شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۱۳۳۸
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۶
شوشان ـ مجتبی حلالی :

به مردم بگویید در زباله هایشان خورده شیشه نریزند. بارها دستم بریده، حتا بچه هایم بارها بهنگام زباله گردی دستشان بریده است. این آخرین جمله زنی حدودا 40 ساله بود. زنی که نان و رزقش از میان زباله گردی تامین می شود. ناشی از بیکاری و فقر و نداری...!
حوالی ساعت 22 بود. ماهور در خانه بازی، خوشحالی می کرد و مشغول بازیگوشی بود. من دقایقی زیادی را مقابل درب خانه بازی و در خودرو نشسته بودم.  
موضوع شهادت آیت اله رییسی و همراهان را دنبال می کردم. همچنان امدادگران و گروه های مختلف در جستجوی هلیکوپتر بودند. 30 اردیبهشت ماه 1403.
پرایدی نقره ای رنگ با سرعت مقابلم ایستاد. صدای جیغ ترمزها و بوی لنت. مرد و زن حدودا 40 ساله به سرعت پیاده شدند. هر دو مشکی پوش. ماسک بر دهان. زن هد لامپ (چراغ پیشانی) بسته بود. دستکش در دستان و یک گونی بزرگ هم بهمراه داشت. کار با جستجوی دقیق زن آغاز شد.  
در همین حین از او عکس گرفتم. به گونه ای که چهره مشخص نباشد.  
زباله را بیرون می آورد، با چراغ بررسی می کرد، آنها که ارزش ریالی داشتند را در گونی می گذاشت. پیاده شدم، کنارشان رفتم، حال و احوال کردم. اگرچه جوابم را می دادند اما خیلی تحویل نمی گرفتند و سرشان به کارشان گرم بود.  
لیکن نظرشان را اینگونه جلب کردم که من بی اجازه از شما عکس گرفتم، ولی چهره تان مشخص نیست. راستش دوست داشتم این تصویر را بهمراه یک یادداشت منتشر کنم. زن گفت: حالا خیلی هم تاثیر داره انگار. مرد گفت: عکس را ببینم. دید و خیالش راحت شد که چهره مشخص نیست. گفتم: دستکش ها را برای چی پوشیده ای؟ نگاهم کرد. گفت: مردم همیشه خورده شیشه هاشونم قاطی زباله ها می کنن. بارها دستم بریده. بچه هامم چندباری دستشون بریده. حالا که می خوای بنویسی لطفا سفارش کن خورده شیشه هاشون رو قاطی زباله ها نزارن.
لحن و برخودری زمخت. زنانی که بدلیل عدم حمایت و شرایط بد اقتصادی ناچارا به مشاغل زمخت کشیده می شوند. اینگونه است که مادری زمخت فرزندانی زمخت هم به جامعه تحویل می دهد.
به سرعت جمع می کنند و می روند، مرد گفت: به سرعت باید برویم، هرجور شده باید زودتر از شهرداری و ماموران جمع آوری زباله برسیم.  
آخر شبها در شهر خبرهایی است. کافی است دقایق زیادی را در گوشه ای بنشینیم و نظاره کنیم. انواع افراد کنارت می آیند و درخواست کمک می کنند، از معتاد تا نیازمند. آخر شبها تردد فزونی می یابد، زباله گردها. شغلی که در علم جامعه شناسی بعنوان فقر مفرط تلقی می شود.
شغلی که قبل ترها مختص مردان بود، باری اکنون زنان و کودکان را هم درگیر کرده و در گوشه و کنار شهر فراوانی این افراد قابل مشاهده است. چه آنکه آخر شبها حضور بانوان و کودکان در سطح شهر بسیار خطرآفرین است. شهر پر است از افرادی که دروغ می گویند و ظاهر و باطن شان یکی نیست. سکوت و سپس تماشا. براحتی نمایان می شوند. صبر و تحمل، قطعا خواهید دید که افراد با چه درونمایه ای در سطح شهر تردد می کنند.  
این بوی تعفن، این زباله ها، این شیشه ها و اجسام برنده، این ضایعاتی ها، آن کودکان کم سن و سال. این زنان جوان و میانسال، آن مردان خموده و فقیر. در سطح شهر و پس از ساعت 21 در گذرند. هرکجا سطل و یا مجموعه ای از زباله ها باشد، سرک می کشند. پیاده ها دردسر دارند. از ماشین ها و سه چرخ ها عقب می مانند، لیکن باید زودتر کار را آغاز کنند. زباله گردی شغلی است که نه ضامن می خواهد و نه سواد. کافی است اجناسی که در ازایش ضایعاتی ها پول پرداخت می کنند را بشناسند، که با گذر زمان و کسب تجربه و مشاهده کردن میسر است.
و اما او که بواسطه چای دبش میلیون ها دلار به جیب زد، به اطرافیان هم داد. و اما او که میلیون ها دلار پول نفت را به جیب زد و به اطرافیان هم داد. و اما آنها که میلیاردها میلیارد تخلف کردند و نتیجه شد همین. بیماری اقتصادی که گریبان گیر شد.  
ارزش وقایع در مدت شان نیست، در شدت شان است. برای همین برخی لحظات فراموش نشدنی، برخی حوادث توضیح ندادنی و برخی انسان ها قیاس ناپذیرند. (فرناندو پسوآ)
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار