شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۲۱۰۱
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۶
شوشان ـ صالح البوغبیش :

شب بود و پدر و مادرم مشغول حساب و کتاب وام ها و قرض های خود بودند پدر به مادرم می گفت:  برای فردا نون و پنیری هست بچه ها صبح بخورند برن مدرسه !
مادرم مماشات می کند و می گوید نگران نباش خدا روزی رسانه حالا بخوابیم کی مرده کی زنده !
من که از بس ماست و خیار و نان شام می خوردم مدتی دچار سردی بدن شده  ! همیشه خسته ، پریشان و بی تمرکز بودم حتی مدتی دبیران از افت شدید تحصیلی من در تعجب هستند که چرا این طور شدم البته حق دارند آن ها نمی دانند در خانواده ها چه می گذرد حتی مشاور مدرسه هم تشخیص درستی از افت تحصیلی ندارد وی فقط بلده به ما بگوید تلاش کنید،  بخوانید آنان که رسیدند مثل شما هستند دوتا گوش دو تا چشم و .‌‌‌.‌. دارند .
نمی دانم این حرف ها را کجا گفتند و بر چه معیاری به این نتیجه ی مهم رسیدند .
مدتی پیش پدرم که خسته و شکسته از فشارهای زندگی چون وسایل ورزشی ام را در زمین چمن محله جا گذاشته بودم با عصبانیت به من گفت : "دست و پا چلفتی برو ببین بچه ی فلانی چقدر مرتب و منظم و زرنگه حیفه نونی که تو می خوری "  
بابام هیچ وقت سفر رفتن و امکانات و پول تو جیبی و سر گرمی ها و کلاس خصوصی های بچه ی فلانی نمی دید یادش رفته که پنج سال پیش به من قول داد که دوچرخه برام بخرد و تا الان نتوانست فراموش کرد که من هم نسل" زد " هستم و باید مثل همه ی هم نسل هایم باشم تو این فکرها بودم که خواب برده بود تا این که صبح با صدای قشنگ پاشو پسرم مدرسه ات دیر شده بلند شو بله صدای مادرم بود .
مثل هر روز لباس های همیشگی خودم را پوشیدم به برنامه نگاه کردم دروس ادبیات و جامعه شناسی داشتیم سریع برداشتم و تکه ای نونی با چای و پنیری خوردم و با پای پیاده فاصله ی ۳ کیلومتر تا مدرسه را رفتم .
مدرسه ی ما پایین شهر بود مدرسه ای قدیمی که از لحاظ امکانات در حد صفر بود
 زمستان است و سردی هوا استخوان سوز ؟
 چه کار می شود کرد باید بسازیم و رو نیمکت های چوبی سرد ، ۷۰ دقیقه بشینیم و به حرف های معلم گوش بدهیم؛ کار تکراری هر روز ما هست یجورایی عادت کرده بودیم دبیر جامعه شناسی کتاب قلعه ی حیوانات را معرفی کرد او که همه جوانب را در نظر می گیرد گفت:  کتاب بسیار مفید و خواندنی و ارزان قیمتی هست ؛ انگار می دانست من بی پولم !
بعد از اتمام تایم مدرسه سراغ کتابخانه ای که سر راه مدرسه به خانه هست رفتم اما هر چه گشتم پیداش نکردم با خودم گفتم بله نبش همین خیابان بود چطور ممکنه یک روز جابپ به جا شده و الان ازش خبری نیست !
دوباره برگشتم ؛ نزدیک ویترین رفتم
 با خودم گفتم خدا همینه ! عجب بار اول آن را کبابخانه خوانده بودم و هواسم نبود .
بین خومون باشد مدتی هوس کباب کرده بودم و از شما چه پنهان بعد از سر به فلک کشیدن قیمت گوشت دگر گوشت در سفره ی به طور کامل رنگ باخت .
خلاصه کتاب را خریدم به خانه که رسیدم ؛ مادر رنگ باخته ی خودم دیدم در رنگ و روی آن احساس شرمندگی می دیدم آخه بوی غذاهای خوشمزه ی همسایگان ما تا هال خانه ی ما هم می رسید .

ما باید فقط کنسرو لوبیا ، بادمجان و گوجه و سیب زمینی سرخ کرده به تناوب بخوریم
 تلویزیون باز کردم شبکه ۳  برنامه ای با عنوان عدالت آموزشی گذاشته بود با خود گفتم بد نیست گوش بدم چه میگن !

برنامه این جا رسیده بود که یکی از مدعوین معتقد است که :
مدافعان مدارس پولی بر اين باورند كه هيچ پول دادنی بي حكمت نيست، در مقابل، عمده حاميان مدارس دولتي گر چه اين تفاوت كيفی را مي پذيرند اما آن را نوعي تبعيض هم قلمداد مي كنند.
حتي بيشتر والدين دانش آموزان اذعان دارند كه اگر پول كافي داشته باشند، فرزند خود را به مدرسه غيرانتفاعی می فرستند زيرا كيفيت آموزش در مدارس دولتي پايين است.
 بله از لحاظ امکانات واقعا پایین است اما تا جایی که اطلاع دارم قانون گفته که اموزش باید برابر باشد  

دیگری می گفت :  اگر بگويم تفاوتي بين مدارس پولي و دولتي نيست، واقعيت ندارد اما فكر مي كنم دليل اصلي موفقيت، خود دانش آموز و تلاش اوست چون كتاب هاي درسي مدارس يكي است.
این جا خیلی تعجب کردم که این دیگر چه جور کارشناسی است که معیار را کتاب می داند و شرایط و امکانات و روحیه ها را در نظر نمی گیرد با خودم فکر کردم که احتمالا این از همان کارشناسان طرفدار مافیای کنکور است؟  

کتاب قلعه حیوانات را ورق زدم چرا که دبیر جامعه شناسی به ما گفته بود کل فراتر از جز است و همیشه در  اول کار کلیات را در نظر بگیرید بعد وارد جزییات شوید
البته از آن جا که با روحیات دبیر جامعه شناسی آشنا بودم می دانستم مضمون کتاب انقلاب ، حرکت  آزادی بخش ، آزادی بیان یا لزوم عدالت در تمام ابعاد خود
حدثم درست از آب در آمد

 آموزش و پرورش همه را باید به یک چشم ببیند
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار