شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۸۰۳۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۹:۰۶
دولت باید از حیث حجمی کوچک شود و متناسب با مدرن شدن همگام با سایر قوا ،و دیگر بخش های رسمی جامعه اعم از نهادهای حاکمیتی ، همچنان نقش پررنگی در اعمال وظایف کارگزاری خویش ایفای نماید.
اول
دولت به تبع وظایف ورسالت محوله ی خود ،مسوولیت دارد در دوحوزه اقتصاد و فرهنگ صرفا نقش داوری ویاوری داشته باشندو بسیار نادخیل تر از بخش های غیررسمی جامعه در این دو حوزه دخالتی محدود داشته باشد. دولت بعنوان دایره ی نوبت ، اولویت بندی های مخصوص به خود را ،باید در اعم و اهم مسایل داشته باشد و بزنگاه به وقت مقتضی اعمال کند. درحقیقت معنای واقعی کارگزاری دولت در اسلام، تعبیر همین معنای فرهیخته است.
دولت در اسلام ، تابع یک ساختار اداری مالیاتی هوشمند وکارآمد است که باوضع مالیات ها و وصول عوارض وسایرمواردی که براساس آن می شود یک فرمولی منطقی وشفافی را پی ریزی نمایدتا آگاهانه ازصاحبان مشاغل پر درآمد و کاسبی های حلال سودآور، مانندواحدهای تولید ی ،خدماتی وموسسات تجاری -بازرگانی اخذ مالیات نماید.تا اختفای مالیاتی صورت نپذیرد.به ویژه بدنه ی اقتصاد ایران که 50 تا60 درصد آن درمنطقه ی کدر قراردارد.
(دوم)
حالا شما با این پیش فرض تصور کنید که بیشتر کارگزاران حکومتی از خاستگاه طبقاتی متمولانه برخوردار باشند. و از کمترین رجال منوسط الاحوال نامتمول تشکیل شده باشد .آنوقت چه خواهد شد همانی می شود که جناب حضرت ارسطو فرمود!
که آریستو کراسی ، صرفا یک شیوه ی خوب حکومت داری نیست.او می گفت یک هیات حاکمه ی ایده آل باید متشکل از توده های بی شکل(پوپولیسم)و طبقه ی آریستوکرات جامعه(اشراف)باشند. وی با این استدلال تشکیلات کارگزاری را مفید قلمداد می نمود. وی نام طبقه ی جدید را "پولیت"یا طبقه متوسط' گذاشت . طبقه ای که هم دانایی ، دانش و توانایی مالی اشراف و هم نیروی کار، انرژی و انگیزه ارتقاء توده های مردمی را دارد. 
بهتر است زیاد از بحث اصلی مان دور نشویم و در خصوص قیاس دو دولت پوپولیستی احمدی نژاد و آریستوکرات روحانی ، در ارتباط با برخورد شان نسبت به مسایل مختلف کارگزاری، از جمله موضوع هدفمندی یارانه ها، سریع وارد بحث شویم. 
با توجه به این حقیقت ما می توانیم در مورد رویکردهای آن دو دولت، نسبت به مقوله ی هدفمندی یارانه ها، به طور علمی سخن بگوییم.
ابتدا به عملکرد دولت پوپولیستی احمدی نژاد می پردازیم. که بی محابا و بدون هیچ غایت اندیشی مثبت ، در مسایل مربوط به وظایف کارگزاری خویش ، قصور کرده است و آن کرد ، که همگان شاهد آن بودیم.
(سوم)
من به قضیه ی یارانه ها از این منظرمی نگرم. که آیا دولت می تواند بدون داشتن اطلاعات و آماردقیق از خانوارها ، براساس درآمدهای ثابت ، متزلزل، و درمعرض ریسک ، بی آنکه دخل و خرج در رفته ی آنان را بررسی و محاسبه نماید. عجولانه و بی مطالعه، یک طرفه اقدام به گرفتن اطلاعات مالی ناقص فاقد وجاهت کارشناسانه ی ازپیش درخواستی بنماید. چطوردولت پیشین از هدفمندی یارانه ها سخن می گفت اما بعد از هشت سال عامل تمام ناکارآمدی های اقتصادی شناخته شده و در صد سهم تقصیر سایر جناح های سیاسی و نهادها ی حاکمیتی در آن ناکارمدی صفر انگاشته می گردد.که درادامه از آن، در جای مناسبش سخن می گویم. حقیقتا این حلقه ی مفقوده که نامش همدلی، اتحاد و خردجمعی است. درکجاست!؟
چهارم
به هرحال نقد بنده از آن منظر قابل تامل است که در تشریح اخلاق بیرون و درون قدرت از حیث شکلی -کمی و کیفی -ماهیتی ، توانسته این دو منطق متفاوت باهم را به شیوه ای نطبیقی و مقایسه ای کنکاش عمیقی بنماید.
دو منطقی که همواره همه ی چیزهای سیاه متعلق به خود را سفید و 
تمام چیزهای سفید متعلق به دیگری را سیاه می بیند!؟
آیا براستی بدگویی از دولتی که هشتاد درصد سهم تقصیر آن در ناکارآمدی، ناشی از رویکرد غلط حامیان ومخالفانش یوده است ، چه دردی را دوا می کند.؟
آری در این مساله ' سهم تقصیر چهل درصدی حامیان احمدی نژاد،رابیان می کنیم که از بابت آنست پیوسته در برابر رقیب ستیزی های بداخلاقانه ی احمدی نژاد یا دست به سکوت می زدند و یا اورا تشویق وترعیب به واگرایی می کردند.
تا که گستره ی این بداخلاقی ها واگرانه از دایره ی اردوگاه رقیب سیاسی پای را فراتر گذاشته وگریبان حامیان دیروزی دولت راگرفت.
چون این دولت اشرافیت ستیز پوپولیست محور بود، لذا تغذیه ی ایدیولوژیک خود را از این شیوه 
انجام می داد.بنابر این از حیث روانی ، خود را در صف مقدم مبارزه با اشرافیت سالاری در حکومت اسلامی می دید!
با این مشروعیت پذیری روانی روحی بود که دولت عدالت ومهر در فضایی کامل رادیکال وشبه انقلابی پیشقراول گفتمان بازگشت به خویشتن عصر انقلاب 57 شد پس بنا بر قاعده ی هر آنچه مست هست در شهر گیرد. از چپ ، میانه و راست، ازمعتدل وافراطی، هیچ کس وگروهی ازاین قاعده مستثنی نبودند، زیرا به چشم مجرم وخیانت کار به آرمانها وارزش های انگاسته می شدند حال خواه این افراد سیاسی باشند، یا نظامی، خواه بازاری باشند یا منبری، خواه رییس قوا باشند یا وکیل و رییس مجلس ، برای دولتی که قرار است عدالت محور عمل کند ، هیچ استثنایی وجود نداشت.بنابراین قاعده و به این بهانه ،نیز مبادرت به حذف رقیبان و شرکای سیاسی خود می کرد .تا این که محتسبان واز مدعیان رقیب درون اردوگاه سریع سر مچ دست مستان میکده ی دولت مهر وعدالت را گرفتند. 
پنجم
واما زیاده خواهی های هاشمی واصرارش درتکیه زدن به ارکیه ی قدرت درنزد مردم ،به دلسوزی و وطنخواهی تعبیرشدو منشای محبوبیت زایی جدیدهاشمی،دقیقا ،از اشتباهات فاحش احمدی نژاد تغذیه می کرد.به هرحال هاشمی ازجمله افرادی است که چه قبل ازانقلاب وچه بعد از آن،فداکاری های بیشماری برای اسلام وکشور وانقلاب داشته است.وهمین مسایل باعث شد مردم به حرف وحدیثی هایی که پیرامون هاشمی وجود داشت دیگر توجه ای نکنند
واما تقصیر 40 مخالفان ،در ناکارآمدی دولت احمدی نژاد این بود که با تمامت سوزی هایی که در خصوص این دولت به عمل می آوردند.عملا سطح تنش های بین جناحی را تشدید می کردند.چه بسااگر درسال 84 هاشمی رفسنجانی اصراری برای بازگشت به قدرت اجرایی نداشت.به هیچ وجه احمدی نژادی توجیه وایجاب نمی گشت.تیم هاشمی و خاتمی و سایر اشراف درون نظام که ازجناح اصولگرایان بودند .به خاطربلند پروازی های تیپ موکلایی نسل دوم انقلاب که اغلب رادیکال بودندوازدل گفتمان عدالتخواهانه ی ضداشرافی آنان،پدیده ی احمدی نژادیسم ظهورکرده بود.که هرز گاهی از خدمات برخی از رجال وفاداربه انقلاب اسلامی مشروعیت زدایی می کرد.
ششم
واما درانتقاد به مخالفان دولت احمدی نژاد، همان بهتر به مسایلی پرداخته شود که مشخص کند که میزان سهم تقصیر چهل درصدی آنان در ناکارآمدی دولت عدالت ومهر چه بوده است!
مخالفان با رویکردی تمامت سوزانه درقبال آن دولت، دست به موضع گیری هایی می زدند.که نفس آن عمل برای جناحی که خود را منادی اخلاق، اصلاح ومظهر رفق ومدارا معرفی می کرد کاری ناپسند بود.زیرا آنان از بدو سرکار آمدن دولت احمدی نژاد، با استفاده از ادبیات استهزاء و سرکوفت، در ترور شخصیت آن دولت کوشیدند که صدالبته خوراک این گفتمان جدلی طعنه آمیز را بیشتر، شخص رییس جمهور و حامیان دو آتشه ی او در اختیارمخالفان قرار می دادندکه معمولا با بیان شعارهای تند و حداکثری که در حوزه ی فرهنگ و سیاست خارجی بود که توام با اظهار نظرهای مبهم و ایهام وارکه ریشه درمباحث اعتقادی آخرالزمانی مهدویت گرایی انجمن حجتیه داشت .
نوع رفتارمخالفان با دولت، سلبی و تمامت سوزانه بود به طوری که آنان،به جای اینکه آن بخش افراطی ازعملکرد و نادرست اعتقادی،دولت احمدی نژاد را به چالش بکشانند.به کلیت ارزش هایی حمله ور می شدندکه سکولارهای منتقدنظام درنقد آنان می کوشییدند. 
هفتم
ومزید بر علت،خوار شمردن همین ارزشهای مشترک بین اصولگرایان بادولت عدالت و مهر توسط مخالفین ، سبب شد که حامیان متزلزل احمدی نژاد در حمایت خود ازدولت پای پس نکشند و عملا سطح تنش های بین جناحی را تشدید کردند. چه بسا ، اگر درسال 84 هاشمی رفسنجانی اصراری برای بازگشت به قدرت اجرایی نداشت.به هیچ وجه احمدی نژادی توجیه و ایجاب نمی گشت.تیم هاشمی و خاتمی و جمیع اصلاح طلبان و سایر اشراف درون نظام که اغلب از جناح اصولگرایان بودند .با این استدلال و پیش زمینه ی فکری بخاطربلند پروازی های تیپ موکلایی نسل دومی های انقلاب، که بیشتر رادیکال بودند و ازدل گفتمان عدالتخواهانه ی ضداشرافی آنان، پدیده ی احمدی نژادیسم ظهورکرده بود و هرز گاهی، از نیت و خدمات برخی از رجال وفادار به انقلاب اسلامی مشروعیت زدایی می کردند و در چهار سالی که بر سر کار بودند بسیاری ازمناسبات داخلی وخارجی قدرت را برهم زدند.و همچون تجربه ی مشروطه از روحانیت شیعه قداست زدایی می کردند.آنها براساس این اتحاد نانوشته، مریی و نامریی ،بسیج شدند. عده ای مجهز وسط گود آمدند وعده ای هم بیرون ازگود مترصد آن بودند تا کارپخته شود.
هشتم
وبعد ازحصول اطمینان، وبه محض فراهم شدن شرایط، بپرند وسط گود!
آنان گرد نامزدی میرحسین موسوی درسال 88 جمع شدند و لشکر بزرگی راتدارک دیدند تا قدرت را ازاحمدی نژاد بگیرند.اما آنها بی خبر از آن که مقام رهبریبر شعار های ضداشرافی تاکید دارند وازاین رهگذر درصدد نوسازی و جوانگرایی در سیاست وساخت قدرت در ایران است.ونیزایشان از مواضع دولت های پشین درمقابله ی جدی با غرب، اهمال در مساله هسته ای و نیز عدم حمایت تمام عیار آن دولت ها کم وبیش در قبال سیاست های منطقه ای جهان اسلام ، بخصوص سیاست های مسامحه گرایانه ای که در حوزه فرهنگ رخ داده است.ازجمله شبیخون فرهنگی،همه ی این مسایل دست به دست هم داده که طرح آنها درمورد برکناری دولت احمدی نژاد منجر به شکست شود. مخالفان دولت احمدی نژاد بعد از آشوب های 88 نیز عملا نشان دادند که دیگر اطاعتی مومنه از رهبری ندارند و دراصل به خواسته های قبلی خود بعد از انتخابات هم پافشاری می کنند.
این موضعگیری غیرعقلانی از جناحی بعید بود که درون نظام است و در درون نظام به دنبال برآورده شدن مطالبات خود می باشد!
مخالفان دولت احمدی نژاد عامل فتنه شناخته شدند وکم کم نقش اپوزیسیونی در نظامی که خود یک شالوده ای از آن بودند پیدا نمودند. زیرا گفتمان آنها به حذف فکری و عملی اصولگرایان در آینده ی حاکمیت می شد و باتبلیغ مدرن و هنری این گفتمان ، به نظر می رسید چون انقلاب های مخملی دنبال حذف و ریشه کن کردن بدیل خود درحاکمیت هستند.
بزرگترین خطای استراتژیک مخالفان دولت احمدی نژاد سیبل گردانی هدف از احمدی نژاد به کل جناح اصولگرایی بود که همگی تابع رهبری بودند.
این رفتار سیاسی خصلتی و غیر عقلانی سبب شد که دولت احمدی نژاد براساس اصل قابل پذیرش مبتنی بر "برتری پیروز میدان" سرمست از غول کشی دست به اقدامات خودکامانه ای در عرصه ی سیاسی ایران بزند.که منجر به ناکارآمدی کل نظام اجرایی شود که خود شرح با جزییات آن را بهتر می دانید.
نهم
نگارنده بر این اعتقاد است.که سهم تقصیر بیست درصدی دولت عدالت و مهر از بابت ناکارآمدیش نسبت به حامیان و مخالفان خود ارحیث کمی اندک، اما از لحاظ کیفی چون مسوولیت 
کارگزاریش خطیر بود.بسیار توی چشم می آمد. و انتظار کوچکترین تخلف و اشتباه از دولتی که قول و قرارش احیای ارزشهای اولیه ی انقلاب اسلامی بود کمترین فساد و سوء رفتار موجب می شدعلاوه بر خودش ،تجربه ی بازگشت به گذشته ی با شکوه را نیز به شکست کشانده و سریع زیر این سوال می بردکه دولت احمدی نژاد چقدرصادق است نسبت برآن چه برعلیه فساد،اشرافیت ستیزی و قدرت طلبی سخن می راند. درحالی که اطرافیانش دربسیاری از تخلفات مالی وبی مبالاتی های اقتصادی دخیل بودند و اصرار بی مورد احمدی نژاد درحمایت از مشایی بعنوان کسی که قرار است استمرارقدرت اورا تضمین کند.یک خطای استراتژیک بود.زیرا او با این عمل از حیث "آدم بد داستان"جای خود را با هاشمی رفسنجانی سال 84 عوض کرده بود.احمدی نژاد هم مثل هاشمی متهم به مادام العمری کردن قدرت درحکومت شد و سیاسیون معتقد شدند که تجربه ی احمدی نژاد من حیث المجموع در تاریخ انقلاب اسلامی از تلخ ترین تجربیات است.
دهم
به اعتقاد نگارنده همه جناح ها در ناکارآمدی دولت ها سهیم بودند.چه آنهایی که منافع کشور را فدای اختلافات گروهی خودشان کردند وچه آنهایی که سبب می شدند، دولت با اجرای ضعیف مسوولیتش،نازل ظاهر شود.
مثلا دولت تدبیر و امید چه نیازی به اجرای طرحی دارد که بیانگر ضعف اراده و اتوریته ی اقتداری خود باشد . معمولا دولت های حقوق محور مدرن ازشیوه های التیماتومی جریمه ای بهره نمی جویند. وباکارهای پلیسی دنبال مجرمین یارانه ای نمی گردند
زیرا آنان بسیار متمدن و با حساب و کتاب عمل می کنند و به آمارهای دقیق تدابیری می اندیشند که درآن تعریف شفاف حقوقی، از اقشار آسیب پذیر در محاسباتشان باشد که دیگر لزومی نداشته باشند از اصطلاح تیرمفت وگنجشک مفت بهره مند شوند و به قول معروف یک دستی بزنند تا دو دستی بگیرند.
براستی منشای این حرکات قاسم قلی خانی در دولت حقوقدان تدبیر وامید ازکجاست!؟
آیا این پرسش در اذهان منتقدان نمی نشیند که چرا دولت تدبیر وامید به خاطر آن که نتوانسته از راه پیروزی های دیپلماتیک به بهبود وضع اقتصادی کشور نایل شود . شتابزده برای بی حق کردن اقشار یارانه متوسل به ییان ادبیاتی شود که تنها فقط موسسات خیریه از آن تمسک می جویند از قبیل دست به دامن شدن مراجع و علما و انجام تبلیغات گسترده ی رسانه ای از مردم بخواهند که از گرفتن یارانه انصراف بدهد.
یازدهم
این دور از انصاف است که هردولتی اعم ازپوپولیست یا آریستوکرات که سرکارمی آید و هنگام ناتوانی در اجرای برنامه های اقتصادیش که به خطر می افتد، هزینه های ناکارآمدی یا کسری بودجه ی خود را ازطریق بالا بردن نرخ ارز،و یا دستکاری در مطالبات اقشارآسیب پذیر،جبران نماید.
خطا کاری هایی که منجر به تغییربرنامه های دولت می شود.نباید سیستمی را مستقر کنیم .که در آن آسیب دیدگان اقتصادی ناشی از اصلاحات ناکام دردوره ی نقاهت مالی ازبابت آن سیاست های خلق الساعه بیشتر ضربه ببینند. 
نقد بنده به برنامه های دولت اعم ازفرهنگی ، اقتصادی،اجتماعی و سیاسی بیشتر از این منظر است.
نخست نسبت به شکل کارگزاری دولت که بسیار اشرافیت سالار است و این که به جای این که به توزیع عادلانه ی قدرت و ثروت مبادرت ورزد. رقیب هراسی می کند.ودرمساله ی نوسازی در مدیریت کشور به دلیل همین خصلت طبقاتی، اخلال وکارشکنی عمدی را مرتکب می گردد.حتی درجه غلظت آریستوکراسی دولت تدبیر وامید آن چنا ن بالاست که از به کار گیری نیروهای جوان درون سازمانی خودش در هراس است.
دولت جدید علاقه ی عجیبی نسبت به کارگیری آریستوکرات های چپ وراست و میانه دارد .
دوازدهم
و به شدت عاشق مظاهر خط مش دولت های پیشین است.آری همین افرادی که تادیروز دولت احمدی نژاد را بخاطر اقدامات پوپولیستی در ساخت قدرت و انجام نوسازی نامدبرانه ی اجرایی به باد سخره می گرفتند. امروز دست به انتقام کشی زدند و با یک مهندسی معکوس تمام نیروهای باید بازنشسته را به بهانه ی تجربه گرایی به جای جوان ترها به کار گماردند.
نقد بنده به دولت تدبیر و امید که قبل از رسیدن به قدرت دارای یک رویکرد آرمانی بود و مشخصه ی آن در مناظرها و مصاحبه ها انتخاباتی بیان می شد. 180 درجهبا رویکرد امروزی اش که در اریکه ی قدرت است بسیار متفاوت است.
مسایلی ازقبیل گداپروری، تبری از مظاهر پوپولیستی نمایشی ،که در سفرهای استانی انجام می پذیرفت. اکنون دولت جدید ، به بهانه اجرایی کردن فاز دوم هدفمندی یارانه ها درصدد است یارانه ی طبقه متوسط را به نفع طبقه ای که دولت احمدی نژاد برای یارگیری سیاسی روی آن حساب بازکرده بود را قطع کند.و جالب این که خود با این که آریستوکرات است اماازعابدات مظاهر پوپولیستی دولت عدالت ومهر نهایت بهره را ببرد.لاقل صدرحمت به احمدی نژاد که آن طبقات را در ساخت قدرت سهیم می کرد.اما دولت امید بدون این که آنان را درساخت قدرت دخیل کند به عنوان یک گدای تمام عیار به خدمت بگیرد.
سیزده
آری نقد بنده به هدفمندی فازدوم یارانه هابه هیچ وجه نه خوش بینانه،و نه بدبینانه است بلکه شد و هست و شود بینانه است و ازآنحیث قابل دفاع است.که می بینم چگونه ملت شریف ایران به اعتماد شعارهای خوش آب ورنگ و لعاب وبا تمام فداکاریهایی که در این راه دارند اینگونه فدای طبقات آریستوکرات ورادیکال جامعه می شوند. حضرت عباسی چند درصد وابستگان به ساخت قدرت افرادی هستند که زیر خط فقر زندگی می کنند و خداوکیلی چند درصد از آنان و وابستگانشان درانحصارات ومناسبات قدرت وثروت وموهبت آن بی نصیب اند ودر منطقه ی کدر اقتصادی زندگی می کنند ومشمول فرار مالیاتی اند. معضلات اصلی جامعه ی اعتقادتی ایران این حرفهاست وگرنه هرعاقلی می داند که اگر نرخ حامل های انرژی وسایر کالاها بنابر قیمت هایی واقعی جهانی اعلام شود اولین نهادی که کمرش زیر بار هزینه ها ی گزاف می شکند این دولت است که بسیار بی حساب وکتاب بزرگ شده است وبی رویه در آن اسراف وحیف ومیل می شود.
چهارده
مشکل اصلی ولاینحل حکومت در ایران مساله ی اداره ی دولت وعایله ی آن است.معضل عدم مبارزه بامفاسد اقتصادی وسیاسی اجتماعی است.ومسایل ومعضلاتی ازاین دستی که ابتدا مربوط به مبتلات نهادهایی می شوند که مسوولیت مدیریت کشورند.وگرنه مردم خود به شکل همدلی باهم کنار می آیند.
سوالی که اینجا از دولت اعتدال و امید باید پرسیده شود این است که گیریم به فرض این که با اجرای فاز دوم طرح هدفمندی یارانه ها به هدف درست یا غلط خود رسیدی چه تضمینی هست که سال دیگر برای اداره کشور و بهبود وضعیت اقتصادی کشور به مشکل جدی تری برنخورید.چه تضمینی هست که وابسته گی های کشور ما به درآمدهای ارزی ناشی ازفروش نفت خام کمتر شود.چه تضمینی است بیکاری ورکود توام با تورم مهار شود.چه تضمینی هست این کلیدهایی که دست ساخت شما ست وبرای باز کردن قفل های ساخته شدند که دولت های پیشین مسبب آن بودند وخود در دولت تدبیر امید علاوه بر بازنکردن آن قفل هل،خود در های جدیدتری که به روی کشور گشوده شدند را قفل نکنند.این چه سنت ناپسندی است که هرکس سکان هدایت مغازه یا اداره و سازمانی کوچک وبزرگی اعم از وزارت وکابینه و هریک از قوای سه گانه ای رامی گیرد سریع زبان بد گویی و طعنه و کنایه اش بر علیه ی اسلاف خویش گل می کند.این دور تسلسل کی در ماراتن آیین کشوداری ما باطل می شود. "خدا می داند و بس"
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
comment
comment
حامد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۷
comment
1
0
comment دولت روحانی را بابد کمک کنیم.تا بدتر ازدولت قبلی نشود .من با منطق این مقاله موافقم.ککه از موافق تا مخالف وحتی خود دولت سهیم در ناکارآمدیدارند.پس دولت رایاری دهیم
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار