شوشان ـ یادداشتی از هدایت موسوی رحیمی به بهانه ی نمایشگاه آثار نقاشی خط استاد علی شیرازی در گالری «آرگون آرت» تهران.
ساعت ۱۶ عصر، کلمات نستعلیق در کشاکش بوی سرب و پرواز یاکریم به میدان آرژانتین هجوم آورده اند، تا دامنی پر کنند از رنگ و روی صورت های نوآورانه ی استادی که برای قلم و نستعلیق، عصا بود و برای مرکب نجابت شیراز هزار رنگ.
دلتنگی از کلمات نستعلیق فوران گشته است؛ و گویی سرگردانی از ظاهرشان رخت بسته است. گروهی از کلمات با اتوبوس پاییز رنگشان از شاهرود خود را به حوالی جولانگاه عشق و کلمه رسانده بودند، گروهی دیگر از اهواز و گروهی ...
به ضلع جنوبی میدان که رسیدم، همتبارم، آقا و استاد، «احمد» رودیدم که خود نستعلیق بود، نستعلیقی یه قدمت کلماتی در صفویه و قاجار تا بی کرانگی هنر معاصر.
رنگ رخسارش از عشق و اشتیاق نستعلیق و از تلالو نور و نگار می درخشید و «مازادی» نامش را در گلوگاه «ع» های سیاه مشق به بن بست زیبایی سپرده بود تا جاودانگی تاریخ را چشم و چراغ خانه ی خود سازد.
ورودی آوردکاه «علی شیرازی » به پله های تنگ و نظر بسته ای ختم شده بود، که هجوم کلمات برای رسیدن به آواز نقاشیخط تمام انرژی میدان را گرفته بود و فضایی برای نفس کشیدن کلمات نبود، استعاره ای زیبا از جانداشتن همیشگی دنیای مادی برای فرصت های هنر.
پیش آمد که بارها به خودم غر بزنم و به استاد معاصر خوشنویسی، بگویم، آقا اینجا برای کوچ تو از نقاشیخط های تابستانه ات به نقاشیخط های پاییزی و هزار رنگ آن، چقدر کوچک و بی حوصله است؛ بعد نهیبی به خودم زدم و در دل گفتم، شاید کل تهران و کل جهان هم کوچک باشد و پاسخگوی این هجوم و اینهمه نستعلیق و عشق نباشد.
-جهان معاصرما، ظاهرا جای بمب ها و راکت های خانمانسوز سلطه طلبان کودک کش است نه هنر و ماوای انسان ساز-
پس بهانه را کم کردم و مثل همه ی نستعلیق های دیگر میهمان میهمانی پر از رنگ و نور استادمان عالیجناب «علی شیرازی » شدم، تا تمام وجودم را برای چیدن رنگ های نورانی «های» دوچشم مهیا کنم و برای کاغذهای آهاری ام سوغاتی پر از مهر و روشنایی ببرم.
درمیان غوغای حضور آنهمه کلمه و نستعلیق، استاد «محمدخان شهبازی» را دیدم، که بوی تلخ مرکب صفوی را به رنگ های پاییزی و شالیکاری های هزار رنگ «علی شیرازی » پیوند می زد، خوش سلیقه بودم که که این نستعلیق عظیم را در میان انبوه کلمات در هم تنیده ی آوردگاه پاییزی علی شیرازی به دام لنز سلفی خود انداختم و سرشار از احساس خوشبختی شدم.
هیچ وقت اینهمه همداستانی نستعلیق و نور و رنگ را یکجا ندیده بودم، به احمد، گفتم این اجتماع عظیم نمی تواند فقط معجزه ی نستعلیق باشد، حتما باید بسیاری اش را به حساب صفا و معرفت «علی شیرازی» نوشت که دمیدن آن در صور اسرافیل هنر و نستعلیق، اتوبوس های سرگردان را به میل وبه علاقه، سرشار از کلمه های بیقرار کرده است.
تهران و جهان، امروزها پر از غوغای حضور رنگ، نور و عشق و جنون نستعلیق های علی شیرازی است که هنر «نقاشیخط» را به بی کرانگی ذهن پرتلاطم خود گره زده است.
رنگ و نور در آثار علی شیرازی جدالهایی گاه سرد و شکننده و گاه گرم و پرتلالو دارند، دیالکتیک مادی و معنوی که سرشته شده از همه ی دیالکتیک های تاریخی فلسفه و هنر، خود را در نورانی ها و رنگینگی های علی شیرازی نمایان کرده است.
آثار جدید شیرازی را باید کوچی به تمام معنا و صورت از پیشنه به پسینه ی هنرمند دانست، با پیوندی ناگسستنی از جنس «نستعلیق» و «های» دو چشمش.
علی شیرازی در آثار جدیدش کنایه ای پر معنا به فیزیک و ماورایش زده است؛ و این خصیصه ی بی نظیر، آثار او را در جهان معاصر انگشت نمای تمام موزه ها و روشن سراهای هنر می کند .
به گواه اهل تخصص، علی شیرازی برای چندمین بار دوباره والد نام خود شده است، و در صفحه ی هنر دوباره خود را متولد کرده است؛ تا فرصتی دوباره به هنر دهد تا جهانی متمایز برای انسان محتاج به هنر سازد که با این فرآیندهای پر از نور و رنگ پاییزی، با این شالیکاری های هزار رنگ و با این طاقچه های هزارتو، دنیایی نوتر از فصل های گذشته بنا کند .
هیچ کس را برای دیدن اعجاب های علی شیرازی و پاییزه ها و رنگینک های بی استوایش دعوت نمی کنم، چراکه همیشه مواجهه ی انسان با دنیایی فراخ و بی باور دشوار و طاقت فرسا و پر رمز و راز است . در خانه بنشینید و در آرامش پاییزی تان چای بنوشید، دنیای علی شیرازی فراخ و بی پهنا است.