شوشان ـ عبدالرحمن نیک سرشت :
کافی است که فراز نخست منشور امام حسین علیه السلام را در عدم بیعت با یزید بن معاویه لعنت الله علیه مورد مطالعه قرار دهیم .آنوقت پی به حقانیت و عظمت قیام الهی آن حضرت خواهیم برد که ایشان چرا و از چه بابت مرگ سرخ و شهادت در راه خدا را بر تائید حاکمیت فسق و فجور اموی ترجیح دادند.البته، این سند معتبر در تاریخ ثبت شده که امام حسین (ع) چگونه در دارالاماره مدینه در پاسخ به والی دست نشانده معاویه که به زور و حیلت می خواسته برای خلافت یزید به جای پدرش بیعت بگیرد بسیار متین و شجاعانه فرمود.
«إنّا أهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِکَةِ وَ مَحَلُّ الرَّحمة وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ» آری، عین این عبارت را در لهوف سیّد بن طاوس نیز می توان دید. یعنی همه مورّخان اسلامی به صحت این سند اذعان دارند .
"ما اهل بیت نبوت هستیم،
«وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ».
ما خاندان نبوّت هستیم، یزید یک مردی است فاسق، شارب الخمر، آدمکش و فسق علنی دارد، مانند من با مانند او بیعت نخواهد کرد.
خب، با وجود این همه اسناد معتبر ما چگونه می توانیم، ارادت افرادی را پذیرا باشیم که سبک زندگی شان مثل یزید مترفانه است و در دستگاه عزاداری اباعبدالله (ع) مشارکت می جویند.
آری، سزاوار نیست که اصالت بدهیم به این محبت های تهی از احترام به احکام دینی و شعائر الله هر چند همگان می دانند که مخاطرات شور و اشتیاق فاقد از شعور و معرفت چه هولناک است.
پس مداحان و مبلغان مذهبی، بهتر است در برخورد با این نوع افراد که از درجه بندی خاصی از فسق و فجور برخودارند دقت و ابتکار عمل مومنانه ای به خرج دهند و شایسته آن است که همواره از جنبه های تربیتی و اصلاحی ورود کنند.در واقع اراده و هنر اصلی مبلغین، نوحه سرایان و متولیان هیات های مذهبی باید در جذب مثبت مبتنی بر تحول اخلاقی آن افراد باشد و نباید بگویند ما همین طوری که آنها هستند قبول شان داریم و در تائید وضع موجودشان بکوشند .
آری، نیازی نیست که آنها را طرد یا نادیده بگیرند و اگر محبت آنها در راستای احترام به آرمان های عاشورایی نبود بدرستی بدانند که این محبت های کاذب از هزاران دشمنی بدتر است. زیرا، در سند فوق الذکر می بینیم والی مدینه با احترام و محبت امام حسین (ع) را به بیعت با یزید فاسق فرا می خواند ولی ایشان همه ی محبت های کاذب را پس می زند و زیر بار بیعت با آن ظالمین اموی نمی رود و با رشادت هرچه تمام به نصحیت والی کوفه بسنده می کند و شفاف تر اینجاست که آن بزرگوار در وصیت نامه ی خود به محمد حنفیه می نویسد.
«إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛
من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج؛ و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه وآله می باشد».