شوشان ـ جعفر دیناروند :
دانایی توانایی است و به تبع آن، نادانی ناتوانی خواهد بود.انسان از این نظر که توانایی های متعددی را داراست می تواند، دانایی را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد انسانی خود قرار دهد.آگاهی از محیط اطراف و نیز انواعی از مشکلات و یافتن راه حل ها،عواملی مهم در ترقی و تعالی نوع بشرند.کسانی که بهتر می دانند، موفق تر عمل می کنند.گرچه این دانایی می تواند متفاوت باشد اما هر چه باشد با درون آدمی در ارتباط است.
تفکر و تعقل به عنوان معیارهایی برای پی بردن به دانایی، برای اهل علم، حیاتی اند.باید این مسئله که آدمی با دانایی خود، از مشکلات رهایی می یابد را جدی بدانیم و آن را هدف اصلی فعالیت ها بر شماریم.در این میان، تفاوت میان آدمی نیز مداخله گر می شود و نادانان بخشی از جامعه را تشکیل می دهند.دردی که اگر ایجاد شود، درمانی بر آن متصور نیست.
جهالت و نادانی واقعیت هایی در درون جوامع بشری اند.کسانی که جاهلند، روابط انسانی را تبدیل به حیوانی می کنند.تفکر که جاهلی شود رفتارها نیز این چنین می شوند.البته که منظور از جهالت تنها ندانستن بر اساس رفتار نیست زیرا بسیاری چنین وانمود می کنند که نادانند و بدین شکل سوء استفاده ها می کنند.آنکس که نداند و بداند که نداند لنگان خر خویش به مقصد برساند.بنابراین کسانی که بیسوادند و می دانند که سواد خوب است، حقایقی را منتقل می کنند اما اگر کسی بی سواد باشد و وجود با سوادی را چندان لازم نشمرد آنگاه است که مشکل ایجاد و درد محسوب می شود.بسیاری از درد ها از نادانی هایی است که نمی دانند که نمی دانند و این همان منجلاب ایجادی در جامعه است.جهالت درد بی درمانی است.
ما نوعی از نادانی را از دیگری جدا نمی سازیم تا بدین شکل، درگیری علمی ایجاد کنیم بلکه منظور ما از جهالت آن است که افرادی موجودند که از نادانی خود بی خبرند و در واقع نادان در نادانی خویشند.گاه چنان وانمود می کنند که داناترینند و این، همان درد ماست.بدون شک آنچه انسان را آزار می دهد نادانی عاملین است ولی اثر را از رفتار ها می یابد.
به طور مثال، کسانی که برای خانواده ارزشی قائل نیسنتند و آن را تنها برای رفع نیازهای شهوانی می دانند در واقع، نادانند و رفتار آن ها باعث بر هم زدن توازن جامعه می شود.به سنت هایی وابسته اند که نادانی اساس تشکیل دهنده ی آن هاست.بسیاری از مشکلات جهان دیروز و امروز ناشی از همین جهالت هاست.در قدیم، دوری از پزشکان و توسل به انواعی از جادوها تنها نشان دهنده ی نادانی هایی بود که در میان افراد، رایج می گشت.
جهالت دردی بی درمان است زیرا عامل آن نمی تواند درکی از آن داشته باشد.درد جسمانی هم نیست که بتوان فرضی بر درمان داشت.در اختراعات نیز وسیله ای برای آن یافت نشده است.بنابراین کسانی که از نادانی خود متضرر می شوند تنها خود را فنا می کنند گرچه ممکن است به واسطه ی آن، دیگران را نیز در باتلاق نادانی خویش مدفون کنند.
نادانی دردی است که معمولا به مسائل دیگر نیز گره می خورد.دیگران به راحتی او را فریب می دهند تا دست به کارهایی حیوانی زند.شاید بسیاری از مشکلات قتل و کشتار از همین مسئله ناشی شود.کسانی که در خیابان ها به آزاز دیگران دست می زنند نادانانی خطرناکند که نمی دانند نوع بشر قابل همدلی و همرنگی است.راه را بلد نباشی به بیراهه می روی و این اصل و اساس دانایی است.
اینکه در قدیم، نادان را کور خطاب می کردند بدون دلیل نبود زیرا راهیابی برای رسیدن به مقصود، وابسته به دیدن هاست و این همان دانایی است.خطرات این درد به اندازه ای است که نه تنها خود که می تواند دیگران را هم مبتلا کند.زیان هایی که جامعه ی انسانی از جاهلین دیده است فراوانند.عقب ماندگی ها تنها نوعی از این زیان هاست.
نادان نمی تواند به سایرین سود برساند و همین حداقل هم زیان آور است.چون نمی داند پس نمی تواند و چون نمی تواند بنابراین احتمال کجروی افزایش می یابد.باید در این میان، جهالت را از درون جوامع به دور نگه داشت تا عقب ماندگی های قابل تصور ایجاد نشوند.درد بی درمان می تواند فرزندان و خانواده را نیز مبتلا نماید.بیماری است که خود، درد خویش را درک نمی کند.نادان با وجود فیزیکی خویش نیز خطرناک می شود.
گرچه موضوع جهالت تنها با شخص قابل بررسی نیست و عواملی که تایید کننده یا ایجاد کننده هستند نیز می توانند در این دایره قرار گیرند اما،، مجموع تاثیرات در فرد تجلی می یابند و بنابراین می توان فرد را مشخصه ای معرفی کرد که تحت تاثیر عوامل خارجی است.
از این نظر،درد بسیاری از کشورهای عقب مانده از نادانان است.شاید این نادانان در راس کار نیز باشند.جایگاه نادانان در این رابطه هم حیاتی است.وقتی رهبری یک کشور یا جامعه در دست یک نادان یا گروهی از نادانان و جاهلان باشد، این درد، درمانی نمی یابد جز اینکه از صحنه ی روزگار حذف شوند.در دنیای تاریخ، بسیاری از ملت ها به همین دلیل نیست و نابود شدند.نادانی، عاملی مهم در قهقرایی است و این در انواعی از جوامع قابل تصور است.دردی بی درمان که چاره ای جز محو ندارد