شوشان ـ عبدالرحمن نیک سرشت :
اِلویس آرون پریسلی خواننده و بازیگر معروف آمریکایی «سلطان راک اند رول» بعنوان یکی از برجستهترین سلبریتی های قرن بیستم یاد می شود وی نخست با بازخوانی مهیج ترانههای دیگر خوانندگان به شهرت رسید و سپس با ابداع سبک ساختار شکنانه ای از اجرای رقص و آواز به لحاظ حرکات جنسی تحریکآمیز (اورتیک) با ادغام موضوعات نژادی که در طول دوران تحول روابط نژادی بود، در بین نسل جوان به مثابه ی بت هنری پرستیده می شد به گونه ای که در هنگام خاکسپاری وی در عمارت گریس لند در ممفیس، تنسی، ایالات متحده بسیاری از طرفداران او دیوانه وار دوست داشتند که با جنازه او در گور دفن شوند.البته مرگ او در سن ۴۲ سالگی به محبوبیت وی در بین هوادارانش انجامید. به گونه ای که بعد از وفاتش فروش آثارش رو به فزونی گذاشت و حتی بازدید از آرامگاه او جزو یکی از نمادهای صنعت گردشگری آمریکا در آمد.
الویس پریسلی با فروش بیش از ۵۰۰ میلیون از آثارش از سوی رکوردهای جهانی گینس بهعنوان پرفروشترین موسیقیدان تکخوان در تاریخ شناخته میشود. او از لحاظ تجاری در بسیاری از ژانرها، از جمله پاپ، کانتری، ریتم اند بلوز، معاصر بزرگسالان و گاسپل موفق بود. پریسلی سه جایزهٔ گرمی برنده شد و در ۳۶ سالگی جایزهٔ یک عمر دستاورد هنری گرمی را کسب کرد. نام او در چندین تالار مشاهیر موسیقی وارد شدهاست. او در زمینهٔ فروش موسیقی چندین رکورد بهنام خودش دارد؛ از جمله دریافتکنندهٔ بیشترین گواهی طلا و پلاتینی از طرف انجمن صنعت ضبط موسیقی ایالات متحده آمریکا و بیشترین حضور در جدول بیلبورد ۲۰۰. در سال ۲۰۱۸، به پریسلی پس از مرگ نشان افتخار آزادی رئیسجمهوری اعطا شد.
اما با این حال سبک اجرای الویس پریسلی و زندهکردن صدای به حاشیه راندهشدهٔ آفریقایی-آمریکاییها باعث شد که بهطور گستردهای، سیاستمداران او را تهدیدی برای سلامت اخلاقی جوانان سفیدپوست آمریکایی بدانند و همین مساله موجب گشت تا جامعه شناسان آمریکایی علت بت شدن این خواننده را در دهه ۶۰ میلادی به بعد مورد مطالعه قرار دهند.
به هر ترتیب خروجی تحقیقات از حیث روانشناختی، فقر هنر عمومی در بین مردم و عقده های فروخفته در نسل جوان تشخیص داده شده که همین عارضه از دهه ی ۶۰ میلادی به بعد روی فروپاشی اخلاقی نسل جوان خود را در "جنبش هپیی ها" نشان بدهد.
در واقع هیپیها اجتماعات غیراخلاقی خود را داشتند که همواره به موسیقی روانی گوش می دادند، آنها انقلاب جنسی را در آغوش می گرفتند و بسیاری از داروهایی مانند ماری جوانا و LSD را برای کشف حالات تغییر یافته آگاهی های خود، بطور افراطی مصرف می کردند.
الغرض، از دهه ی ۸۰ میلادی به بعد ایالات متحده آمریکا با عمومی سازی هنر و گسترش ورزش های دستجمعی به این پاسخ درونی، یعنی؛ سانتی مانتالیسم ( بروز غریزه ی دیده شدن) نیل بر پاسخگویی به احساسات تمجیدی شهروندان خود مبادرت ورزیده و موفق شدند بویژه نسل جوان خود را به هنروری و اجتماعی شدن کنشگرانه سوق بدهند و از دبستان تا دانشگاه روی این مساله کار کردند و هنوز هم روی موج های مخرب ناشی از دستاوردهای صنعت هالیودی مطالعه می کنند.
به هر حال در ایران بعد از انقلاب، بدلیل کم تجربگی یا اصرار زیاد متولیان فرهنگی بر روی تربیت حداکثری جوانان به معنویت، در این خصوص جامعه ایرانی کم و بیش با سرکوب غریزه های بین نسلی روبرو شده و نظام آموزش و پرورش کشور نیز نتوانسته بطور علمی و پژوهشی، راهبردهای منظمی در رفع عقده های درون خفته ی نسل های جوان ارائه دهند و در بخش گسترش هنرهای عمومی و همچنین در توسعه زیر ساخت های ورزشی زیر نظر مربیان کارآمد قصور داشته و لذا تربیت عمومی مختل و تهاجم فرهنگی از دهه ۷۰ به این ور شدت گرفته بود به نوعی که بی ادراکی ناخودآگاه بر بعضی از بخش های آسیب پذیر جامعه ایرانی مستولی گشته و مزید بر علت بعضی از سلبریتی های از خدا بی خبر برای کسب درآمد بیشتر و طرفداران پروپاقرص خود سوار بر این موج مخرب شدند.