احتمال دارد همانطور كه دولت خاتمی را فلج كردند، دولت روحانی را هم فلج كنند. ولی دو تفاوت اساسی بین شرایط فعلی و دوران اصلاحات وجود دارد؛ نخست اینكه رویكرد روحانی متفاوت از خاتمی است. او سعی میكند كه اصولگرایان میانهرو را نیز در كنار خودش حفظ كند.
وقتی اصلاحطلبان در سال 84 عرصه را به رقیب خود واگذار کردند، خیلی خوب به این نتیجه رسیدند که تفرقه باعث این شکست شده است. پس عقلای قوم نشستند و برنامهریزی کردند تا متحدتر و هماهنگتر باشند. دانستند که باید از ظرفیتهای مغفولمانده جریان اصلاحطلبی استفاده شود و با وجود محدودیتهایی که در مسیر اصلاحطلبان قرار داشت، تاکید شد که «خاتمی» برای آنها نماد این جریان سیاسی است و اصلاحطلبان توانستند شعارها و آرمانهای اصلاحطلبی را در سختترین روزها و شرایط زنده نگه دارند. با این حال روزگار اصولگرایان بعد از شکست تفاوتهای اساسی با اصلاحطلبان دارد. با اینکه اصولگرایان با محدودیتهایی نظیر آنچه بر اصلاحطلبان گذشته مواجه نیستند اما «محمود احمدینژاد» نه آنقدر کاریزما دارد که رهبر اصولگرایان شود و نه آنقدر محبوبیت دارد که حتی تصویرش برای آنان رایآور باشد. به این ترتیب تشکیلاتی که نزدیک به هشت سال دولت را و نزدیک به یک دهه مجلس را دراختیار خود داشت حالا با علامت سوالهایی روبهرو است. با اینکه اصولگرایان میدانند تفرق در انتخابات آتی مجلس نتیجهای جز شکست ندارد اما هیچ چشمانداز روشنی از وحدت آنان دیده نمیشود. در این شرایط برخی اصولگرایان بهدنبال آن هستند که آیتا... «مصباح یزدی» را در راس رهبری سیاسی خود برای انتخابات مجلس قرار دهند.
در اینباره دکتر صادق زیباکلام با «آرمان» به گفتوگو نشست که در ادامه میخوانید:
اصولگرایان قرار است جلسهای با حضور آیتا... مصباحیزدی برگزار کنند. به نظر شما ایشان میتوانند رهبری سیاسی آینده این جریان سیاسی را به عهده بگیرند؟
بهدلایل مختلف اصولگرایان بعد از شکست در انتخابات ریاستجمهوری سال 92 دچار مشکل شدند. در واقع بعد از اینکه هشت سال مدیریت اجرایی کشور برعهده آنان بود، نتوانستند به وعدههای خود عمل کنند و عملکرد ضعیفی از خود بهجا گذاشتند. دو گزینه در برابر آنان قرار داشت؛ یکی اینکه با انتقاد از خود به بازسازی عقاید و افکار و برنامههای خود بپردازند و به چراجویی شکست در انتخابات سال 92 توجه نشان دهند. به هر حال آرای آنان از 17 میلیون رای آقای احمدینژاد در انتخابات سال 84 به چهار میلیون رای سعید جلیلی در انتخابات سال 92 رسیده بود و باید این موضوع به دقت پشت درهای بسته و در جلسات داخلی و خصوصی اصولگرایان مورد بررسی قرار میگرفت. اصولگرایان باید در سیاست، اقتصاد، دیپلماسی، دانشگاه و... به بررسی نقاط ضعف و قدرت خود میپرداختند. راهکار دیگری که در برابر اصولگرایان قرار داشت این بود که بگویند در هشت سال گذشته کارنامه موفقی از خود به جا گذاشتهاند و با استناد به همان کارنامه و نفی میانهروی بخواهند کار را به سبک و سیاق گذشته ادامه دهند. متاسفانه به نظر میرسد، اصولگرایان گزینه دوم را انتخاب کردند. چراکه تصمیم گرفتهاند در کنار آیتا... مصباحیزدی به فعالیت سیاسی بپردازند و در گفتمان ایشان هم ذرهای تغییر دیده نمیشود!
یعنی گفتمان آقای مصباح را تدوام سیاستهای هشت سال گذشته میدانید؟
اصولگریان اگر نخواهند به نقد عملکرد هشت سال قبل خود بپردازند لاجرم به سمت سیاستهای تند خواهند رفت. در همه جای دنیا صاحبان قدرت باید نسبت به اتفاقاتی که در زمان حضور آنها رخ داده، پاسخگو باشند اما جریان اصولگرا سالها، قدرت را در دست داشت و حتی یک کلمه پاسخ نمیداد و امروز هم طوری با حوادث گذشته برخورد میکند که گویی در زمان آنان نبوده است.
فکر میکنید فقدان چهرههای کاریزما و تاثیرگذار در میان اصولگرایان تا چه اندازه به میانداری جریانات تندرو کمک کرده است؟
بحث چهرهها و شخصیتها نیست. یک راهکار این است که راه و روش جوامع توسعهیافته را مورد توجه قرار داد که مثلا وقتی در یک کشور غربی یک حزب در یک انتخابات شکست میخورد بلافاصله رهبر حزب استعفا میدهد و سیاستهای گذشته آن حزب مورد بازنگری قرار میگیرد اما در جوامع که توسعههستند، انتقاد از خود اصلا تعریف نمیشود. چنانچه امروز میبینید که اصولگریان معتقدند اگر در سالهای گذشته جامعه با مشکلات متعدد مواجه شده و دیگران اشتباه کردهاند و اصولگرایان راه درست را در پیش گرفتهاند! به نظر من اگر امروز مرحوم عسگراولادی نیز زنده بود، بازهم تصمیمی گرفته نمیشد و عرصه همچنان در دست پایداریها بود. چنانچه در انتخابات سال 92 هم شاهد بودیم که به چه میزان آقای مهدویکنی برای ائتلاف اصولگرایان تلاش کرد اما موفق نشد چون جریان تندرو اصولگرایی هیچکس را جز خود قبول ندارد و یکی از ویژگیهای اصلی آنان همین است که اهل کنارآمدن نیستند! در واقع این جریانات تندرو حاضر به همپیمانی با هم نیستند. چون هیچکدام دیگری را قبول ندارند و معتقدند تنها راه ائتلاف این است دیگران به آنها بپیوندند.
جبهه پایداری بهعنوان تشکیلات سازماندهیشده اصولگرایان در انتخابات آینده چه نقشی را ایفا خواهد کرد؟
در واقع جبهه پایداری همان هسته اصلی بود که باعث به قدرت رسیدن آقای احمدینژاد شد. بنابراین اولین مشکل این جبهه هم بر سر احمدینژاد بهوجود آمد. زیرا برخی از اعضای جبهه پایداری توانستند از احمدینژاد عبور کنند اما برخی دیگر از اعضای این جبهه همچنان معتقد به احمدینژاد و گفتمان سوم تیر هستند. در هشت سال حضور این افراد در قدرت جبهه پایداری نتوانسته از نظر عملکرد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی موفق عمل کند. درحقیقت اعتقاد جبهه پایداری بازگشت به ارزشهایی است که از نظر این جبهه این ارزشها از سوی آیتا... هاشمی و اصلاحطلبان مورد بیمهری قرار گرفته است. جبهه پایداری امیدوار بود با احمدینژاد بتواند ارزشها و معیارهای مورد نظر خودش را مجددا احیا کنند، از این رو اولین مشکل این جبهه با احمدینژاد ایجاد شد. بنده معتقدم مشکل اساسیتر جبهه پایداری این است که در برابر سه موضوع دچار بنبست فکری شده است؛ مشکل اول این جبهه در سیاست خارجی است که یک سیاست تندروانه را در پیش گرفت و نتیجه آن نهتنها تشدید دشمنی دشمنان قبلی علیه ایران شد بلکه کشورهایی که در نتیجه سیاستهای تنشزدایی خاتمی به سمت و سوی ایران جمع شده بودند نیز رویکرد خود را تغییر دادند. مشکل دوم جبهه پایداری در عرصه اقتصادی است زیرا در نتیجه اعمال سیاستهای این جبهه از سوی دولت مورد حمایتشان، اقتصاد ایران دولتیتر شد یعنی برخلاف سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی که میخواست اقتصاد باز و آزاد را ایجاد کند، عمل شد. بنده سومین و البته مهمترین مشکل جبهه پایداری را درخصوص دموکراسی میدانم. درحال حاضر جنبش دموکراسیخواهی مهمترین جریان سیاسی و اجتماعی است که در جهان اسلام به وجود آمده و جبهه پایداری در این خصوص تاثیر لازم را نگرفته است.
این جریان در انتخابات آینده تاثیرگذار خواهد بود؟
درحال حاضر شرایط سیاسی کشور به شکلی است که اگر انتخابات با حضور همه سلایق سیاسی برگزار شود و نیروهای اصلاحطلب شانس حضور تمام و کمال در انتخابات را داشته باشند، اصولگرایان در نهایت همان 4 میلیون رای را میآورند که در انتخابات سال 92 سعید جلیلی داشت. اگر اصلاحطلبان بتوانند در همه حوزههای انتخابیه کاندیدا معرفی کنند، دوسوم مجلس را دراختیار خواهند گرفت. با این حال به نظر میرسد اصولگرایان نیز استراتژی خود را برای فشار با هدف تخریب چهرههای اصلاحطلب آغاز کردهاند. ابتداییترین، اولیهترین و بنیادیترین اساس مردمسالاری آن است كه مردم بتوانند آزادانه به هر نامزدی كه مورد نظرشان است، رای دهند. با هر بهانهای، با هر صلاح و مصلحتی و به هر شكل و صورتی و به هر دلیلی كه این اصل مردمسالاری خدشهدار شود و مردم نتوانند به فرد و افرادی كه تمایل دارند رای بدهند، اطلاق لفظ مردمسالاری به آن رویکرد با دشواری روبهرو میشود. اصولگرایان به نحوی عمل میکنند که معنایش چنین است: مردم، خیر و صلاح شما در این است كه به این فرد یا آن یكی كه ما میگوییم رای دهید.
فكر میكنید این تندروها تا چه حد میتوانند چوب لای چرخ دولت روحانی بگذارند؟ آیا همان كاری را كه با دولت خاتمی كردند، با دولت روحانی هم میتوانند انجام دهند؟
احتمال دارد همانطور كه دولت خاتمی را فلج كردند، دولت روحانی را هم فلج كنند. ولی دو تفاوت اساسی بین شرایط فعلی و دوران اصلاحات وجود دارد؛ نخست اینكه رویكرد روحانی متفاوت از خاتمی است. او سعی میكند كه اصولگرایان میانهرو را نیز در كنار خودش حفظ كند. دوم اینكه شرایط عمومی كشور بسیار متفاوتتر از 16 سال پیش است و میزان آگاهی مردم خیلی زیادتر از آن دوران شده است. در دوران خاتمی، تندروی برای خیلی از مردم ایران هنوز معنا و مفهوم داشت ولی الان دیگر تندروی برای خیلی از مردم ما، معنا و مفهوم خودش را از دست داده است. تندروی در 24 خرداد 1392 فقط چهار میلیون رای به دست آورد. بنابراین پیشبرد سیاست تندروی در ایران امروز، خیلی دشوارتر از ایران دوران خاتمی شده است.
روحانی قویتر از خاتمی در مقابله با تندروها عمل نکرده است؟ مثلا جبهه پایداری را مجبور به گرفتن مجوز کرد یا از انصار خواست برای حضور در خیابان مجوز بگیرند.
در این مورد حق با شماست. بدون شک آقای روحانی اصلاحطلبتر یا آزادیخواهتر از آقای خاتمی نیست. اما این دو دولت یک تفاوت مهم دارند؛ یکی اینکه آقای خاتمی، روحانی نیست. آقای خاتمی در بسیاری از موارد در برابر فشارها و نهیبهایی که مخالفان اصلاحات میزدند قصد مجادله نداشت. شاید همین سبب شد قدرت گروههایی بیشتر از قدرت واقعی آنان به نظر برسد. آقای خاتمی به ایستادگی به سبک تندروها اعتقادی نداشت. با این حال آقای روحانی در این یک سال نشان داده که بیدی نیست که با این بادها بلرزد و در برابر مخالفان وا نمیدهد و عقبنشینی نمیکند.
فکر میکنید آقای روحانی در وادارکردن تندروها به اجرای قانون موفق بوده است؟
آنچه مسلم است ظرف یک سال گذشته دولت نتوانسته حرکتهای تندروها را متوقف کند و هنوز هم آنان به بهانههای مختلف رفتارهای خود را انجام میدهند با این حال اینطور هم نبوده که هر کاری دلشان بخواهد انجام دهند.
از نزدیكی آقایان لاریجانی و روحانی چه تحلیلی دارید؟
این نزدیكی بهخوبی نشان میدهد كه پیشبرد سیاستهای افراطی سختتر از قبل شده است. دكتر علی لاریجانی نه جزو اصلاحطلبان است نه نزدیك به آقای هاشمی، نه لیبرال و نه ملی، مذهبی؛ ولی او هم با اینكه بهخوبی به روحیات روحانی آشناست، قرص و محكم از دولت روحانی دفاع میكند. این وضع ناشی از همان تفاوت كلی دوران روحانی و دوران خاتمی است.
به نظر شما درنهایت رهبری سیاسی اصولگرایان چه خواهد شد؟
بعد از مرحوم عسگراولادی و آقایان مهدویکنی و آیتا... یزدی، مطمئنا جریان اصولگرا به سمت تندروی حرکت خواهد کرد و افرادی مثل حدادعادل یا دکتر لاریجانی که چهره معتدلتری از خود به نمایش میگذارند به مرور از نقشآفرینی در میان اصولگرایان کنار خواهند رفت. چنانکه در روز استیضاح وزیر علوم همه شاهد بودند که نیروهای تندرو توانستند بر نیروهای معتدل در مجلس غلبه کنند و دکتر فرجیدانا را عزل کنند. در واقع رهبران سیاسی فعلی جریان اصولگرا به واسطه شکست در انتخابات 24 خرداد به سوی رادیکالیسم پیش میروند و همه قدرت نیز به آیتا... مصباح یزدی واگذار شده است. البته یک مولفه دیگر میتواند در آینده سیاسی تاثیرگذار باشد و آن هم حضور احمدینژاد در انتخابات است. در واقع او تنها کسی است که امکان دارد در انتخابات آینده بخواهد همزمان با مصباحیزدی حضور پیدا کند. دیگر چهرهها مثل ولایتی و باهنر به نظر میرسد سپر انداخته باشند و یارای ایستادگی در برابر احمدینژاد را نداشته باشند. فقط احمدینژاد و یاران او هستند که ممکن است در این ائتلاف جدید تاثیرگذار باشند و تغییراتی به وجود بیاورند!