شوشان ـ محمد دورقی :
دیوید آلن ممت نمایشنامه نویس آمریکایی در یکی از مصاحبه هایش،ریشه های اعتیادش به نوشتن را با نیاز سگهای آبی به سد سازی قیاس کرده بود.
همه فکر می کنند سگهای آبی سد میسازند تا در آن آشیانه کنند.این موجودات حتی به خاطر ذخیرهی آب، ناجی اکوسیستم لقب گرفته اند.
اما گویا حقیقت پیچیده تر از این مشاهدات ظاهریست و رانهای بزرگتر پشت این نیاز به جویدن مدام است. رانهای حول درد.نیاز سگ آبی به جویدن چوب، از درد دندانهایش شروع می شود.او اگر چوب نجود، دندان هایش آنقدر در اثر رشد بی توقف دردناک میشوند تا در نهایت منجر به مرگش شوند.اگر دنیای سگهای آبی فیلسوفی داشت احتمالا چنین گزاره ای را متداول می کرد:من می جوم پس هستم.
رانهی ما برای نوشتن،برای این جوندگی مدام کلمات هم حول درد شکل گرفته است. دندان هایمان اگر رشد توقف ناپذیر نداشته باشند،رنج هایمان دارند. نهر رنجهایمان در دلتای سینه بی وقفه جاری ست.اگر گشایشی جان افزا و نفس آرا،چون نگارش به دادمان نمی رسید،قلب ما در اثر انباشتگی مداوم رنج، انبساطی تا کرانههای انفجار پیدا میکرد. مینویسیم تا دنیا را بیاراییم و رنج را به رنگ تبدیل کنیم. مینویسیم برای تعلیق درد. مینویسیم، تا شهرزادگونه،شهریار درد را میان سطور زمان،معلق کنیم.تا این شهریار مستبد، در آخر شب ِ روایتهای پر کشش ما، بخوابد و مرگ ما را به زمانی دیگر موکول کند. نوشتن یعنی تخدیر درد تا تباهمان نکند تا به هزار وادی ناایمن نکشاند. و مگر ادبیات چیست جز خریدن زمان از هیولای مرگ برای ذره ذره بازآفریدن زندگی و احیای میل؟ مگر ادبیات چیست جز تمهیدگری برای خلق جهانهای مکمل؟ ادبیات،آتش پرومته است.زئوس با لحنی پر از تبختر گفت:ای پرومته! رخصت می دهم به میان آدمیان برگردی و همه چیز به آنها بدهی.به یک شرط.
– چه شرطی؟
همه چیز جز آتش.اما مگر می شد؟پرومته عاشق انسان بود.پس مخفیانه آتش را به انسان داد.چرا که آتش همان شعور بود و روشناییاش، حس افزا وحصارستیز.
نوشتن، رانهی تمرد هم است.تمرد بر دردی که اگر تعلیق نشود،چون پیچک بر ساق وجودمان می پیچد و ما را از امکان ماهیت سازی اگزیستانسی باز می دارد.موجود هستیم اما با ماهیتی تقدیری و از پیش مفروض شده. ادبیات، تقدم و تاخر وجود و هویت ما را جابجا می کند.
رانه : رانه یا سائقه به شرایطی درونی گفته میشود که رفتار را فعال میکند و به آن جهت میدهد.