... پرسیدم شما برای حزب چه کار میکردید؟
گفت مشورت میدادم. ولی یک کمیته مالی هم درست کردم و برای انتخابات پول جمع میکردم.
گفتم اگر محرمانه نیست چقدر پول جمع کردید؟
گفت من خودم 1.200.000 فرانک دادم و از دوستانم هم پول گرفتم، جمعاً 43.000.000 فرانک پول جمع کردم و به حزب دادم.
گفتم چند درصد امیدوار به پیروزی هستند. گفت صد در صد. گفتم حزب سوسیالیست چندین دهه است که برنده انتخابات نشده است.
گفت: اما فرانسوا میتران رقیب سرسختی است.
دو شب بعد نتیجه انتخابات معلوم شد. فرانسوا میتران برنده انتخابات بود. او رئیس جمهور منتخب اعلام شد. سوسیالیستها، کمونیستها و کلاً چپیها به خیابانها ریخته بودند و شادی میکردند.
شادی عظیم. میدان باستیل غلغله بود. رگباری شدید و رعد و برقی بینظیر پاریس را دربرگرفته بود. من برای تماشا رفته بودم. خیس آب بودم که به پای آسانسور رسیدم.
موسیو پیر دسپاکس با چشمی اشکبار پای آسانسور بود.گفت برو لباست را عوض کن و به خانه من بیا.
همین کار را کردم. پیرمرد مثل اینکه جوانی را از دست داده باشد، بخاطر شکست حزبش گریه میکرد.
میگفت منافع ملی ما در خطر است.
او میگفت در ظرف چند ماه سرمایهها از فرانسه فرار خواهند کرد.
سرمایه دارها، سرمایههایشان را از کشور خارج میکنند و اقتصاد فرانسه مختل میشود.
من 35 سال داشتم و او 85 سال. سال 1361 بود و من خود نگران وضعیت کشور. صحبت را عوض کردم و حال بچهها و نوههایش را پرسیدم. از 6 بچهاش هیچکدام درپاریس نبودند.
چند نوهاش در پاریس بودند که گاه گاه به پدربزرگ سری میزدند.
چند ماهی گذشت و فرانسوا میتران در کاخ الیزه بود.
عراق به ایران حمله کرده بود. یکی از نتایج این جنگ گرانی قیمت نفت بود.
نفت از بشکهای 7-6 دلار به بیش از 30 دلار رسیده بود. فرانسوا میتران در تلویزیون ظاهر شد.
رئیس جمهور با مردم صحبت کرد. گفت به علت گرانی نفت، فرانسه با مشکلات اقتصادی روبرو خواهد شد.
او پیشنهاد داد و گفت من نه دستور میدهم و نه بخشنامه میکنم، فقط پیشنهاد میدهم. پیشنهادش چه بود.
قانون در فرانسه میگفت که درجه حرارت ساختمانها در زمستان 21 درجه باشد.
میتران گفت اگر به جای 21 درجه، شوفاژها را روی 18 درجه تنظیم کنید، حدود 3 میلیارد فرانک صرفهجویی انرژی خواهیم داشت.
چند روز بعد رفتم خبری از موسیو دسپاکس بگیرم.
زمستان بود و سرما.
موسیو در آپارتمانش را باز کرد.
دیدم پالتویی پوشیده و کلاهی بر سر گذاشته است.
من داخل آپارتمان موسیو دسپاکس شدم .
هوا سرد بود، پرسیدم پس چرا اینقدر لباس پوشیدهاید و کلاه به سر دارید؟
گفت رئیس جمهور چند روز پیش پیشنهاد داد که درجه حرارت را از 21 به 18 کاهش دهیم.
گفتم شما که با فرانسوا میتران مخالف بودید، از پیروزی او ناراحت شدید، آنقدر ناراحت شدید که گریه کردید.
گفت موسیو از وقتی او رئیس جمهور شد، او رئیس جمهور همه فرانسه و همه ملت فرانسه است.
من از نظر حزبی با او مخالفم ولی او رئیس جمهور من است. من حرف او را بعنوان یک رئیس جمهور قبول دارم.
ما برای منافع ملی فرانسه همه باید با او همکاری کنیم.
همه حزب ماهم با او همکاری دارند. البته ما درمجالس با حزب سوسیالیست مخالفت میکنیم ولی هر کجا پای منافع ملی باشد همه یکی هستیم.
در کارهای روزمره هم او رئیس جمهور است.
من درگوشهای ازاتاق موسیو دسپاکس نشسته بودم، در فکر بودم و سردم شده بود، دیدم که دماسنج آپارتمان درست بالای سر شوفاژ است، شوفاژ آن طرف اتاق بود.
گفتم موسیو دسپاکس، دماسنج بالای شوفاژ است، وقتی درجه حرارت بالای شوفاژ، 18 درجه باشد این گوشه اتاق حتماً 15 درجه است.
من گفتم باید جای دماسنج را عوض کنید.
لااقل آن را به دیوار وسط اتاق بگذارید.
موسیو دسپاکس فکری کرد و گفت، من که خود را گول نمیزنم، پارسال هم دماسنج همان جا بالای سر شوفاژ بود.
من پارسال اتاق را با همین دماسنج 21 درجه تنظیم کردم و امسال با حرف رئیس جمهور با 18 درجه. جای دماسنج را هم عوض نمیکنم.
من در حیرت بودم، مردی 85 سالهای که 1.200.000 فرانک برای شکست فرانسوا میتران داده بود، حالا خود را در پالتو پیچیده بود تا حرف همین فرانسوا میتران را به عنوان رئیس جمهور عملی کند.
مردی که ماهیانه دهها هزار فرانک در مزرعه وسهام درآمد داشت، میخواست ماهیانه 60 فرانک درفاکتور شوفاژخانه صرفهجویی کند تا منافع ملیش حفظ شود.
شاید من بهترین درس دکترایم را در پاریس در اتاق موسیو دسپاکس گرفتم نه از دانشگاه سوربن!
رئیس جمهورمنتخب ولو ازحزب مخالف، رئیس جمهور همه ملت و کشور است.
نقل ازکتاب خاطرات دکترپاپلی یزدی