شوشان - فائزه رحیمی مقدم :
عربستان سعودی به مسیر سیاستِ پیچیده ی چند جانبه گرایی وارد شده است و بر مبنای مؤلفه های توازن در روابط بینالملل و فرار از هجمه های وابستگی مطلق به آمریکا به تناسب رخدادها، سیاست های چندجانبه گرایی را به درستی اتخاذ کرده است.
این رویکرد ریاض به مثابه مقاومت در برابر خواست های فزاینده نفتی آمریکا، اتخاذ سیاست مستقل در مقابل رویکرد تجاوز پوتین به اوکراین و گرایش به چین در فرصت سوزیِ اعاده ی برجام نشان از رفتاری فراتر از تلنگر به بایدن دموکرات دارد؛ چرا که به خوبی متوجه شده همچنان که آمریکا چونان ابرقدرتی در جهان عمل می-کند، این چین است که قادر به شکننده ساختن این موقعیت به خصوص در حوزه های امنیتی- سایبرنتیکی می باشد پس طبیعی است که اتکای یک جانبه را تأمین کننده اهداف و منافع خود در سطح بین المللی نداند. شاید بتوان چنین بیان داشت که چرخش تدریجی و آرام نگاه سعودی به شرق حاکی از آن است که ایالات متحده در حال از دست دادن جایگاه خود در جهان و به خصوص منطقه غرب آسیاست و این حرکت سیال قدرت از غرب به آسیا از چشم ریاض نیز دور نمانده و سعی دارد از قافله عقب نماند.
سفر رئیس جمهور چین به عربستان سعودی در حالی انجام شد که روابط ریاض و واشنگتن در مورد موضوعاتی همچون امنیت انرژی، امنیت منطقهای و حقوق بشر متشنج است. آخرین ضربه بر پیکر نیمه جان روابط آمریکا و عربستان زمانی بود که وزیران اوپکپلاس شامل اعضای اوپک و متحدان این سازمان مانند روسیه، در جلسه هفته پیشین خود توافق کردند که برنامه تصویب شده در ماه اکتبر مبنی بر کاهش تولید به میزان دو میلیون بشکه در روز را ادامه دهند. این تصمیم اوپکپلاس با ابراز نارضایتی واشنگتن مواجه شد، به گونهای که از آن به عنوان «همسویی» با روسیه در جنگ اوکراین نام برد.
اهمیت محوری کشورهای حاشیه خلیج فارس برای منافع چین در خاورمیانه، پکن را بر آن داشته است تا به منطقه خلیج فارس بهعنوان بازاری بالقوه برای سرمایهگذاریهای متعددش، چه در زیرساختهای صنایع سنگین مانند بندرگاهها و راهآهن و چه بهعنوان مقصدی برای فناوریهای چینی مانند هوش مصنوعی و فناوری جی پنج، توجه کند. همچنین کشورهای حوزه خلیج فارس نیز پیوستن به طرح کمربند و جاده چین را به سود اصلاحات ساختاری، مانند چشمانداز ۲۰۳۰ در عربستان سعودی میبینند. هرچند کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در مسائل مربوط به امنیت و دفاع به ایالات متحده آمریکا و قدرتهای غربی دیگر اتکا دارند؛ اما به کشورهای آسیایی، نهتنها چین، بلکه هند، ژاپن و... بهعنوان کلید آینده اقتصادی خود نگاه میکنند. در واقع، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تلاش میکنند روابط خود را تنوع ببخشند تا از وابستگی مطلق به ایالات متحده بپرهیزند و روابط راهبردی آنها با واشنگتن در سایه توسعه روابط با قدرتهای رقیب ادامه پیدا کند.
در روابط بین الملل منافع ملی کشورها تعیین کننده کنش ها و مواضع آن هاست؛ برای نمونه کشورهای دارای سلاح هسته ای نمی خواهند انحصارشان توسط یک بازیگر خارج از هسته قدرت جهانی شکسته شود و آن کشور از لحاظ میزان توان تاثیرگذاری با آنان برابر گردد یا حداقل به آنها نزدیک شود به همین علت بود که چین و روسیه با پنج قطعنامه شورای امنیت علیه برنامه اتمی ایران همراهی داشتند زیرا اصلاً تمایل ندارند یک قدرت جدید هسته ای در آسیا رقیب ایشان گردد . یا در خصوص برنامه منطقه ای ایران، چین و روسیه به قطعنامه هایی همچون ۱۵۵۹ در خصوص خلع سلاح حزب الله و ۲۲۰۱ (علیه انصارالله یمن) رأی مثبت دادند به این دلیل که افزایش قدرت و حوزه نفوذ جمهوری اسلامی در عرصه ژئوپلیتیکی از منظر رویکردهای واقع گرایانه تحدید نفوذ آنان را در پی داشته و ظهور یک قدرت فرامنطقه ای را نمایان می سازد که بازیگران قدرتمند جهانی نیست.
در اغلب موارد چین در قبال مسائل منطقه خلیج فارس و خاورمیانه استراتژی محافظهکارانه و به نوعی بیطرفانه اتخاذ نموده است؛ اما سفر شی جین پیینگ به عربستان ضمن اظهارات و امضای سند راهبردی جامع تا محتوای بیانیههای مشترک چین با عربستان و شورای همکاری نشان داد که چین به احتمال زیاد تحت تاثیر الزامات در هم تنیده شدن بیسابقه منافعش در سطح منطقه با بازیگران عرب در جبهه مخالف ایران، در آیندهای نه چندان دور از محافظهکاری دیرینه خود در منطقه خاورمیانه به نفع این جبهه فاصله خواهد گرفت. نشانههای این تغییر در بیانیههای خاص و معنادار آشکار است و بهتر است برای رد این گزاره از دلایلی همچون عدم توانایی چین در ارائه ی ایدئولوژی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جذاب و همچنین عدم توانایی در حوزه قدرت نرم استفاده نکرد.
نمی توان به علت وجود منافع مشترک ایران و چین در قبال ایالات متحده آمریکا، این دو کشور را متحد همه جانبه و دائمی فرض کرد؛ چرا که اصولاً هریک با دلیل و در حوزه ای خاص به تقابل می پردازد، تهران به دنبال تقابل صد در صدی و عداوت و پکن در پی جبران ناکامی و رقابت تجاری با آمریکا است! پس داشتن اشتراک در برخی منافع را نمی توان به سایر حوزه ها تسری داد چرا که پکن علی رغم برخی مواضع حمایتی چین در اعلام مخالفت با تحریم ها و سیاست های آمریکا، خود به دلیل مناسبات تجاری با آمریکا، به آنها پایبند بوده پس بی دلیل نیست که عربستان را جایگزین ایران در خرید نفت قرار دهد.
از یک سو در حالی که سه رئیس جمهور پی در پی در آمریکا قصد خود را مبنی بر خروج از منطقه خاورمیانه را اعلام داشته اند و به موازات روند صعودی تنش ها میان ایران و اسرائیل و همچنین میان آمریکا و چین، پکن خاورمیانه را بستر مناسبی برای گسترش حوزه نفوذ خود قلمداد می کند. از سویی دیگر در این شرایط خاص، آمریکا هماهنگسازی و چابکسازی اسرائیل و اعراب ذیل پیمان ابراهیم و بازدارندگی یکپارچه موشکی که پاسخی به تهدیدات جدید به ویژه از سوی چین، روسیه و ایران خواهد بود را مد نظر قرار دارد؛ عربستان نیز که از تشدید رقابت چین با آمریکا در سالهای پیش رو آگاه است به دنبال ایجاد توازن بین این دو قدرت بزرگ است.
چین بر مبنای دو اصل دفاعی (شامل مرز مشترک و سطح تعاملات نظامی) و اقتصادی (شامل تجارت در حوزه منابع کلیدی و پروژههای زیربنایی مشترک) تعاملات خارجی خود را با کشورها ساماندهی میکند. از یک سو نیاز چین به انرژی برای تأمین اقتصاد در حال رشد و کافی نبودن منابع داخلی موجب شده است که دسترسی امن و پایدار به میزان کافی منابع نفت و گاز، نیرو محرکهی سیاست خارجی چین باشد. از سویی دیگر اقتصاد و منافع اقتصادی مهم ترین عامل اساسی در سیاست خارجی چین و همچنین در روابط بینالملل است چرا که به تبعیت از منافع اقتصادی، الزامات امنیتی و سیاسی نیز مورد توجه قرار می گیرد همان گونه که بن سلمان اقتصاد را به بطن سیاست کشورش بازگردانده است.
به هر میزان که ایران از رویکردهای پراگماتیسمی در حوزه اقتصاد منطقه خلیج فارس دور بماند چین به همکاری های بیشتر با کشورهای عربی خلیج فارس متمایل تر خواهد گردید. هم اکنون بزرگ ترین شرکای اقتصادی چین پس از آسه آن با وجود اختلاف و رقابت های عمیق، در درجه اول آمریکا و بعد کشورهای اروپایی و شرق آسیا هستند. حوزه عمیق تمرکز امنیتی چین کماکان منطقه شرق آسیا و دریای جنوبی چین است، نگاه چین به منطقه خاورمیانه نگاهی اقتصادمحور بوده است و از رهگذر همکاری با بازیگران اصلی منطقه به ویژه کشورهای نفت خیز خلیج فارس می-گذرد. چین با اسرائیل روابط اقتصادی گسترده دارد به طوری که در حال حاضر سومین شریک تجاری اسرائیل(ر.ک. سرمایه گذاری زیرساختی در حیفا و پروژه های دیگر) است، 51% نفت مورد نیاز خود را از سایر کشورهای عربی وارد می کند، بزرگ ترین سرمایه گذاری 60 میلیارد دلاری گازی قطر را به خود اختصاص داده و هرجا که منافع اقتصادی اش ایجاب کند، همان جا حضور مؤثر خواهد داشت
پس می توان چنین گفت که چین، شریک استراتژیک ایران نیست و در هر برهه ای که به ایران برای رسیدن به اهدافش نیاز داشته باشد به همکاری خواهد پرداخت، ولی در حضور عنصر قدرتمند «ثبات»! عنصری که هر نوع خللی در آن، چین را دچار تردید خواهد کرد تا آنجا که عطای همکاری اقتصادی زیر سایه ی تحریم را به لقایش ببخشد. تسلط چین بر بخشی از کرانه های شرقی دریای سرخ و تنگه باب المندب بر تمام تجارت کالا و انرژی شرق آسیا با اروپا الزاماً به کنترل و نظارت ایران در این منطقه نخواهد انجامید. منطق قدرت ایجاب می کند که ایران با اتخاذ جهت گیری مناسب در سیاست خارجی خود در پی تأمین حداکثری منافع ملی باشد، چرا که همچنان و لاجرم راه اتصال چین از مسیر زمینی به اروپا، از ایران می¬گذرد.