جام جهانی برای ایران به پایان رسید؛ درست مثل سه دوره قبل اما بر خلاف جام جهانی 2006 این بار عایدیهای زیادی از این حضور، نصیب فوتبال ایران شد.
فاصله بازی برابر کرهجنوبی از اولسان تا بازی برابر بوسنی در سالوادور پنج روز بیشتر از یک سال بود؛ مدت زمانی که شاید فوتبال ایران بیشتر آن را در خواب گذراند.
از وقتی که کیروش در پرواز بازگشت از سئول به تهران گفت که نمیخواهد تیمش به سرنوشت کره شمالی در جام جهانی آفریقای جنوبی دچار شود تا همین دیشب که تیم ملی آخرین بازیاش در در برزیل را انجام داد مثل همه فرصتهای دیگر از کف فوتبال ایران رفت اما حداقل یک چیز اثبات شد و آن هم اینکه برای موفقیت باید "باور و ایمان"داشت.
در همهی روزها و شبهایی که فوتبالیها "فوتبال ایران" را باور نداشتند، کیروش امیدوارانه حرف میزد اما فوتبال ایران که کمتر مربی بزرگ به خود دیده باور نداشت که میتواند. کسی باور نمیکرد که فوتبال ایران توانایی تنه به تنه زدن به ستارههای بزرگ فوتبال دنیا مثل مسی، ایگوآین، دی ماریا، اوبی میکل، ژکو و ... را دارد به همین خاطر وقتی کیروش میگفت تیمش به اردوی بلند مدت در آفریقای جنوبی نیاز دارد بعضی از مربیان و کارشناسان وطنی میگفتند "کیروش به خاطر دیدن زن و بچهاش میخواهد تیم ملی را به آفریقا ببرد". تیم ایران این گونه آماده حضور در جام جهانی شد، در ناامیدی کامل.
حتی مسوولان عالی رتبه ورزش هم تیم ملی را باور نداشتند. تیم ملی داشت در برزیل خوب و با افتخار بازی می کرد، آنها میگفتند که به دنبال تهیه سور و سات برگزاری مراسم استقبال از تیم ملی هستند، آن هم در شرایطی که تیم ملی بر خلاف مرتبههای قبلی تا روز آخر شانس صعود داشت (شرایط تیم ملی با جام جهانی 98 قابل قیاس نیست).
حتی شاید ما، خبرنگارها هم به این تیم باور نداشتیم. ما که کنار تیم ملی در برزیل بودیم هم به توانایی این تیم ایمان نداشتیم که اگر داشتیم ساعتی قبل از بازی برابر بوسنی سوغاتیهایمان را نمی خریدیم و چمدانهایمان را نمیبستیم و منتظر معجزه کیروش و فوتبال تا لحظه آخر میماندیم اما کسی به این تیم باور نداشت تا بزرگترین افتخار فوتبال ایران برای همیشه آن بازی درخشان برابر آرژانتین و ستارههایش باشد؛ روزی که دنیا به فوتبال ایران احترام گذاشت. شاید تصویر دستهای باز کیروش در سالن میکسد زون، روبهرویمان به نشانه خداحافظی تلخترین تصویری باشد که برای همیشه در ذهنمان باقی میماند.