شوشان - استاد محمدرضا شفیعی کدکنی :اشعری بودن در تاریخ اجتماعی و فرهنگی ما بیشترین تأثیر را داشته است، تا حدی که میتوان گفت تمام بدبختیها و عقبماندگیهای ما ایرانیان عموماً و مسلمانان – خصوصاً از شکست حملهٔ مغول تا امپریالیسم بینالمللی و غارتهای بینهایتش، این مجموعهٔ هزار سال بدبختی – بدون شک محصولِ اشعری بودن است.
در حقیقت اشعریت تاریخی دوران مشخصی دارد که در برابرش اعتزال تاریخی وجود دارد.
ایدئولوژی جامعه اتوماتیکوار تقسیم میشود به یک وجهِ غالبِ در حال گسترش (اشعریت) و یک ایدئولوژی مغلوبِ در حالِ کاهش (اعتزال). مرکز منازعات آنها همین دورهٔ تاریخی است.
تهماندهٔ این منازعات با حملهٔ مغول رسماً و عملاً از بین میرود و چیزی به نام اشعری و اعتزالی دیگر در تاریخ نمیبینیم.
وقتی میگوییم اشعری مراد تمام جنبههای فکری ماست. بنابراین، وقتی در این مورد صحبت میکنیم باید بدانیم که در صحبتهای عادی و گفتههای بیاختیار ما بقایای اشعریت هست. در حالی که بسیاری نمیدانیم ابوالحسن اشعری که بود.
در مرکز اعتزال، انسان (خرد انسانی و ارادهٔ انسانی) نقش دارد. در اشعریت تمام اینها منفی است یعنی هرچه هست خداست. معتزله در حالی که مسلمان تمامعیار هستند و هرآنچه بر پیامبر وحی شده قبول دارند معتقد به آزادیِ ارادهٔ انسانی نیز هستند.
معتزلی میگوید من میخواهم غذای الاهیات را در ظرف عقل مصرف کنم و آن دیگری ظرفش را از الاهیات درست میکند و غذایش را از عقل. این چیزی است که ما را از اروپا جدا میکند. اروپاییها غذای الاهیات را در ظرف عقل میریزند و ما برعکس.
در آستانهٔ مشروطیت اندکی میخواستیم به ایدئولوژی اشعریت حمله کنیم اما هنوز بقایای آن باقی است. یعنی حدود ۹۰۰ یا ۸۰۰ سال است که ما دیگر چیزی تحت عنوان معتزله نداریم.
از دورهٔ مغول به بعد رسماً کسی را با عنوان اشعری و معتزلی نداریم که بخواهند با هم جنگ کنند اما همیشه این جنگ باقی است.
ما در همسایگی اعتزال فقط دو شاعر خوب داریم:
فردوسی
ناصرخسرو
مجسمهٔ دو شاعر معتزلی را باید از الماس ساخت و ستود. اگرچه ما برای میراث عرفانی خود کمال ارزش را قائلیم.
ظهور مولوی آخرین ضربه به معتزله است به عنوان «فلسفیِ منطقیِّ مُستهان».
از شگفتیهای قوم ایرانی است که شاعرانی را انتخاب کرده که توانستهاند بین این دو ایدئولوژی پلِ آشتی بزنند.
صدای معرفتِ عالم غیب و شهود از حلقوم جلالالدین مولوی و صدای خردگرایی از فردوسی است.
اما حافظ توانسته است، نه به نسبت پنجاه_پنجاه، بلکه تا حدودی بین این دو آشتی برقرار کند.
در کتاب «موسیقی شعر»، فصل حافظ گفتهام که حافظ در تهِ حرفش «تبیین ارادهٔ معطوف به آزادی انسان» وجود دارد. بزرگترین امتیاز حافظ میل به ارادهٔ معطوف به آزادیست.
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۳۰۷–۳۰۳
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ