شوشان ـ زمان شهاوند :
در این خواب وخیال نبودیم که جنگی واقع شد ، نزاعی سخت.
بمباران و موشک و تانک وتوپ به سرزمین ما روی آورد.
آژیری قرمز به صدا درآمد که خطر مرگ نزدیک است و ما به سنگرها پناه بردیم. روزها و شب ها بود که از شلاق سنگین این همه ارابه های شیطانی آزار می دیدیم.
زندگی ما خلاصه شده بود به صدای آژیر قرمز، به اضطرار و رفت و آمد میان سنگر و منزل.
صدام بود و حب و کبر و نخوت که در پشت این سرنوشت نامعلوم کمین کرده بود.
آژیرهای قرمز پی در پی و بالاترین نسخه ی آن که مردم مقاومت کنید!
تاریخ بسرعت سپری شد، رفت تا رسید به ضرورت امضای نامه ای تا شاید این آژیر مرگ و زندگی را از سر مردم خاموش کند.
گرچه آژیر قطع شد؛ اما پیامدهای ناشی از آن همچنان بر روح و روان مردم باقی ماندند.
صدای بستن درب خانه ای، نابهنگام بوق ماشینی و به ترقه ای بچگانه ؛ خواب و بیداری مردم بهم ریخت و پریشانی بر کوچه وبازار آمد.
اینجا خوزستان بود و هشت سال جنگ خانمانسوز تحمیلی، جنگی طولانی.
درست که به اضطرار و با چندی تاخیر، قطعنامه مقبول افتاده و امضا شده بود؛
اما حالا چه به خوزستان نیمه برهنه و سوخته ی مانده از این جدال، باید کرد؟
گویا طالع بخت روزگار خوزستان بد آمده بود. چشم شوم نامحرمی بر این استان افتاده بود ودست بردار نبود. حالا بدتر از جنگ؛ مریضی صعب العلاج و نفسگیر آژیر *«اضطرار آلودگی هوا»* سر رسید. این درد محیط زیستی بدتر از جنگ؛ هفته ای نیست که فغان نکشد. دردهای مداوم این گران مریضی، روز و ماه و فصل نمی شناسد.
دراوج بهار، گرمای تابستان، پاییز کشت و کار و زمستان بارانی همچنان جولان می دهد، به زندگی مردم پیچ خورده. چنبره ی این نامبارک محیط زیستی, سالهاست که به آژیر قرمز *اضطرار آلودگی هوا* رمق از زندگی روزمره مردم بریده، نفس ها را آلوده و امرار معاش متعارف را از سخت هم سخت تر کرده. آیا قطع نامه ای دارد؟
امضا می شود؟ کی و چگونه؟! چشم به راه، تمنای دستی توانا و منجی ای مصلح تا بدون تاخیر و به اضطرار امضایی زند، امضایی سرنوشت ساز...
آژیرهای قرمز،آژیرهای مرگ و زندگی سالهاست که درخوزستان بصدا درآمده اند.