شوشان ـ جعفر دیناروند :
رفتارهای انسان تحت تاثیر عوامل بیرونی و درونی شکل می گیرند.از آرامش گرفته تا ناآرامی در نوسانند.بسیاری زودگذر و تعدادی دیر گذرند.در حوزه ی های مختلف علمی مورد مطالعه قرار می گیرند و نهایت ارزیابی را در مورد آن ها انجام می دهند.معمولی ترین را طبیعی گویند و تقریبا همه ی آن ها در حوزه ی سلامت ارزشیابی می شوند.
شادی و غم، عصبانیت و خشم،فریاد و حمله از جمله مواردی هستند که در هر انسانی احتمال بروز دارند.در این میان، توجه به گذرا بودن نیز مهم تلقی می گردد.عصبانیتی که حالت دفاعی دارد، کاملا طبیعی و نوعی مکانیزم دفاعی است.خشم نیز که حالتی درونی دارد، این چنین است.عکس العمل تند در برابر دیگرانی که قصد آزار او را دارند یا، او چنین تصور گذرایی دارد، نشان دهنده ی عملی دفاعی است.شاید واژه ی درد بر ای خشم کار درستی نباشد زیرا رفتاری حساب شده و گاه موقتی از دست رفته است اما نظر ما در مورد خشم خاص است.
خشم را از این نظر درد بی درمان نامیم که از تعادل خارج می شود.وضعیتی روانی تلقی می گردد که دچار مشکل است.ریشه ی روانی خشم به همین دلیل مورد توجه قرار می گیرد که بیمار است و تعادلی در آن نمی یابند.اینکه بیماری نامیده می شود به معنای درمانگری آن نیست بلکه روان ناسالم در پرتگاه سقوط است و اطرافیان از درمان عاجزند.خشم در چنین حالتی، درد بی درمان نامیده می شود.
در چنین وضعیتی، با کوچکترین عاملی و حتی ناعاملی، خشم صورت می گیرد و تخریب و حمله، اساس استمرار می گردد.شکل ظاهری، متغیر و گاه وحشتناک شده و مانعی در جلوگیری نمی گردد.درد است زیرا درمانی برای آن متصور نیست.گاه ساکت نشسته و یکباره فریاد می زند.در محیط کار، تنها سلاحش همین فریاد زدن هاست.ترساندن دیگران، عاملی برای فرار می شود.خشمناک نمی داند که خشمش مضر است و به همین دلیل است که درد را حس نمی کند.
خشم از کنترل که خارج شود، عاملی برای بی تعادلی رفتاری می شود.گاه خشم معمولی هم برای علما، کلیدی برای بد رفتاری می شود.فرد وقتی چهره ای مخرب به خود گیرد، دیگر طبیعی نیست.بیماری است و شکی در آن موجود نیست.حمله برای از بین بردن یا ضربه زدن است.عدم توانایی اطرافیان برای کنترل، عدم پشیمانی از رفتار و در نهایت، دفاع از خشم، با استمرار آن، نماینده هایی از درد بی درمان است.
نه دارویی برای آن قابل تجویز است و نه کسی می تواند با نصیحت یا تغییر رفتار، آن را حذف کند.خطرناک توصیف می شود و مردم از اطراف آن کناره می گیرند.گویند که خشمناک در این زمان، راضی به عمل حمله و تخریب است.چون رفتارهای او از معیار انسانیت دور است لذا بیماری محسوب و درد بی درمان نامیده می گردد.
خشم را حالت گویند اما همیشه حالات در کنترل درون فردند.در زمان عمل خود را نشان می دهند و وظیفه ی دفاع از شخص را دارا می باشند اما خشم که از حد گذشت، دیگر دفاع نمی کند بلکه صرفا حمله گر است.نه شخص می شناسد و نه جنس تشخیص می دهد.
می لرزد و کنترل را از دست می دهد.دهان کف کرده و چنان می غرد که گویی تمام دنیا با او درگیرند.خشم، دردی بی درمان است اگر چنین شود.در دنیای عامیانه برای از حد گذشتن خشم، از غضب استفاده می کنند.این واژه، حمله را بهتر نشان می دهد.گویند که شیر غضبناک بود و حیوان را درید و قهرمانانه اطراف آن قدم زد.
انواع جنایتکاران این چنین اند.از عمل خود پشیمان نیستند زیرا آن را درست می دانند.خشم از درون فرمان می گیرد و بر مغز فشار وارد می کند تا عقل را مدفون نماید.عقل که مدفون شد، اعمال هم بی برنامه می شوند.
کدامین دوا را برای خشم حتی معمولی آن تجویز می نمایند؟روانشناسان تنها نظریه پردازی می کنند و ریشه ها را به عوامل بیرونی نسبت می دهند.نتیجه ی بی تاثیری نظرات، حبس کردن هاست.شاید هم روزی به مرگ خشمناک نظر دهند.این چنین است که خشم مایه ی از بین رفتن آدمی می شود و حتی خشمناک را نیز در بر می گیرد.
مانند سرطان است بنابراین درد بی درمان است.حالتی نیست که آن را بتوان از بخشی از بدن خارج کرد.انسانیت، با حمله و تخریب موافق نیست و این جوهره در درون آدمی است.وقتی خشمگین چنین رفتار نماید، نتیجه ی آن، کاهش شدید توانایی انسانیت در اوست که خود عاملی برای بی تفاوتی و نبود احساس همنوعی است.خشم حالتی تهاجمی دارد و لذا درد بی درمان است.