شوشان ـ مهدیه منافی :
شاید همهی ما به این سؤال فکر کردهایم که بالاخره وضعیت حجاب چه خواهد شد؟ آیا جمهوری اسلامی تسلیم روند موجود شده است؟ قرار نیست اتفاق ویژهای رخ دهد؟ برنامهریزی برای بهبود اوضاع صورت گیرد؟
و در آخر به این پاسخ رسیدیم که این از علائم آخرالزمان است و کاری از ما نمیآید، باید صبر کنیم تا حضرت ظهور کنند و اوضاع را درست کنند! این پاسخ نه تنها رویکرد منفعلانه در برابر مفهوم ظهور و انتظار است، بلکه به مثابهی پاک کردن صورت مسأله برای راحت کردن خودمان و فرار از مسئولیت است. اما واقعیت اینجاست که فقدان راه حل، محصول فقدان فهم مسأله است. مسئله این است که ما به موضوع حجاب از منظر علت نگریستهایم نه معلول. در صورتی که حجاب آخرین حلقه از بروز و ظهور تربیت، جهانبینی و شالودهی معرفتی یک زن است. به بیان سادهتر، حجاب معلول است نه علت. معلولی که تا قطعات پیشینی و زمینهای آن حل نشود، نمیتوان انتظار حضور حیامند یک زن در جامعه را داشت.
این که یک زن چه فهمی از نسبت خود با بدنش دارد، چه نگاهی از خود و تصویر رسانهای و استاندارد زیبایی موجود از زن دارد، رویکردش نسبت به پوشش از حیث مالکیت بر بدن است یا صرفا راحتی، پوشش را ابزار میداند برای ابراز هویت یا نماد ایدئولوژی، رویکردش به دین و احکام آن چیست، پوشش را محصول تحمیل و سلطهی نگاه مذکر میداند یا بخشی از پازل عبودیت در نسبت میان خودش و خدا، همه مؤلفههایی است که خروجی این دستگاه فکری، میشود نوع لباسی که یک زن برای حضور در جامعه انتخاب میکند. پوششی که میتواند ظاهر کنندهی وجه جنسی او باشد، یا بالعکس، مستور کنندهی آن.
همچنین اگر در سطح گفتمان، حکمت حجاب را به جای تبیین چیستی و چگونگی آن و جایگاهی که زن در نظام آفرینش از جهت حریم و نقشی که برای حیاتبخشی و ادامهی زندگی دارد، صرفا منحصر کردیم در یکی از کارکردهای آن که حفظ مرد از گناه است و حجاب تبدیل شد به محدودیت برای زن و راحتی جنس مذکر، نه تنها در زمانهی ما پاسخگوی نیاز زن نیست، بلکه فروکاست مفهوم حجاب نیز هست، چون مفهوم حجاب بیش و فراتر از این است و منحصر در یک کارکرد نیست.
حالا فرض کنیم بدون توجه به این عوامل و بسترها و تغییر جهان معرفتی یک زن، صرفا بخواهیم او را از بیرون ملزم به حجاب کنیم، امری که ممکن نیست. اگر هم ممکن باشد در سطح دیسیپلین (نظم بیرونی) است نه اوردر (نظم درونی) و بدون توازن و تناسب این دو سطح از نظمبخشی به نظام اجتماعی، نمیتوان انتظار کارامدی بالا از این راهکارها را داشت.
از سوی دیگر زن نیاز به دیده شدن دارد، نیاز مشروعی که میتواند پاسخ صادق یا کاذب داشته باشد. اگر این نیاز به درستی در فضای حلال و بدون آسیب خانواده پاسخ داده شد، خودنمایی جنسی او در جامعه به حداقل خواهد رسید و اگر بالعکس نه تنها به نیاز او در بستر حلال خانواده توجه نشود، بلکه پاسخ کاذب برای این نیاز مهیا باشد، زن در جامعه میل به جلوهنمایی پیدا میکند. همینگونه است در مورد هر نیاز مشروعی که در بستر خود پاسخ داده نشود مثل تفریح حلال، که معماری سنتی ما در گذشته پاسخگوی آن بود و یک زن در حیاط خانه نیازش به آب و گیاه و نور بدون پوشش از نامحرم، تأمین میشد. فضایی که معماری مدرن که حیا و حریمزدایی جزء ویژگیهای آن است، آن را از زن گرفت و روز به روز حریم امن او را برای حضور آزاد بدون حجاب، تنگ کرده است.
همهی اینها حلقههای مفقوده و قطعات پازلی است که ما از مسئلهی حجاب نفهمیدهایم و و برای حل مسأله صرفا به دم دستیترین راهکارها روی آوردهایم. اگر میخواهیم مسئلهی حجاب حل شود، باید با نگاه کلان و همهجانبهنگر، علتها و بسترهای حیازدا را بشناسیم و از ریشه مسأله را حل کنیم. ریشههایی که زن بخشی از آن است نه تمام آن و او جزئی از سیستمی است که داشتن حجاب را برای او سخت کرده و حتی از وادی «حجاب اجباری« که عبارت مرسوم فضای مجازی است به تنگنای «بیحجابی اجباری» افتاده است و برای حفظ حجاب در همه جا باید هزینه بدهد. در این فضا و بستر، زنی که بخواهد حجاب را حفظ کند در سختی میافتد، از تفریح حلالی که نیست و بستر آن از جامعه حذف شده، تا پاسخ به نیاز مشروع برای دیده شدن در خانواده که رو به کاستی است و تجردی که روزافزون است و دختران محجوب و باحیایی که در رقابت با نمایشگاه عمومی خودنمایی جا میمانند، تا جهان معرفتی که حجاب را نه در نسبت با خدا و حق الله، بلکه صرفا محصور در یک کارکرد محدود کننده میبیند و خود را برخلاف نگاه الهی که انسان را مالک درجه دو میداند و جسم را امانتی که نیاز به حفظ دارد، مالک تن خود دانسته و تصرف بر اساس امیال نفسانی بر جسم خود را به عنوان حق انسانی تصور میکند.