شوشان ـ جعفر دیناروند :
از این دو وآژه می توان دو نوع برداشت کرد که البته هر دو درست نیستند.ما در توصیف خود،اصول را مبنا قرار می دهیم و از بدل سازی بیزاریم.سبک سران کسانی هستند که بدون تفکر انسانی و استفاده از وقار سر، به پرداختن امور می پردازند.کسانی که نه اهل وابستگی انسانی اند و نه خود را متعهد به همنوع می پندارند.
سبک سران همان هایی هستند که در صحنه ها منافع خود را بر دیگران ترجیح می دهند و چنین برخورد می کنند که گویی دیگران هیچند و خود همه چیز.سبک سران با آزادی عمل در میان مردم می روند و سر را بالاتر از تن در می یابند و فضا را برای پرکشیدن های کاذب مناسب می بینند.جنس آن ها هم تفاوتی با هم ندارند.در انواعی از موضوع ها حضور دارند.شاید در بعضی شدید تر و در تعدادی ضعف تر نماد یابند اما از اینکه هستند شکی نیست.
سری را که درد کند سنگین نماید.پس، سبک سران دردی ندارند و در خود نمی یابند.بی دردی خود را راهی برای احساس درد نمی بینند. سبک سر، در راه خود حرکت می کند.گرچه این سبکی می تواند در مقابل توفان ها متوقف و یا حتی در برابر بادها دچار مشکل گردد اما سبک سر این حس را ندارد که سبکی سر او مانعی برای حرکت در توفان هاست.او توفان را مقصر تنبیه پذیر بر می شمارد و بر آن نهیب می زند که این چه وقت آمدن است.
گاه در جامعه، سبک سری برابر با دیوانگی است.شاید در معنای عوام هم درست باشد.این آدمی است که واژه ها را با معنایی خود، راحت تر هضم می کند.برای ما سبک سری لزوما دیوانگی نیست که معجونی از دیوانگی و غیر آن است.سبک سر کسی است که دیوانه ی متفکر نامیده می شود.می داند که چه می کند اما کارش دیوانگی است.مانند راننده ی سرعت روست که رانندگی را خوب می داند اما در میان جمعیت می راند و می کشت.
سبک سران ما فراوانند.جوامع آن ها را کمتر از حد مورد تصور،می شناسند و گاه تشویق هم می کنند.خوش بیانند و حقایق را راحت تر از هر چیزی، واژگون می کنند.در یک لحظه، دریا را خشکی ایجاد می کنند و زمانی در میان بیابان ها انسان ها را در میان اقیانوس ها حس می دهند.مردم هم تشویق می کنند و تایید می نمایند.تشنه می میرند در حالی که نمی دانند چرا به این درد گرفتار شده اند.سبک سر که درد ندارد زیرا سیراب است و نوشیدن آب در کنارش، همیشگی است.
ما گرفتار سبک سرانی هستیم که خود را برتر می یابند.نه دانشمند فرصت حضور دارد و نه اندیشه ای به کار گرفته می شود تا حقایق را روشن نماید.رنگ و رو هم که بیداد می کند.شکل و شمایل را بزک کردن در سبک سری اصل است و ظاهر بینی برای مردم اساسی برای توجه می گردد.سبک سران، بشر را به قتل گاه ها می برند و راحت تر از هر زمانی به مسلخ می کشانند.چه زیباست مثال سربریدن مرغانی که در حال دانه چیدن در مرغداری ها هستند و صدای همنوعان خود را در حال کشتن نمی شنوند.
سبک سران، گرفتاری های نوع بشر در تمام سرزمین ها هستند.سبک سران را باید سر زنند تا آرامشی به وجود آورده شود.چه خندانند سبک سرانی که همه را دیوانه فرض می کنند و خود را عاقل ترین عاقلان.شاید این تصور هم چندان بی معنا نباشد.سبک سران خود را سریع تر به سر می رسانند تا با آن، دیگران را به چاله ها اندازند.سبک در چنین وضعیتی معنایی متضاد با درون انسان ها دارد.