شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۰۴۸۴
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۷:۳۳
شوشان ـ لفته منصوری :
 
دیروز سالروز تولدم بود. اعتراف می‌کنم که هرسال توسط خانواده‌ام غافلگیر می‌شوم؛ با کیکی و شمعی و هدایا و آرزوهایی. پنجاه‌وهشت سال پیش تحت نظارت عالیه‌ی سه تن از پیرزنان و دیگر زنان روستا پس از سه روز درد بی‌امان مادر، کم‌جان و بی‌رمق و کبود به این دنیا هبوط کردم. مادرِ مهربانی که بعدها مادر شهید سعید شد؛ چانه‌ی خمیری را به تنور گلی چسباند و اولین نان داغ که «برکت» نامیده می‌شود را برای باد زدنم به مادربزرگ داد تا نفسی تازه کنم و این هبوط نه که برای خانواده‌ام نزول اجلالی شد.
چه می‌دانم که این ۵۸ تابستان چگونه گذشت؟ اما می‌دانم در آغوش پُرمهر و قلب مهربان چه کسانی چرخیدم! اگرچه بیشتر آنان خصوصاً پدرم رفته‌اند؛ اما مادرم هست؛ که او بار همه‌ی محنت‌ها و محبت‌ها را برای دوش قلبش می‌کشد! برادران و خواهران و همسران و فرزندانشان که خدا را شکر، بین مردم محبتی و اُلفتی به هم زده‌اند و آبروی پدر و مادر را به نیکی حفظ کرده‌اند؛ و دو دخترم و همسرانشان و دو نوه‌ی گُلم امیرعلی و دلوین و پسرم و تازه‌عروس بختیاری‌ام و همسری که چون کوه به او تکیه داده‌ام و دوستان عزیزی! و راستی مگر انسان دیگر از خدا چه بخواهد که این‌چنین لبریز از ربوبیتش شده باشد. با همه این‌ها:
ز انقلاب چرخ می‌لرزم به آب روی خویش / جام لبریزم به دست رعشه‌دار افتاده‌ام[۱]
اما دیروز تعدادی از دوستانم مرا به قول شطرنج‌بازان آچمز کردند و در ویژه‌نامه‌ای با عنوان «آقای فرهنگ» در هفته‌نامه‌ی بیان اهواز نوشته‌های پُر از مهر و شفقت نثارم کردند که نه انتظارش را داشتم و نه خود را لایق این گُل‌واژه‌ها می‌دانم.
اینان خود از اصحاب قلم و فضیلت هستند و من بسیار از آن‌ها آموختم و در گذشته به برخی از آنان نیز گفته‌ام و حالا نیز می‌گویم که ریزه‌خوار سفره‌ی فضل و ادب آنان هستم.
دیشب هرکدام از نوشته‌ها را که می‌خواندم و نویسنده را مُجسم می‌کردم، اشکم سرازیر می‌شد و قلبم از محبت و عشق به او لبریز می‌گشت؛ و با خود می‌گفتم که این بزرگان در این خزان دگرخواهی و بهار خودمداری چرا من را سوژه‌ی قلمشان کرده‌اند؟ و من چه کرده‌ام جز کفاره‌ی عمری که سهل و ممتنع گذشت! و من در برابر دردها و رنج‌های مردم عزیزم جز خاکساری و شرمساری چه باید بکنم؟ و کیستم که این قلم‌های شریف و نجیب درباره‌ی من بنویسند؟ جز این است که آنان با این توصیف‌ها و تعریف‌ها خواسته‌اند که سرمشقی برای من بنویسند و مرا بپرورانند! و من باور دارم که:
نیست غیر از ساده‌لوحی خط پاکی در جهان / من چو طفلان در پی نقش و نگار افتاده‌ام[۲]
من دست سید احمد موسوی، سید محمدرضا موالی‌زاده، محمد جوروند، شهرام گراوندی، عبدالله سلامی، غلامرضا فروغی‌نیا، محمد شریفی، سید کاظم قریشی، عباس حسین‌زاده، سید عبدالله موسوی، عبدالله حمیدیان‌پور، محمد حمیدی‌اصل، حمید اسکندری، جلیل حمیدی، سید کمال (محمود) میرباقری، علی بدوی، سید محسن موسوی‌زاده و نعیم حمیدی را می‌بوسم و با صدای رسا و صمیمی می‌گویم که این عزیزان بر من تقدم فضل و فضل تقدم دارند که قلم شریف و عزیز خود را به بهانه‌ی من، اما به بهای انسانیت بر کاغذ لغزاندند و مروارید نوشتند و از خدا می‌خواهم که مرا در مسیری که خواستند و تعیین کرده‌اند، قرار دهد. من هم چون صائب می‌گویم:
نیست صائب بی‌سرانجامی مرا مانع ز عشق / گرچه بد نقشم ولی عاشق قمار افتاده‌ام[۳]
أنا أعلَمُ بنَفسي مِن غَيري و رَبّي أعلَمُ بي مِنّي بنَفسي! اللّهُمّ لا تُؤاخِذْني بما يَقولونَ و اجعَلْني أفضَلَ مِمّا يَظُنّونَ و اغفِرْ لي ما لا يَعلمونَ[۴]
 

پانوشت:
[۱] - دیوان اشعار، غزلیات صائب تبریزی، غزل شماره 5286، بیت دوم.
[۲] - همان بیت سیزدهم.
[۳] - همان، بیت چهاردهم.
[۴] - امام علی علیه‌السلام، خطبه ۱۹۳ نهج‌البلاغه. من خود را بهتر از هر كس می‌شناسم و پروردگارم مرا بهتر از خودم می‌شناسد! بار خدايا! آنچه می‌گویند بر من مگير و مرا برتر از آنچه می‌پندارند قرار ده و آنچه را [از گناهان من] نمی‌دانند، بر من ببخشاى و بيامرز.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار