شوشان ـ مجتبی حلالی :
کودکانی که باید بازیگوشی کنند و بالا و پایین بپرند. کودکانی که باید از ته دل شادی کنند و هیچ غم و هیچ غصه ای جز اسباب بازی ها و پارک و تفریح نداشته باشند.
کودکانی که باید ورزش کنند، درس بخوانند و تنها دغدغه شان دکتر و مهندس شدن و یا خلبان و پلیس شدن باشد. کودکانی که آینده متعلق به آنها خواهد بود صرفا باید شادی و نشاط را تجربه کنند.
سرطان. نامش ترسناک است. بیماری اش دردناک است. هزینه هایش گزاف است، درمانش نامشخص است. و تنها امید است که می تواند قابل تحمل کند نامی ترسناک چون سرطان را.
در این میان هستند زنان و مردانی که با تمام وجود و قلب شان کنار کودکان سرطانی ایستاده اند. تلاش می کنند. دوندگی می کنند و هزینه ها محتمل می شوند تا خنده ای بر لب آنها بنشانند.انجمن خيريه فرشته های زمینی. با مسوولیت سرکار خانم گلناز علیخانی. دلی و بی هیچ چشم داشتی در تلاشند تا لبخند و دلی شاد برای این کودکان به ارمغان آورند. هرچه در توان دارند می گذارند، مبادا ناامیدی و غم بر دل این کودکان جا خشک کند.
همراه این انجمن و در کنار کودکان سرطانی برای دیدار تیم های استقلال و فولاد راهی ورزشگاه شدم. شور و اشتیاقی عجیب میان آنها وجود داشت. می خندیدند و نقشه می کشیدند که به بازیکنان چگونه گل اهداء کنند. چگونه حرف بزنند و اصلا وقتی بازیکنان را دیدند به آنها چه بگویند.
پرچم ایران در دست، کلاه باشگاه استقلال بر سر و تیشرت باشگاه فولاد بر تن. ذوق می کردند و خود را تماشا می کردند. چه تیپی و چه استایلی. لبخند. لبخندی به معنای رضایت و امید بر روی لبان همه نقش بسته بود. این پا و آن پا می کردند که فقط وارد چمن ورزشگاه شوند.
مرحبا به هواداران هر دو تیم. چه تشویقی جانانه ای. چه سوت و کف هایی. و چه دست هایی که کودکان برای تماشاگران تکان می دادند. گویی معروف ترینند و مورد تشویق قرار گرفته اند. عکاسان و فیلمبرداران. پرچم ها به اهتزاز درآمدند. کودکان با پرچم ها می دویدند و کل ورزشگاه تشویق می کردند. جوی باور نکردنی بود. جوی زیبا و در خور شان کودکان.
دست مریزاد بر باعث و بانی برگزاری این مراسم. امید که به همین میزان دلتان شاد و گرم و تنتان سالم.
٢٤ کودک سرطانی، اکنون تونل افتخار تشکیل داده اند و بازیکنان با دست دادن و در آغوش کشیدنشان به آنها روحیه می دهند. تابلویی بنام انجمن خیریه نیز به امضای بازیکنان و مربیان می رسد. بادکنک هایی که به پرواز درآمده اند. نور موبایل ها و صدای تماشاچیان. قطعا تا مدتها هیجانی مثال زدنی و لبخندی امیدبخش بر لبان شان نقش خواهد بست.
علیخانی مدير انجمن خيريه فرشته های زمینی می گوید: همین برایم کافی است. همین که می خندند و شادند. همین که حس می کنم امیدوارتر از قبل شده اند. همینکه چشم شان برق می زند و از صمیم قلب ذوق می کنند برایم کافیست.
بازی در آستانه آغاز است. دست تکان می دهند و از زمین خارج می شوند. سوار مینی بوس ها می شوند و ورزشگاه را ترک می کنند. پرچم ها از پنجره بیرون و باد آنها را به رقص درآورده است. می خندند. دست تکان می دهند و دور می شوند.
دور شدند و رفتند. اما امیدوارتر. خوشحال تر. در نبرد با این بیماری امید و خوشحالی مهمتر از هرچیزی است.
الهی، بارالها، خداوندا، یا معین الضعفا و یا ارحم الراحمین. به نام اعظمت و به لطف و کرمت و به بزرگی و بخشندگی ات. همه مریض ها را شفای عاجل عنایت بفرما.