شوشان ـ هوشنگ نوبخت :
آنان که مرا می شناسند، می دانند که ایده آل ام تعادل است و به هزار دلیل از افراط و تفریط گریزانم و اگر دنبال مثال ساده ای برای فلسفه ی اندیشه ام باشم به ضرب المثلی اشاره می کنم که یکی از پرکاربردترین ها در زندگی همه ما است.
نه به آن شوری شور و نه به این بی نمکی.
اگر همین مقدمه کوتاه را به فضای کنونی جامعه تعمیم دهیم به سرانجام و نتیجه ای می رسیم که شاید کمتر کسی به دلایل مختلف از جمله ملاحظات نقطه چین و مصلحت اندیشی های کاذب بدان پرداخته باشد.
همه مخاطبان عزیز با من هم عقیده اند که در زمان جنگ تحمیلی، علیرغم آن همه چالش ها و بحران هایی که از طرف ابرقدرت ها به سرکردگی صدام بعث بر کشور و جامعه وارد می شد اما شاهد کمترین نوسانات و اختلافات در حوزه های مختلف بودیم.
در دوران دفاع مقدس که همه ما تا ابد و یک روز بدان افتخار می کنیم، کشور، دولتمردان و مردم هنوز وارد جریانات و فضاهای سیاسی مرسوم امروز نشده بودند.
لباس ها همه خاکی بود چون هدف دفاع از خاک بود، درجه ها بین دکتر و کارگر و راننده فاصله نینداخته بودند و هر کس مخلص تر بود، مورد احترام بیشتر واقع می شد.
هدف و دشمن هر دو مشخص بودند و تنها وحدت و یکدلی بود که دل همه را مجذوب سنگرهای خاکی و کمپوت های سیب و گلابی کرده بود.
اینک ، سال ها از آن زمان بی تکرار می گذرد، شیوه ی جنگ ها عوض شده و دولتمردان هم به تبع خیلی کشورها که شاید کمترین مشترکات را با ما داشته باشند، به سمت تشکیل احزاب و گروه های سیاسی روی آوردند.
عصر وحدت و یکدلی و یکرنگی در ایران رو به افول نهاد و شکافی نسبتا عمیق بین جامعه و سیاسیون ایجاد شد که یک طرف آن را اندیشه چپ یا اصلاح طلبان تشکیل دادند و سمت دیگر هم به تفکر راست یا همان اصولگرایان رسید.
بی آن که خیلی ها، مشق دموکراسی و الفبای تشکل های حزبی را نوشته یا خوانده باشند، وارد این کارزار نوظهور شدند و این شکاف گاه فاصله می گرفت و گاه به هم می چسبید و این وسط، تنها مردم بودند که با هر تلاطم این به اصلاح احزاب، همچون زلزله ای به این سمت و آن سمت پرت می شدند.
چند سالی گرایش چپ، زمام امورات کشور را به دست گرفت و تفکر اصولگرایی را به حاشیه برد و گاهی حزب راست بر مسند نشست و اصلاح طلبان را از صحنه خارج کرد و این کشمکش چنان تداوم یافت تا بیشتر افکار عمومی از هر دو طیف گلایه مند شدند و به این نتیجه رسیدند که این دوگانگی ها، خیری برای مردم و کشور ندارد و تنها بهانه ای برای اپوزوسیون شده که بر امواج اختلافات سلیقه ای این دو گرایش سوار شوند و التهاب را بین مردم ایران دو چندان کنند.
از این نکته مهم هم غافل نشویم که در میانه ی این هه سال ها کشمکش قدرت یا خدمت بین این دو تفکر یا حزب، چه نخبه ها که نسوختند، چه دانشمندانی که تفکر سیاسی نداشتند و محو شدند، چه جوان ها که علاقه ای به این بازی ها نداشتند و در هیچ معادله ای لحاظ نشدند و چه معصیت ها و خسران ها که در حوزه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بر کشور تحمیل نشد.
اینک در برهه مهمی از تاریخ کشور هستیم. در زمانی خاص که بر اثر یک حادثه تلخ، رئیس جمهور پر تلاشی را از دست دادیم و فضای حاکم بر جامعه به سمت انتخاباتی می رود که باید یک نفر سکان هدایت قوه مجریه را در این مقطع حساس و سخت به دست بگیرد.
در دورانی که میزان مشارکت نه چندان مطلوب مردم پای صندوق های رای نشان می دهد که آن ها علیرغم احترام به افراد و اشخاص حقیقی از لحاظ جایگاه حقوقی به وابستگی های حزبی چپ و راست بدبین شده اند.
همه شاهد بودیم که ترکیب جمعیت میلیونی تشییع رئیس جمهور و همراهان خدمتگزارش را طیف های مختلف سیاسی با اندیشه های متفاوت شکل می دادند ، حتی آن هایی که به شدت با تفکرات ایدئولوژیستی رئیس دولت سیزدهم زاویه داشتند و این نشان می دهد که مردم ما با اندیشه های فردی کارگزاران تا جایی کار ندارند که آن ها، تفکرات خودشان را به مدیریت اقتصادی و اجرایی کشور گه یک امر کاملا تخصصی و تجربی است، گره بزنند.
مردم نشان دادند که قدر زحمات خالصانه دولتمردان را با هر گرایشی ، می دانتد و از شعار و سفسطه های رسانه ای و غیر عملی از سوی هر گرایشی گریزانتد.
تجربه سال های اخیر نشان داده که ملت ایران، تمایلی برای تداوم کشمکش های سیاسی مرسوم و وابسته به احزاب چپ و راست را ندارند و به شدت وجود یک ضلع سوم که می تواند مسیر مستقیم یا حزب متعادل برای رسیدن به قله های آرمانی کشور و رهبری باشد را احساس می کنند.
حزب یا تفکری که خود را برتر و بهتر از دیگران نداند، گرایشی که خود را خودی و دیگران را ناخودی قلمداد نکند. اندیشه ای که برای سربلندی تمدن اصیل ملی و ایرانی و مکتب غنی دینی و اسلامی مان بکوشد و از همه سلیقه ها و ظرفیت ها هم در دولت خود بهره ببرد.
ضلع سومی که جاده های انحرافی چپ و راست را مسدود کند و همه را به صراط مستقیم فرا بخواند، مسیری میانبر، کم خطر و ایمن که همه در آن لباس خاکی خدمت بپوشند و تا پای جان برای خاک وطن شان تلاش کنند.