سوم خرداد1361، روزي است که خورشيد ازشرق طلوع نکرد،
بلکه از جنوب غربي این آب و خاک سربرآورد...
آفتاب از خاک خونين خرمشهر برخاست و در پرتو افشانياش دست خدا نمايان شد. دست خدا، ايمان راسخ دلاوراني بود که قهرمانانه باطل را به زيرکشيدند و با خون خود به تاريخ شکوه بخشيدند. آنها که روايت دليريهايشان، داستان تحقير قدرتهاي پوشالي است...امروز که درشادي سي وسومين سالگرد آزادي خرمشهر بسر ميبريم، خاطره آن روزها بوي کهنگي نميدهد، بلکه عطرجاودان ايثار و مردانگي را در دنيايمان تراوش ميکند عطري که هوشيارمان ميکند تا بدانيم، ماهم در ميدان نبرديم. نبردي که در آن بايد با سلاح انديشهمان بر جهل و افراط و بي اخلاقي بتازيم و از آباداني و عزت ميهنمان دفاع کنيم. باشد که دراين نبرد محمد جهان آرا شويم و از وجب به وجب خاک سرزمينمان خرمشهر سازيم...
اما، اما دست خدا را زماني لمس ميکنيم که همه همميهنان دست به دست هم دهند. و بدانیم براي ساختن دوباره عصر مات شدن قدرتهاي پوشالي، اراده و اتحاد يک ملت لازم است.
اراده اي سرشاراز تدبير واميد