شوشان ـ عبدالرحمن نیک سرشت :
بزرگ بود و از اهالی رسانه .
نامش مرتضی، شهرتش دهداری، در سلام خوش درخشید و با دوربینش، خوزستان را به جهان وصل می کرد.
آری، شادروان مرتضی دهداری، صاحب یکی از ارزشمندترین آرشیوهای شکوهمند عکس های خبری خوزستان جان به جهان آفرین تسلیم نمود و ما را در سوگ خود نشاند.
یادش بخیر، روحش شاد، رضوان الهی جایش باد.
خاطره ای از او بیشتر در ذهنم مرور می شود که مربوط به یکی از دعواهای صنفی چند سال پیش است .چون مرتضی دهداری، در آن جشن خانه مطبوعات حضور داشتند و عکسهای جنجالی از آن دعوا می گرفت و مرتب می خندید و خیلی کیف کرده بود از این که من نگذاشته بودم، که رقیبان موفق بشوند جشن خانه مطبوعات را به هم بزنند.
عجب شبی بود. ما با خاطرات مان زنده ایم. خاطرات تلخ و شیرین، خاطرات در کنار هم بودن، زیرا، مرگ مقدر است بر آسیاب به نوبت!!
خلاصه مراتب، مرتضی دهداری از آن همه عکس های مربوط به آن شب، فقط عکس مرا در کنار همسرم برایم فرستاد که آن را لای قرآن گذاشتم . نمی دانم، چرا، !؟
شاید بخاطر این بود که مرتضی، را در کارش پاک و شریف یافتم و یا در آن عکس، یک رنگ خدایی دیدم .
آری، در آن شب دعوایی، همه مسوولین استان جمع بودند، از نمایندگان مجلس، تا مدیران کل و زیر مجموعه ها، همان دعوایی که به صلح پایدار ختم شد. همان دعوایی که با خیر و برکت بود.همان دعوایی که دوستی های فردا را رقم می زد همان دعوایی که از هزاران صلح بدون دستاوردمان بهتر بود.
اما، به مرتضی گفتم، چرا، عکس های شب دعوایی، را برایم نفرستادی، در پاسخ به من گفتند، آن چیزی که ترا خوشایند است همان عکس چاپی بود که برایت فرستادم .
ختم کلام، شایسته است سخن را کوتاه کنم و در فراق آن همکار گرامی این گونه، بسرایم.
روز بدورد رسید.
روز سختی که مرا
از تو جدا می سازد.
جاده ای چون شب من
بی پایان....
بین دست من و تو
فاصله می اندازد.