شوشان - عبدالرحیم سوار نژاد :
اولین روز ماه مهر ، آلبوم تصاویر تاریخی که مربوط به تکاپو جهت کسب علم ، تقویت اندیشه و فهمیدن یکدیگر است باز می شود و با تماشای این آلبوم پر از حکایت، گام ها بسوی مدرسه روانه می شوند . نیمکتها از غربت بیرون می آیند و بر سطح آنها بازهم دفترها گشوده می شوند تا قلم ها بر سطورشان به نگارش در آیند و کتابها ورق زده می شوند برای خواندن و آموختن . باز هم معلم مهربانی را با لبخندهایش هدیه خواهد کرد و همه عناصری که در دسترس قرار دارند مانند اجزا یک ارکستر همسرایی می کنند و ترانه دانایی می سرایند و ساز زندگی می نوازند و نشاط می آفرینند.
اول مهر ،کوچه ها سرشار از بوی عطر شکوفه های زندگی و درب خانه ها برای ورود فرزندان به گلستان مهربانی گشوده می شود و طعم لذت تماشای شاخه های گلهای زیبایی که ازبالای دیوارهای حیاط هرخانه سر به زیر آورده اند و به عابران سلام می کنند در ذائقه ها شکل می گیرد و هم آغوشی عطرِگل . شکوفه ، لبخند ، موسیقی وترانه زمین را زیباتر از همیشه به نمایش می گذارد و ابرها در آسمان نیز بر زمین سایه می افکنند تا گرمای جا مانده از تابستان تن ها را نیازارد.
اول مهر ، ترانه ای که زمزمه می شود همه جانداران را به وجد می آورد حتی بلبل نیز از چهچهه مهر فرو می ماند و گوش فرا می دهد تا خواندن را بیشتر بیاموزد ! تا بتواند میان شاخه های درختان که جوانه زده اند سرمست تر از همیشه چهچهه زند!
از این مجموعه پر از دانستنی که با مهر به هم پیوند زده می شوند بیاموزیم که برای آموختن به دنیا آمده ایم و بدانیم ، خواندن، اولین فرمان خالق هستی به آخرین سفیر دانایی بود و باید خواند .
اول مهر برای خوزستانی ها یک روز نوستالوژیک است و سال ۱۳۵۹ در یاد می آید که
بر لبها ترنم ذکر . در دستها سلاح برای دفاع ، بر کوچه ها نامهای بلند ، بر دلها داغ فراق ، در نگاهها اضطراب امید ، در گو شها صدای انفجار و شلیک گلوله ، در سرها تفکر برای ایجاد امید ، چشمها اشکبار از نگاه بر سقف هایی که از بمب دشمن آوار شد و اراده ها که برای ورود به مدرسه عاشقی ثبت نام می شدند و محکم تر از همیشه می شدند و اول مهر آن سال کربلا بود و به شوق کربلا که سمبل همه خوبیها و حقیقت خواهی است با آموختن لبیک رهسپار مدرسه شدند تا حقیقت کربلا را در یابند و آموختند که
بیش از هر زمان باهم باشند و در این باهم بودن همه یک لباس خاکی رنگ بر تن کردند و برادر شدند و برادرانه بر سفره ای پر از مهرنشستند ، کیف و کتابها را در کنجی گذاشتند و باهم گونی ها را پر از شن کردند و با رویهم قرار دادنشان خانه ساختند و زیر نور فانوس درس مقاومت خواندند و در دفتر هایشان مشق عشق نوشتند .
در یک روز قبل در جشن شکوفه کلاس اولی ها خوشه های بمب را از میگهای عراقی که نه برای بوییدن و صفا بخشیدن بلکه برای گرفتن جانها فرو ریخته می شدند را دیدند و با تماشای بمب ها دیدند که با فرو افتادن هر قطعه ای از بمب ها و ترکش ها یک شقایق و لاله از زمین می روید و زودتر مرد شدند و به بلوغ رسیدند و نیمکت های شکسته جایی برای نشستن نداشت و رزمندگی را برگزیدند و در جای دیگری به نام سنگر وارد شدند با دفاتری که در آنها حماسه ها را برای فردای تاریخ می نگاشتند. درون این سنگرها که جای کلاسهای مدرسه را گرفتند مردان سربلندی زیستند همت ،جهان آرا،علم الهدی ، هاشمی ، بقایی و… که اهل زمین به داشتن آنان می بالد
از همان اول مهر بذر سرو در بلوارهای پاشیده شد و با گذشت سالها جوانه زدند و روییدند و امروز به درختان تنومندسروی مبدل شده اند که منظر بصری را زیبا ساخته اند و بر عابران لبخند می زنند و بر خستگان سایه می اندازند و به رویش نسلها اندیشه می کنند
مهر آفرینان در هرزمان یک نوا و ریتم برای زندگی دارند و باید عمیق و با تامل دل به آن نواها سپرد تا یاد گرفت و وارد مدرسه شد
اول مهر آمد با تصاویر جاودانانی که جان دادند تادیگر فرودگاه اهواز بمباران نشود ، سقف آموزش و پرورش آبادان بر سر کارمندان آوار نگردد و بر خانه های مسکونی موشک شلیک نکنند و بعد از آنان هنوز مین های خطر ناکی در مسیر مدرسه کاشته می شود که باید با هوشیاری مسیر را انتخاب کرد تا وارد مدرسه شد .
سلام کنیم به مهر که مهربانی می آورد و مهربانانه به معلمان سلام کنیم و از آنان یاد بگیریم و بپرسیم که چگونه می توان همیشه لبخند زد ؟
این سئوال از دیدن تابلوهای میان شهر به ذهنم خطور کرده است.
صدای زنگ مدرسه می آید
همشاگردی سلام
بیا باهم به مدرسه برویم از همان مسیری که باید رفت ...