شوشا ـ جعفر دیناروند :
انسان ها می دانند که برای رفع نیازها باید تلاش و کوشش نمایند.کار یکی از نمادهای رفع احتیاجات آدمی و اصولا نیازی پایه ای برای کوشش هاست.آدمی اگر نیازمند نباشد دست به اقدامات نمی زند.به طور مثال،نیاز به درمان است که بیمارستان می سازد یا به علم پزشکی توجه می کند.تعادل در این راه حرف اول را می زند.نیاز ها که به تعادل برسند، رفع شده تلقی می گردند و بدیهی است که عدم رفع نیز بی تعادلی و نامتوازنی به وجود می آورد.حالات آدمی از درون، باعث هر دو شکل تعادل و بی تعادلی می گردند.تعادل خواهی، واژه ای برای رسیدن به رشد و تعالی می گردد.به اندازه و قدر خواستن، تلاش ها را معنا دار می نماید.در این میان، افرادی هستند که در درون خود ناآرامند.زیاده خواهی باعث بر هم زدن تعادل آن ها می گردد.تلو تلو کنان در میان جامعه حرکت می کنند.
حرص از جمله نام هایی است که تعادل آدمی را بر هم می زند و در درون او چنان نفوذ می کند که تبدیل به درد می گردد.حرص حالتی درونی با گرایش های زیاده خواهی است که هیچگاه حد و حدودی تعیین نمی کند و شخص برای رسیدن به آن، هرکاری انجام می دهد.نه سن برای او عامل است و نه جنس.افزون طلبی دارد که در تمام موارد و گاه موردی خاص، نماد می یابد.حریص همان شخصی است که مانند آب نمک خورده مرتب تشنه است و هر چه آب می نوشد سیراب نمی شود.به اندازه ی کافی مال دارد اما ثروت اندوزی را ادامه می دهد.با داشتن های خود قانع نیست و تا ناکجا آباد می دود و خسته نمی شود.
او آزمند است که حالتی درونی دارد.امواج حرص او را بالا و پایین می برند و برای کمترین چیزی بیشترین تلاش را می کند.از زندگی هرگز لذت نمی برد و به همین دلیل است که نیازها را تمام شده نمی داند.بدترین ظلم ها را بر بدن خود روا می دارد تا انباشتی داشته باشد.حرص بدترین دردی است که یک انسان می تواند داشته باشد زیرا آدمی با توجه به شرایط سنی نیازمند به استراحت و تفریح کردن است و این بدان معناست که آرامش درونی برای او اصل و اساس است.از این نظر، درد نامیده می شود که درمانی ندارد.اگر حریص با به دست آوردن فلان مبلغ در مادیات ارضا شود، علاج پذیر می شود در حالی که هر چه بیشتر به دست آورد، بیشتر احساس نیازمندی می کند.ولع داشتن برای او ظاهری عینی دارد و با رفتارهای خود چنان می نماید که گویی هرگز نداشته است.
در این میان، حرص حالتی فردی می شود اما گاه تاثیرات آن می تواند جامعه را نیز به این درد مبتلا کند.تلاش ها که از حد بگذرند،حرص حالت می گردد اما اگر تلاش ها فراوان و حتی برای دیگران باشند، تا نیازمندان را رفع مشکل کنند که اصلا حرص محسوب نمی شوند.میل شدید در این میان هرگز میزانی ندارد و به همین دلیل است که اگر برای نیاز ها میزان و ترازو باشد آنگاه می توان رسیدن به آن را ارضا کننده دانست.بی حدی، درد آور می شود که حریص آن را در خود ایجاد می کند.بی قرار در کسب و نا امنی در یافتن در درون اوست و گویی دنیا در حال تمام شدن است و او سهمی از آن ندارد.انباشت برای او تشدید حرص و نوعی سم محسوب می شود.درد بی درمانی است و تا به امروز کسی نتوانسته حریص را درمان کند مگر با مرگ.
بدون شک حرص حالتی مصنوعی است و جز خصلت های انسانی محسوب نمی شود.ما آن را بدلی برای رفع نیازها می دانیم که از جاده ی تعادل و کنترل خارج می گردد.حریص با نوعی بدبینی نسبت به رفع در تلاش است تا خود را موفق جلوه گر نماید.گاه روان او نیز دچار آسیب های اجتماعی می شوند و نزدیک ترین افراد به او نیز آن را درک می کنند.شب و روز در حد خود باقی نمی مانند.خستگی برای او راهی برای دست کشیدن محسوب نمی گردد.زیاده خواهی بالاتر از نیازهای واقعی است.در بعضی از موارد نیازها را نیز افزایش می دهد تا نشان دهد که حرصش طبیعی است اما این نشان دهئده ی توفیق او نیست بلکه تشدیدی از بیماری است.دردی بی درمان که نتیجه ی آن فقط زجری درونی برای حریص و افراد منتسب به اوست.درمان حرص هنوز کشف نشده است.