شوشان ـ مجتبی حلالی :
خندان، دوان دوان، انرژیک، بازیگوش، سرشار از توهمات کودکانه، نبوغی متفاوت، آماده یادگیری، آماده رشد و پیشرفت، کودکان عصر جدید.
همه چیز را می دانند. چند قدم از نسل های قبل تر جلوترند. آنها فرزندان عصر جدیدند و ماهور من نیز یکی از همین هاست. سرشار از توانمندی های جذاب و روشن.
گاهی برخی حرف و رفتارها برایم قابل تامل می شود. گاهی سرعت در یادگیری نیز برایم جالب توجه است. اگرچه در بسیاری کودکان می توان این توانمندی را به وضوح مشاهده کرد، اما برخی شان متفاوت ترند، خاص و باهوش ترند. مانند ماهور فرفری ام.
هرچقدر این نبوغ و توانمندی را بیشتر مشاهده می کنم، ته دلم نگرانی و استرس آینده اش نیز بیشتر می شود. چنین کودکانی که در آن واحد 3 زبان فارسی، انگلیسی و عربی را براحتی در ذهن خود جای می دهند و دقیقا می دانند چه زمانی باید استفاده کنند، چه سرنوشتی برایشان رقم خواهد خورد؟ لیکن در خردسالی برخی حرف ها و رفتارها صرفا نشان از نبوغ دارد. نبوغی که باید جهت دهی شود، جهت دهی برای تغییر و آینده ای روشن. جامعه آرام و اخلاق مدار نشات گرفته از رشد همین کودکانی است که باید در وقت مناسب به سمت امید و یادگیری روانه شوند.
در واقع جامعه امیدوار و اخلاق مدار در گرو وجود نشاط و شرایط آرام و رفاه مناسب خانواده هاست که شکل می گیرد، ولیکن حسادت ها، بخل و برخی عقده ها بی شک ناشی از کمبودهایی است که افراد طی روزهای سپری شده با آن مواجه بوده و دست و پنجه نرم کرده اند. خلاء مشکل ساز است.
یکی از بستگان که تازه به 20 سالگی رسیده را بهمراه 2 دوست دیگرش دیدم و برای لحظاتی با آنها سخن گفتم. تشویق شان کردم که هرجور شده سطح آگاهی خود را بالا ببرند، در یک حوزه بصورت تخصصی و البته بر اساس علاقه و حس درونی شان فعالیت کنند و سعی کنند کسب و کار خود را داشته باشند.
پاسخ شان این بود: آقا مجتبا 2 ساله دنبال وام 100 میلیونی ام، ضامن هم دارم، قسط هم می تونم بدم. اما هر بانکی رفتم اصلا تحویل مون هم نگرفتن. کسب و کار راه انداختن سرمایه می خواد که با این گرونیا و شرایط اقتصادی امکان پذیر نیست.
درد دل شان باز شد، یکی در پخش روغن موتور، یکی نصب و تعمیرات یخچال و لباسشویی و دیگری اسنپ. بالای 2-3 سال است کار می کنند و تنها دستاوردشان تامین هزینه ها و مایحتاج روزمره شان است. خرید ماشین بزرگ ترین رویا یشان بود، پراید مدل پایین رویایی ساده و کوچک، اما دست نیافتنی. هر سه به ده ها امید دانشجوی کارشناسی هم شده اند؛ بلکه بواسطه تحصیلات عالیه بتوانند مشغول بکار شوند.
ناراحت کننده بود که هیچ امید و آرزویی جز ماشین و شغل نداشتند. آنها فکر خود را فراتر از این یعنی خرید خانه و وسایل، سفر و سرمایه گزاری، ادامه تحصیلات و دوره های آموزشی و ... نبردند. باور کنید که هیچ حرف و توضیحی برایم باقی نماند. باور کنید که نگرانی هایم برای نسل جدید چند برابر شد.
گرانی ها و تورم روز افزون جای خود دارد، بیکاری و نبود امید به آینده نیز جای خود دارد، اینها رویا هایشان نیز کوچک شده و به شغل ثابت و خرید خودرو بسنده کرده اند. ازدواج و تشکیل خانواده جای خود. فرزند آوری که دیگر نهایت به یک بچه رسیده و اینها نگرانی دارد.
اینکه می دانند درس خواندن و مدرک گرفتن متضمن صاحب شغل شدنشان نیست، اینکه می دانند وضع اینگونه نمی ماند و هرلحظه شاید انفجار گرانی در خودرو و خانه ممکن است رقم بخورد، دلگیر و منزوی شان می کند. 20 تا 30 سالگی بهترین و پر نشاط ترین سن برای توسعه فردی و پیشرفت است، اما می دانند، همه چیز برایشان مبهم است.
خیلی نا امیدی را ترویج نکنم که کلا با روحیاتم سازگار نیست، اما واقعیتی است که دائما مشاهده می شود و متاسفانه در لایه های مختلف جامعه بویژه قشر متوسط به پایین این ابهام از آینده در نوجوانان و جوانان وجود دارد. این نگرانی را در میان سخنان برخی افراد که مشکل مالی هم ندارند، دیده ام.
ای کاش اخبار تبعیض ها در استخدام منتشر نمی شد. همچنین تبعیض در پرداخت وام های چند میلیاردی، رقم قراردادهای برخی ورزشکاران، اختلاس از اموال عمومی، جزییات اموال برخی مسوولین و برخی نمایندگان مجلس و شورا، خرید سیسمونی از کشوری دیگر و سفرهای آقازاده ها و منتسبین به آنها به کشورهای دور دنیا.
باری! آنها می دانند با بیان مشکلات و دغدغه های کوچک شان، احتمالا با همان تمسخر و پورخند امثال آن نماینده مجلس در برابر معلمان مواجه خواهند شد.