شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۹۸۶۲
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۴۰۱ - ۱۳:۰۲
شوشان - مجتبی حلالی :
پارت اول : ماهور دوان دوان پیاده رویی را گذر می کند. موهای فرفری اش بالا و پایین می شوند. و من بدنبال او، وظیفه مراقبت برعهده ام است. با دیدن هر فروشگاه و مغازه وارد می شود و گشتی می زند. با وسایل بازی می کند و من باید مراقبت کنم. 
اسباب بازی و لپ لپ می بیند، می خواهد، اما من کارت هایم در ماشینند. اگرچه فراوانی اسباب بازی هایش دست کمی از خانه بازی ندارند، اما هرچه ببیند، می خواهد و آن شب قصد مقاومت داشتم، مثلا زیاده روی نکند و آموزش ببیند که هرچیز به سادگی به دست نمی آید! در نهایت اما دلم یاری نمی کند. 

پارت دوم : ماهور همچنان در حال بازی گوشی و بالا و پایین پریدن است، که مردی حدودا 45 ساله، لاغر اندام، صورتی استخوانی، ته ریش و با لبخندی متین کنارم می ایستد، کاپشن قهوه ای رنگ با شلوار مشکی و شال گردن راه راه مشکی و خاکستری. کاپشن را دور خود تنگ و درخواست کمک می کند، می خواهم برای خانه مقداری کالباس و سوسیس خرید کنم! کمکم می کنی؟ به او گفتم کارت هایم در ماشین است، یک خیابان پایین تر، ماهور فاصله گرفت و وسط همین گفتگو بدنبالش رفتم. 

پارت سوم : راست می گفت؟ قطعا همینطور بود، ماهور را بغل کردم و به سمت ماشین رفتم تا دو حرکت انجام دهم، ابتدا برای آن مرد در حد توان خرید و سپس ماهور را با اسباب بازی خوشحال کنم. با قدم های سرعتی رفتم و برگشتم. آن مرد نبود. رفت. از کفم رفت. حیف شد. شاید گمان می کرد دست رد به سینه اش زده ام. 

پارت چهارم : رضایت ماهور جلب شد با دو لپ لپ و یک ماشین فلزی. آن مرد اما از من بی نصیب ماند. 

پارت پنجم : مسیرهای کار در هر دو نوبت صبح و عصر به گونه ای است که چراغ قرمزهای متعدد بر سر راهم قرار می گیرند. پشت چراغ قرمز روی دیگر زندگی قابل مشاهده است. زنان و دختران عمدتا جوان که به ازای ثانیه های توقف خودروها تلاش در کسب درآمد می کنند. یا دستمال و جوراب می فروشند و یا اسپند دود می کنند و یا دست خالی و تقاضای کمک می کنند! 

پارت ششم : هربار فراموش می کنم مبالغی نقد را در خودرو نگهداری کنم تا در حد توان کمک کنم؛ اگرچه متاسفانه می گویند: اینها مافیا و باند تکدی گری اند. از این زنان و دختران و کودکان سوء استفاده می شود و مبالغ کمک شده، در جیب افراد دیگر می رود! قبول، اما هدف کمک کردن است. بقیه اش بماند با کرام الکاتبین. 

پارت هفتم : دوستی دارم که چند وقتی است اعتباد را رها کرده و پاک است. می گوید: هرگاه هر معتادی را در خیابان ببیند و کمک بخواهد، قطعا به او کمک می کند. چراکه درد و رنجی که می برند سخت و کمر شکن و البته گریه آور است. برخی میادین و چراغ قرمزها اینگونه افراد حضور دارند و ای کاش عزمی جدی برای ساماندهی و بازگشت شان به زندگی وجود داشت. عزمی راسخ و دلسوزانه. به دور از شعار و حرکت مقطعی. 

پارت هشتم : هوا سرد است، خیلی از کودکان شاید نیاز به لباس گرم داشته باشند، خیلی هایشان کمک خرج پدرشانند، لکن آنچه در خانه اضاف و یا دیگر استفاده نمی شود را مد نظر قرار دهیم. 

پارت نهم : پمپ بنزین ها نیز معمولا دختران و زنان جوانی را در خود دارند، جوراب و لنگ می فروشند. اگرچه جوان و تنکدست، اما با شرافت رزق حلال کسب می کنند. امروز بانویی عفیفه از بیماری کودکش تعریف می کرد، اجاره خانه 1 میلیون و 500 هزار تومانی و 3 فرزندی که باید صفر تا صد را برایشان فراهم کند. از خورد و خوراک تا لباس و مدرسه و گاهی تفریح. بیماری و گرانی دارو و ویزیت که جای خود دارد. 

پارت دهم: شرایط اقتصادی به گونه ای است که اگر زن یا مرد در هر سنی تقاضای کمک کرد، بدون تردید به تنگنا رسیده! اگرچه قطعا یکی از اصلی ترین غدغه های افراد مختلف جامعه واقعی و یا غیر واقعی بودن شخص نیازمند و متکدی است، اما باور کنیم اوضاع مالی مردم آنگونه که باید خوب نیست. 

پارت یازدهم : شرایط اقتصادی در سطح جامعه بواقع هر روز سخت و سخت تر می شود. غریب به یقین مردم جامعه نگران لحظه به لحظه نوسان قیمت ارز، مسکن، طلا، اقلام خوراکی خانه و ناگهان بمانند آن جمعه صبح بنزین بوده، هستند و احتمالا خواهند بود. امید است که در روزهای پایانی سال بیش از این غافلگیر و تحت فشار قرار نگیریم. به امید رفاه و آرامش و خنده های از ته دل. 
در آخر: اینها روی دیگر سکه بود، قبل از نگارش، اندکی سایت ها و مطالب مختلف را در حوزه تکدی گری مرور کردم، تقریبا نگاه ها به این قشر منفی و افرادی سوء استفاده گر است. روی دیگر سکه اما سختی و نداری ها هم هست.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار