شوشان - دکتر غلامرضا جعفری :
دور میدان که میچرخی به یاد بیاور هر لحظه ممکن است خودرویی عاشق از کنارت بگذرد! پرایدی شیفته تیبایی رهگذر و یا سمندی که رویای صحرا چشم و چراغش را کور کرده و در نتیجه پژویی پرشیایی را زیبارویی با گیربکس اتوماتیک می بیند! گاهی نیز منتظر یورش کامیونی بیابانی باش، همان مرد تنهای شب که تصویر خواننده های چند نسل پیشتر بر در و پیکرش چسبیده و آواز " دنیا دنیا دل من شد اسیرت" از دریچه شیپورش هنوز به گوش می رسد.
تو میدانی که میدانهای این شهر میادینی یکهاند که هر کدام به تکهای از دوزخ چسبیده. باور کنید یا نه! اما از قلب میادین شهر تا قلب پر از حفره دوزخ، وریدی است که تنها در چشمانداز مدیران محترم شهری پیداست، از ذیل تا راسی که رهگذران را متاعی ترد و نرم میبینند در مسیر چرخ گوشت مدوری که میدان نامیدهاند، گاهی نیز فلکه میگویند و هر بار با نصب چند عدد جدول بتنی و رنگآمیزی باسمهای مراسم افتتاح میگیرند، آیینی جادوانه برای فتح مسیری تا قلب زمهریر دوزخ.
یک میدان، چندین ورودی، چند صد خودروی پریشان که نمیدانند راه در رو کجاست؟ از هر کجا وارد شوید ناگزیر از دور زدن میدانی مشوشید! از کنار بازارچه مرو راهی به میدان میرسد، در ادامه و هنوز نرسیده به معبر، كندرویی به جانب بیمارستان و پمپ بنزین منتهی میشود. تا اینجا اگر با خودروی عاشقی سپر در سپر نشدید برگ برنده را بردهاید! در نتیجه میتوانید به مسیر خود ادامه دهید. چسبیده به کندرو راهی است به سوی پل سوم، پلی که در دوره شورایچهارم عین یک قلب پیوندی نفس راحتی کشید و سایه شوم مرگ را چندمتری جابجا کرد.
در جهت عکس همین معبر مسیری است از پلسوم رو به میدان، با کندروی دیگری در کنارش. دو کندرو یکی در جهت عکس دیگری و دانستن این نکته موضوع را جالبتر میکند؛ اینکه یکیشان به بیمارستان میرسد و آن دیگری به گورستانی محلی! کندرویی که از جنب گورستان رد شده و تا ورودی محله سید خلف امتداد مییابد،محلهای که خود حکایتی دیگر است. در کنار این محله نام نمایشگاه بین المللی اهوازمیدرخشد!
دیدن نمایه این نمایشگاه آدمی را گرفتار میکند و میماند که طراحان شهری و معماری اهواز چه اندازه شوخاند! در قلب محلهای تکیده و خسته نمایشگاهی قرار دارد که خود را با سازههای خشمگین آهنی و فنس و دیوار از مصیبت هر روزه همسایه جدا کرده، تو گویی این همسایهها کین پدر دارند و به خون هم تشنهاند! البته گاهزمانی است که حضور سنگین چهرههایی ناآشنا با زمان و زمین؛ این شهر را دچار نوعی آپارتاید مبتذل کرده، تا آنجا که حتی گورستان اصلی شهر حساب خود را از حساب همسایه جدا کرده! در این میان نوع نگاه نفتیها که ازعیانی به رسوایی زده، کافی است به انبوه دیوارهای بتنی ویا حتی به سازههای سبز توجه کنید؛ سازههایی که متاثر از آپارتاید جلوه و جمال گیاهی از دست دادهاند و حتی اکسیژن تولیدیشان پر از سنگ و بتن است.
در ادامه اما تصور نکنید چرخ گوشت میدان در همین جا به پایان دور قمری رسیده که هنوز در مسیر رفت و برگشتی موسوم به جاده پدافند، تقدیر مدورش دچار گیجی مهلکی شده تا آنجا که همه خودروها دچار صرعی کشنده میشوند و روزی نیست که عین مست و ملنگهای آخر شب فیلمفارسیهای قدیم سپری به سپری نکوبند.
البته جنب جاده پدافند کندرویی در لبالب محله به ظاهر صلاح کیانپارس شریک گیجی میدان میشود و سیل خودروها را به جانب این چرخ گوشت مدور هدایت میکند.
در اینجا به خیابان عزیز دل بعضی میرسیم! ورودی کیانپارس؛ معبری که آغاز سیاحتمان از جهت معکوسش بود و اگر مخاطب عزیز هنوز دچار سردرد و سرگیجه نشده باید به خودش تبریک بگوید اما آهسته و درگوشی تا عزیزان مسئول به خودشان نگیرند و یک هو میدانی دو طبقه تحویل مردم ندهند! میدانی گیج که حتی خود مسیر را گم کرده و در کنار خودروهایی که هر لحظه ممکن است در اثر عشقی شرقی بدنه و چشم و چراغ و دنده و فیه ما فیه یکدیگر را برکف خیابان بریزند، خاصه اگر به شخصیتهای عاشقپیشه این قصه کاراکتراکشنی به نام موتورسیکلت اضافه شود که دیگر واویلاست!
آقا یا خانم راننده! لطفا متوجه خودروهای عاشق باشید که در این شهر هر میدانی و فلکه و دواری میتواند فضای دلپذیری برای وصال باشد، وصالی اصیل و به تمامی شرقی برای لیلیها و مجنونهایی ساخته دست برادران خودروساز! خودروهایی که شاید "آپشن" نداشته باشند اما عاشقانه بر روی جاده میرقصند. اینان را ز سر بریده نترسانید!