شوشان ـ صالح البوغبیش :
نخلستان نهر محروگی با بیش از ۲۰۰۰ نفر نخل، طلای سیاهی بود که از دور که به آن نگاه می کردی فقط سیاهی تاج نخل ها مشاهده می کردی و چون نزدیک می شدی با صد نوع نخل قشنگ و پر ثمر روبرو می شدی ؛ اما امروز از آن ۲۰۰۰ نفر فقط دو نفر زنده اند.
صحنه ای فجیع و تالم آور است بله به آن حلاوی مقاوم و بلند که نگاه می کنم او با زبان اشاره به من گوید:
دیری ادای خواهری به جا آورد و به دوستانش پیوست
دردی عمیق بی مرهم است و فجیع
شب است و آسمان را غم گرفته
سکوتم با نگاهش دم گرفته
شب است و کهکشانی در کنارم
ولی از دوریت من بیقرارم
در فراق دیری و گنطار و بریم و استعمران و .... وجدانم
روح و تمام وجودم لرزان است
قلم در دستانم
نفرینم می کند و سرم
راضی نیست به قرار، بر بالینم
خدایا و ای خدای مهربانم
قسم به درگاهت
چه بنویسیم ؟
چگونه توصیف کنم ؟
جرم است یا اهمال ...
درد است یا ستم ...
لیکن یقین می دانم
اینجا نامردمی است و خیانت در ادای امانت
مردی نیست و نمی بینم
سد مارون و بی آبی انهار از جمله نهر محروگی فاجعه ای ساخت به اندازه ی آن بمب اتمی نازل بر هیروشیما
بمبی که منجر به نابودی ۲۰۰۰ نفر شد و ساکنی با خود به حرکت در نیاورد نه گزارش مکتوبی و نه گزارش دیداری قلم و دوربین هر دو منجمد
متاسفانه اهمال دو دستگاه اجرایی و نظارتی و سکوت دستگاه قضایی در عدم تامین حق آبه ی شادگان و عدم اجرای طرحی که بتواند کشاورز را در بهینه سازی مصرف آب اتخاذ کند کار را به جایی رساند که امروز شاهد به ملکوت اعلی پیوستن اخرین یادگار اجدادمان شویم و چاره ای جز بغض و ناله و شیون و دریدن گریبان خود نداشته باشیم
مسئولین، آن جا که شب می شود و کودکانتان را می بینید که تب دارند صدها بار تصدقشان می روید و خواب به چشمانتان نمی آید.
بسی شرم و عار است چنین بیخال
پیش خدا ، آن جا، در آن قبر تاریک جواب پس خواهید داد .
بیخالی نسبت به طبیعت جرمی است نابخشودنی در حق انسانیت
بعد از به کام مرگ رفتن ۲۹۹۸ نخل قطار مرگ امروز به دیری ۴۰ ساله رسید.
اهان ای مردم ...
ماتم بگیریم ، کفن به تن کنیم ،با کوچولوهایمان قهر کنیم ، بیایید کوچولوها را کفن پوش کنیم و رهسپار قبرستان شویم ،تنها جایی که جرات "نفرین باد هر چه بی لیاقت " را پیدا می کنیم .
البته قبرستان هم لوث از آن آدم ها ...
نیما یوشیج سرورم کجایی ؟
سالیان دوری است که ندا دادی "ای آدم ها که برساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان "
اشگر و عویدی و خضراوی و استعمران و ...
در رفتنتان همان جملات رفتن بریم و گنطار تکرار می کنم تا مبادا قلم بی روح من بین شما و آن ها کلمه یا جمله ای بیشتر یا کم تر بنویسد و او نیز در حق شما ظلم و ستم مرتکب شود .
با دلی الیم و روحی مایوس از تمام هستی در رفتنتان نمی دانم چه بنویسم ، ای طاووس ها و ای کبوتران بهشتی...
ای که رفتنتان دل های اهل وجدان و احساس را ماتم می دهد .لیکن درس و تفکر را بعید می دانم !
آزادگان جهان و مثمران بهشتی از ایام شیرین زندگی محرومتان کردند ،مادرانتان را در آتش آه و غم و فراق سوزاندند ، بریم و گنطار را کباب کردند ؛
دیری و استعمران را جلوی چشم مادرشان تکه تکه کردند استخوان دنده از سینه آمد بیرون و استخوان آرنج دست چسبید به استخوان مچ پا .
آن خون آمده از دهانت دیری من و آن رفتن به کمایت گنطار من ، ای تنها قشنگی دنیای من تشنگی شما ، تداعی تشنگی مظلومانه امام حسین ع و یارانش بود
دیری جان می دانم موقع رحیل نبود چرا چنین شد تو که عزیز ما بودی و هر روز صبحگاهان با صدای گنجشکان جانمازی خود را می افراشتی و نماز صبح را همراه گنجشکان و کبوتران به سیاق جماعت می خواندی .
چی شد چرا چنین شتابان ؟
لیکن نخل های قشنگم و ای سروران بهشتی .
همان بهتر که رفتید
می دانید چرا ؟
آخر این جا
بزرگان جملگی مست غرورند
خدا کسی به فکر ما نیست
ز انصاف و مروت سخت دورند
غیرت و وجدان به کدام سمت و سوی ؟
ای جارچیان و ای اهل های و هوی
*دیری ، گنطار ، عویدی ، بریم ، خضراوی، حلاوی و استعمران انواعی از صدها نوع نخل شادگان*