امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
برخی آقایان تهیه کننده هم کارشان سکه تر است. فقط کافی است سالنی در شهری تهیه کنند، مجوزی بگیرند و ترتیب حمل و نقل عوامل برنامه و جنگ را بدهند و آن وقت چند هزار بلیت بفروشند که البته هر چه بیشتر بهتر !
«دایی نگار کوچولو نیز که از این ماجرا بسیار متأثر است، گفت: نگار ساعت 2 بعد از ظهر به همراه مادر و خواهر 3 ماههاش از خانه خارج شد. اما پس از پایان برنامه خاله شادونه وقتی بچهها به سمت مادران خود حرکت میکردند شماری از مادران به خاطر ازدحام جمعیت به طبقه پایین افتاده و بچهها زیر دست و پای آنها له شده بودند. این مرد با اعلام این که وضع روحی پدر و مادر نگار بسیار ناراحتکننده است، گفت : مادر نگار میگوید در لحظه آخر نگار را دیده که برای وی دست تکان داده است، اما در یک لحظه از جلوی چشمش ناپدید شده و پس از چند دقیقه جنازه وی را روی دست یکی از زنان دیده است»
برشی از گزارش ایرنا از واقعه
امید حلالی : خرم دره در استان زنجان شهری است با 65 هزار نفر. گروه صنعتی مینو در آن واقع است و شهر جمع و جوری به حساب می آید. برای برنامه «خاله شادونه» که از برنامه های تلویزیونی محبوب کودکان به حساب می آید - با آن لباس های رنگ و وارنگ و روحیه شاد - تبلیغات کرده و در مهدهای کودک و دبستان ها برای پنجشنبه بلیت فروشی می کنند. بعد هم حتما اصرار بچه هاست به مادران شان برای حضور در این جنگ که خنده های خاله را ببینند و با او عکسی دسته جمعی و اگر دست دهد عکسی به یادگار بگیرند. تبلیغات و بلیت فروشی موفق است و احتمالن نوید برنامه ای پر سود را برای برگزار کنندگان می دهد با 7 هزار بلیت فروشی اما حتم هیچ کدام از مجریان، خاله شادونه و مادران نمی دانستند که چه حادثه شومی در کمین است.
پس از اجرای برنامه به شرح ...
به بهانه کشته شدن 3 کودک در حاشیه برنامه خاله شادونه
هنرپیشه ها، مجریان و بازیگران؛
عیاری که باید داشته باشند
آنچه در خبرگزاری ها گفته اند که خاله شادونه محبوب اعلام می کنند که بچه ها پیش مادران شان برگردند و همهمه ای که برپا می شود، گروه نمایش سالن با گنجایش 3 هزار نفری را از درهای بزرگ اصلی ترک می کنند و جمعیت 7 هزار نفری می مانند و درهای کوچک سالن و هول رسیدن کودکان به مادران شان. حادثه تلخ روی می دهد و همان طور که در بخشی از واقعه نگاری ایرنا آمده 3 کودک زیر دست و پا می روند و کشته می شوند (نگار صالحی 7 ساله از هیدج، مهدی مولایی 3 ساله از ابهر و بهاره شادمهر 6 ساله از خرمدره) و 4 کودک دیگر رهسپار بیمارستان می شوند.
در حال حاضر سالن ورزشی محل اجرا برای تحقیقات پلیسی پلمپ شده است و عوامل برنامه با شکایت خانواده قربانیان دستگیر شده اند. ما نیز قرار نیست شم کاراگاهی از خود نشان بدهیم و بگوییم کی و به چه میزان مقصر و گناهکار است اما در صلاحیت ماست که قدری ماجرا را «آسیب شناسی فرهنگی» کنیم کاری که در تحقیقات پلیسی خود را نشان نمی دهد.
-1 مجریان و شخصیت های معروف سینما و تلویزیون بیشتر درآمد پرسودشان از اجرای برنامه های جنگ در شهرستان ها و پایتخت است و بدین ترتیب درآمد صدا و سیمایی شان در حاشیه قرار می گیرد. یعنی اینکه اگر شخصیتی در صدا و سیما معروف شود اما ریالی نیز حق الزحمه نگیرد برد کرده نه زیان. بازار این دست هنرمندان بیرون صدا و سیما خیلی سکه است خاصه در ایام خاص و مناسبت ها به طوری که بیشتر آنها مدیربرنامه دارند و خوشبختانه از کار و باری سکه برخوردارند که مجری های طراز اول برنامه های کودکان امثال عمو پورنگ، عمو قناد و قلقلی و خاله شادونه به یمن هنرنمایی شان و داشتن برنامه در بهترین اوقات شبانه روز و با ساعت بالا از این شمول خارج نیستند که البته ما قصد زیر سئوال بردن زحمات شان را نداریم و خاصه خاله شادونه توانایی میخکوب کردن بچه ها را برای ساعاتی پای گیرنده ها دارد اما صدا و سیما باید پاسخ بدهد که چطور به یک مجری ساعت ها و هر روز وقت می دهد اما بسیاری نخبگان حتا برای یک دقیقه هم تا بحال در صدا و سیما برای بیان حرف های جدی وقت نداشته اند!
-2 برخی آقایان تهیه کننده هم کارشان سکه تر است. فقط کافی است سالنی در شهری تهیه کنند، مجوزی بگیرند و ترتیب حمل و نقل عوامل برنامه و جنگ را بدهند و آن وقت چند هزار بلیت بفروشند که البته هر چه بیشتر بهتر، بدون توجه به ظرفیت سالن و گنجایش محل. وقتی که قرار است اجرا تجاری باشد و نه فرهنگ سازی و سرگرمی ...
نیز در نظر داشته باشیم که در چنین برنامه هایی همه کم و کسری های سالن و پذیرایی تحت لوای یک «نام بزرگ» پوشیده و توجیه می شود و در صورت برگزاری چنین جشن و برنامه ای در هر یک از شهرهای زیر 100 هزار نفر کشور که در آنها کار فرهنگی درخوری صورت نگرفته ممکن است در اثر هجوم جمعیت و استقبال بیرون از حدشان و عدم تدبیر برگزار کنندگان چنین اتفاقات شومی تکرار شود.
-3 حادثه فوق نشان می دهد که حاشیه های کشور تا چه حد تشنه کار فرهنگی و سرگرمی هستند. از یک شهر 65 هزار نفری 7 هزار مادر و کودک به سالن می آیند و اسامی کشته ها نشان می دهد که 2 کودک مربوط به شهرهای کوچک تر همجوار هستند که حتما برای تماشای برنامه خاله به خرم دره آمده اند. پس در این میان سازمان معظم صدا و سیما و وزارت فخیمه فرهنگ و ارشاد که می بایست توزیع عادلانه کار فرهنگی در کشور را بر عهده داشته باشند چه می کنند؟ کی قرار است مناطق مختلف کشور سطحی هم تراز در فرصت های فرهنگی داشته باشند؟
-4 ورزشکاران و فوتبالیست های ما در لیگ پول خوبی از باشگاه ها می گیرند. کارگردانان ما وقتی فیلم متوسطی هم بسازند خوب می فروشند. مجریان و بازیگران و خوانندگان هم به جنگ ها که می آیند پول خود را جلو جلو طلب کرده و شماره حساب معرفی می کنند و به باقی برنامه هم کاری ندارند و دیده ایم که اگر از وضعیت سالن خیلی ناراضی باشند محل را حتا شده در وسط برنامه بی اعتنا به تماشاچیان ترک می کنند! به کرات از قراردادهای کلان در فصل نقل و انتقال ها می شنویم و همین طور از بد اخلاقی های این قشر اما کمتر شنیده ایم که فلان مجری، بازیگر، خواننده یا ورزش کار ، بنیاد خیریه ای را تاسیس کرده باشد یا به نفع فلان انجمن به میدان و اجرا آمده باشد یا کاری نمادین بنماید. به غیر از خدا حلال کند کار نیک «علی کریمی» در اهدای پیراهن خود به چاق ترین نوجوان ایرانی در حاشیه بازی پرسپولیس و صبای قم و سفر نیکوکارانه ی «کتایون ریاحی» به چند روستای محروم استان کرمان و هرمزگان دیگر در انبوهه ی خبرهای هر روزه یاد نداریم واقعه ای نیک از این دست را... که نسبت به همکاران غربی شان فارغ از انگیزه ها و کارگردانان پشت سر و پشت صحنه ها بسیار در اقلیت و انزوا هستند.
-5 راستی را می خواهیم چه کنیم؟ کی قرار است به خود بیاییم؟ چرا این خانم ها و آقایان معروف مجری و هنرپیشه و فوتبالیست و ... که به لطف خدا و مردم (تماشاگران توپ گرد و تلویزیون) به نان و نوایی رسیده اند، به درآمد و ماشین های مدل بالا و خانه های اعیانی شمال شهری و یلا و حساب های پر بانکی، قدری به خود نمی آیند و پیاده نمی شوند تا با مردم حرکت کنند؟ همین مردمی که تشویق های آنان باعث شده تا چنین کسانی شکل بگیرند و معروف شوند؟ چرا این عزیزان حاضر نیستند برای خود تعریف کنند که زکات معروفیت شان حضور در بین مردم و پاسخ حداقلی به تقاضاهای آنان از قبیل امضا دادن و گرفتن عکس یادگاری است و مهم تر از آن شرکت در کارهای خیریه و این کار را نباید با تبختر و کبر و منت گزاردن بر مخاطبان انجام دهند.
آیا آنها متوجه کارهای لیونر مسی، زین الدین زیدان و پرنس دایانای فقید بوده اند؟ با احترام به شهاب حسینی و عزت الله انتظامی و علی کریمی و ...
بجاست که بیاد بیاوریم سوژه فیلم «سوپر استار» اثر تهمینه میلانی با بازی درخشان شهاب حسینی را که در آن : « کوروش زند یک سوپراستار جوان سینما است که موفقیت و شهرت، او را به آدمی مغرور و خوش گذران و غرق در فساد تبدیل کردهاست. سر صحنه فیلمبرداری یکی از فیلمهایش دختر نوجوانی سعی میکند خودش را به او نزدیک کند و کوروش، دخترک را که خودش را رها عظیمی معرفی میکند، به خانه اش میبرد. رها ادعا میکند که دختر کوروش از نخستین زن زندگی او - مهناز - است؛ زمانی که او در شانزده سالگی با مهناز آشنا شده بود. اما کوروش انکار میکند و میگوید او و مهناز در همان سال ها بچه ناخواسته شان را سقط کردهاند. رها هم میگوید که مادرش برای رضایت و آسوده کردن خاطر کوروش ادعای سقط جنین کرده اما در واقع بچه اش را نگه داشتهاست و ...» یا بیاد بیاوریم آن مناظره در برنامه 90 را که اولی دومی را نگم نگم تهدید می کند تا نگوید که چه بچه هایی را در گوشه و کنار تهران پدر است بدون اینکه بالای سرشان باشد!»
راستی این همه هنرپیشه و ورزشکار معروف آمدند و رفتند و فواره معروفیت شان بالا رفت و به زیر آمد اما کدام شان شدند «جهان پهلوان غلامرضا تختی» در دستگیری مستمندان و مستضعفان و یتیم نوازی؟
: آنچه در خبرگزاری ها گفته اند که بچه ها پیش مادران شان برگردند و همهمه ای که برپا می شود، گروه نمایش سالن با گنجایش 3 هزار نفری را از درهای بزرگ اصلی ترک می کنند و جمعیت 7 هزار نفری می مانند و درهای کوچک سالن و هول رسیدن کودکان به مادران شان. حادثه ای تلخ روی می دهد و همان طور که در بخشی از واقعه نگاری ایرنا آمده 3 کودک زیر دست و پا می روند و کشته می شوند (نگار صالحی 7 ساله از هیدج، مهدی مولایی 3 ساله از ابهر و بهاره شادمهر 6 ساله از خرمدره) و 4 کودک دیگر رهسپار بیمارستان می شوند.
در حال حاضر سالن ورزشی محل اجرا برای تحقیقات پلیسی پلمپ شده است و عوامل برنامه با شکایت خانواده قربانیان دستگیر شده اند. ما نیز قرار نیست شم کاراگاهی از خود نشان بدهیم و بگوییم کی و به چه میزان مقصر و گناهکار است اما در صلاحیت ماست که قدری ماجرا را «آسیب شناسی فرهنگی» کنیم کاری که در تحقیقات پلیسی خود را نشان نمی دهد.
-1 مجریان و شخصیت های معروف سینما و تلویزیون بیشتر درآمد پرسودشان از اجرای برنامه های جنگ در شهرستان ها و پایتخت است و بدین ترتیب درآمد صدا و سیمایی شان در حاشیه قرار می گیرد. یعنی اینکه اگر شخصیتی در صدا و سیما معروف شود اما ریالی نیز حق الزحمه نگیرد برد کرده نه زیان. بازار این دست هنرمندان بیرون صدا و سیما خیلی سکه است خاصه در ایام خاص و مناسبت ها به طوری که بیشتر آنها مدیربرنامه دارند و خوشبختانه از کار و باری سکه برخوردارند که مجری های طراز اول برنامه های کودکان امثال «عمو پورنگ، عمو قناد و قلقلی و خاله شادونه» به یمن هنرنمایی شان و داشتن برنامه در بهترین اوقات شبانه روز و با ساعت بالا از این شمول خارج نیستند که البته ما قصد زیر سئوال بردن زحمات شان را نداریم و خاصه خاله شادونه توانایی میخکوب کردن بچه ها را برای ساعاتی پای گیرنده ها دارد اما صدا و سیما باید پاسخ بدهد که چطور به یک مجری ساعت ها و هر روز وقت می دهد اما به بسیاری نخبگان حتا برای یک دقیقه هم تا بحال در صدا و سیما برای بیان حرف های جدی آنتن نداده اند!
-2 برخی آقایان تهیه کننده هم کارشان سکه تر است. فقط کافی است سالنی در شهری تهیه کنند، مجوزی بگیرند و ترتیب حمل و نقل عوامل برنامه و جنگ را بدهند و آن وقت چند هزار بلیت بفروشند که البته هر چه بیشتر بهتر، بدون توجه به ظرفیت سالن و گنجایش محل. وقتی که قرار است اجرا تجاری باشد و نه از باب فرهنگ سازی و سرگرمی ...
نیز در نظر داشته باشیم که در چنین برنامه هایی همه کم و کسری های سالن و پذیرایی تحت لوای یک «نام بزرگ» پوشیده و توجیه می شود و در صورت برگزاری چنین جشن و برنامه ای در هر یک از شهرهای زیر 100 هزار نفر کشور که در آنها کار فرهنگی درخوری صورت نگرفته ممکن است در اثر هجوم جمعیت و استقبال بیرون از حدشان و عدم تدبیر برگزار کنندگان چنین اتفاقات شومی مجددا تکرار شود.
-3 حادثه فوق نشان می دهد که حاشیه های کشور تا چه حد تشنه کار فرهنگی و سرگرمی هستند. از یک شهر 65 هزار نفری 7 هزار مادر و کودک به سالن می آیند و اسامی کشته ها نشان می دهد که 2 کودک مربوط به شهرهای کوچک تر همجوار هستند که حتما برای تماشای برنامه خاله به خرم دره آمده اند. پس در این میان سازمان معظم صدا و سیما و وزارت فخیمه فرهنگ و ارشاد که می بایست توزیع عادلانه کار فرهنگی در کشور را عهده دار باشند چه می کنند؟ کی قرار است مناطق مختلف کشور سطحی هم تراز در فرصت های فرهنگی داشته باشند؟
-4 ورزشکاران و فوتبالیست های ما در لیگ پول خوبی از باشگاه ها می گیرند. کارگردانان ما وقتی فیلم متوسطی هم بسازند خوب می فروشند. مجریان و بازیگران و خوانندگان و برخی مداحان هم به جنگ ها که می آیند پول خود را جلو جلو طلب کرده و شماره حساب معرفی می کنند و به باقی برنامه هم کاری ندارند و دیده ایم که اگر از وضعیت سالن ناراضی باشند محل را حتا شده در وسط برنامه بی اعتنا به تماشاچیان ترک می کنند! به کرات از قراردادهای کلان در فصل نقل و انتقال ها می شنویم و همین طور از بد اخلاقی های این قشر اما کمتر شنیده ایم که فلان مجری، بازیگر، خواننده یا ورزش کار، «بنیاد خیریه ای »را تاسیس کرده باشد یا به نفع فلان انجمن به میدان و اجرا بیاید یا کاری نمادین بنماید. به غیر از خدا حلال کند کار نیک «علی کریمی» در اهدای پیراهن خود به چاق ترین نوجوان ایرانی در حاشیه بازی پرسپولیس و صبای قم و سفر نیکوکارانه ی «کتایون ریاحی» به چند روستای محروم استان کرمان و هرمزگان دیگر در انبوهه ی خبرهای هر روزه یاد نداریم واقعه ای نیک از این دست را... که نسبت به همکاران غربی شان فارغ از انگیزه ها و کارگردانان پشت سر و پشت صحنه ها بسیار در اقلیت و انزوا هستند.
-5 راستی را می خواهیم چه کنیم؟ کی قرار است به خود بیاییم؟ چرا این خانم ها و آقایان معروف مجری و هنرپیشه و فوتبالیست و ... که به لطف خدا و مردم (تماشاگران توپ گرد و تلویزیون) به نان و نوایی رسیده اند، به درآمد و ماشین های مدل بالا و خانه های اعیانی شمال شهری و ویلا و حساب های پر بانکی، قدری به خود نمی آیند و پیاده نمی شوند تا با مردم حرکت کنند؟ همین مردمی که تشویق های آنان باعث شده تا چنین کسانی شکل بگیرند و معروف شوند؟ چرا این عزیزان حاضر نیستند برای خود تعریف کنند که زکات معروفیت شان حضور در بین مردم و پاسخ حداقلی به تقاضاهای آنان از قبیل امضا دادن و گرفتن عکس یادگاری است و مهم تر از آن شرکت در کارهای خیریه و این کار را نباید با تبختر و کبر و منت گزاردن بر مخاطبان انجام دهند.
آیا آنها متوجه کارهای لیونر مسی، زین الدین زیدان و پرنس دایانای فقید نیستند؟ با احترام به شهاب حسینی و عزت الله انتظامی و علی کریمی و ...
بجاست که بیاد بیاوریم سوژه فیلم «سوپر استار» اثر تهمینه میلانی با بازی درخشان شهاب حسینی را که در آن : « کوروش زند یک سوپراستار جوان سینما است که موفقیت و شهرت، او را به آدمی مغرور و خوش گذران و غرق در فساد تبدیل کردهاست. سر صحنه فیلمبرداری یکی از فیلمهایش دختر نوجوانی سعی میکند خودش را به او نزدیک کند و کوروش، دخترک را که خودش را رها عظیمی معرفی میکند، به خانه اش میبرد. رها ادعا میکند که دختر کوروش از نخستین زن زندگی او - مهناز - است؛ زمانی که او در شانزده سالگی با مهناز آشنا شده بود. اما کوروش انکار میکند و میگوید او و مهناز در همان سال ها بچه ناخواسته شان را سقط کردهاند. رها هم میگوید که مادرش برای رضایت و آسوده کردن خاطر کوروش ادعای سقط جنین کرده اما در واقع بچه اش را نگه داشتهاست و ...» یا بیاد بیاوریم آن مناظره در برنامه 90 را که اولی دومی را با نگم نگم تهدید می کند تا نگوید که چه بچه هایی را در گوشه و کنار تهران پدر است بدون اینکه بالای سرشان باشد!
راستی این همه هنرپیشه و ورزشکار معروف آمدند و رفتند و فواره معروفیت شان بالا رفت و به زیر آمد اما کدام شان شدند «جهان پهلوان غلامرضا تختی» در دستگیری مستمندان و مستضعفان و یتیم نوازی؟
-7 آیا وقت تجدیدنظری اساسی در رفتارهای این عزیزان نرسیده است؟