شوشان ـ فاضل خمیسی :
وقتی چراغ قرمزِ راهنمایی و رانندگی سرچهارراه یا میدانی روشن بشه، میتوان زیر نور آن یک کتاب «جامعه شناختی» مربوط به آن جامعه را نوشت:
-اتومبیل هایی که اکثراً روی خط عابر پیاده ترمز کرده و مجالی برای عبور رهگذران نمیگذارند.
-رانندگانی که بعضاً با خودشان حرف میزنند و یا نگاهی خشم آلود به راننده ی بغلی دارند..
-هجوم دست فروشان یا آب پاشانی که
بی توجه به سرنشینان با تی دستی یا
لُنگی کثیف مشغول پاک کردن شیشه ی جلو ماشین شده و با چشمانِ انتظار، کمک مالی درخواست می کنند!
-فرفره فروشی که لابه لای ماشین ها دنبال مشتری می گشت و آرزویش این بود که چراغ دیر سبز شود تا او فرفره ای بفروشد!
-هارمونی یکسان رنگ و نوع اتومبیل ها که یا سایپایی اند یا ایران خودرویی!
-عبور بی توجه موتورسوران یا اتومبیل هایی که حوصله ی توقف را نداشته و معنی چراغ را درک نکرده بودند!
-موتور سواری که به جز همسر، دویا سه فرزند ِخردسالش را روی ترک موتورسیکلت جا داده و با نگاه به ماشین های
تک سرنشین معنی فرزند آوری را برعکس شنیده بود.
-ماشین حمل زباله ای که اگزوزش پُردود و در حرکت قسمتی از بارش سهم جاده میشد!
- پلیسی کنار زنی اسپندسوز که درسایه دیواری ایستاده و مشغول تلفنِ همراهش بود.
-وانت باری که یکنفر نگهبان روی سپرش ایستاده و مواظب بود تا جعبه های بار درتوقفگاهها مورد دستبرد قرار نگیرند.
-اتومبیلی با شیشه های کاملاً دودی که داخل آن اصلاً پیدا نیست و بعضی از سرکنجکاوی دنبال «مارک» آن بودند.
-سمندی با پلاک قرمز دولتی که در آن گرما، سرنشینش یقه را تا آخر بسته و کُت پوشیده بود.
-دختر بچه ی رنگ پریده و دف به دستی که گره ی روسریش را محکم بسته و بر خلاف ریتم دفی که میزد غم از چشماهایش می بارید.
-صدای بلند زن و شوهری که دعوایشان تمام نشدنی و از پشت شیشه های بالا کشیده اتومبیل شنیده میشد.
-مردی با محاسن و لباس روحانی که عمامه از سر برداشته و سعی داشت به صدا و نگاه تند اطراف بی توجه باشد.
صدای بوق قبل از سبز شدن چراغ، انگار سوت مسابقه ی اتومبیل رانی را اعلام و در این میان مردی که منتظر بود با رعایت قانون، رانندگی کند فحش آبداری شنید.