جواد منصوری نخستین فرمانده سپاه درباره خاطراتش از حزب جمهوری اسلامی و دیدارش با احمدی نژاد پیش از انتخابات می گوید.
اهم اظهارات نخستین فرمانده سپاه در گفت و گو با نامه نیوز در ادامه می آید:
بخش اول گفتگوی ما با جنابعالی در بحث حزب جمهوری اسلامی به پایان رسید. بحث را با انفجار حزب جمهوری اسلامی آغاز کنیم، این اتفاق چه ضربهای به نظام وارد کرد؟ آیا شهادت نیروهای شناخته شده انقلاب تاثیری بر روند اداره کشور داشت؟
کسانی که این انفجار را طراحی کردند تصور میکردند بعد از این انفجار حکومت سقوط خواهد کرد. آنها براین باور بودند جبهه های جنگ به هم میریزند، مردم دچار بلاتکلیفی میشوند و زمینه ساقط شدن جمهوری اسلامی فراهم میشود. ولی در یک اتفاق عجیب کشور بدون هیچ مشکلی به کار خود ادامه داد. این حادثه سنگین و تلخ برای همه بود ولی موجب نشد که کار کشور مختل شود و اتفاق خاصی بیفتد.
بین سران نظام نیز مشکلی ایجاد نشد؟ یا حتی در بحث جایگزین کردن نیروهای جدید با نیروهایی که به شهادت رسیده بودند؟
نه، اتفاق خاصی نیفتاد. امام، آیتالله موسوی اردبیلی را جایگزین شهید بهشتی کردند و معاونین مسئولین شهید شده سریعا به عنوان سرپرست امور کار را به دست گرفتند.
اما قطعا این انفجار بر روی حزب جمهوری اسلامی تاثیراتی داشت.
بله، در مورد حزب میتوان گفت این حادثه تاثیر داشت. شهادت آیتالله بهشتی باعث شد که لنگرگاه و ستون اصلی حزب ضربه بخورد. اما فراموش نکنیم که اگر شهید بهشتی هم بودند تاثیری چندانی در سرنوشت نهایی حزب جمهوری اسلامی به وجود نمیآمد. شاید حضور شهید بهشتی تنها باعث میشد انحلال حزب کمی به تاخیر بیفتد. در جلسه قبلی در مورد مشکلات حزب به صورت مفصل سخن گفتم. حوادث سال 62 به بعد نشان داد که اختلافات درونی حزب زیاد است. تا سال 64 حزب روند عادی خود را ادامه داد اما از این سال به بعد این اختلافات به اوج رسید و در سال 65 حزب جمهوی به طوری رسمی توانایی خود را از دست داد. باید اذعان کنم که نقش شهید بهشتی در حزب جمهوری اسلامی فوق العاده بود.
ولی براساس آنچه روایت شده است،معتقدم اگر شهید بهشتی بود، اختلافات حزب جمهوری اسلامی رخ نمیداد؟
نمیتوان با اطمینان گفت. شما توجه کنید در زمان شهید بهشتی هم این اختلافات بود. در زمان شهید بهشتی، ماجرای شهید آیت پیش آمد، ماجرای بنی صدر اتفاق افتاد. بنابراین در زمان ایشان با آن شخصیت برجسته نیز اختلافات وجود داشت. این اختلافات هنوز هم در کشور وجود دارد و مسئله بنیادی است که حتی با حضور امام هم حل نشد. ما مشکلات مهمی در زمینه فرهنگی و اخلاقی داریم که نتوانستیم آن را حل کنیم. قانون گریزی در کشور ما یک مشکل ریشهای است. ما در ایران 120 سال است بحث قانون و رعایت آن را داریم که مشکلش حل نشده است.
در مورد شهید بهشتی ابهامات گوناگونی وجود دارد برخی او را ستایش میکنند و عدهای دیگر از بدیهای او سخن میگویند. نظر شما در مورد شخصیت ایشان چیست؟
ایشان به دلیل داشتن شخصیت استثنایی هم علاقمندان جدی و متعصب داشتند و در کنار آن دشمنان سرسختی نیز داشتند. اکثر شخصیتهای برجسته دنیا اینگونه هستند. شهید بهشتی آدم بسیار باهوش، تحصیلکرده و مومنی بود که افراد ماجراجو و شارلاتان از ایشان خوششان نمیآمد. تعدادی از روحانیون به شدت با ایشان مخالف بودند. آنها میدانستند با وجود شهید بهشتی نمیتوانند به جایی برسند و ایشان را رقیب خود میدانستند.حتی در اولین انتخابات ریاست جمهوری خیلی جدی ایستادند و به بنی صدر رای دادند که مبادا یک رئیس جمهور طرفدار بهشتی به قدرت برسد.
مثل جامعه روحانیت؟
بله، یک نمونه همین بود. بگذارید خاطرهای برایتان تعریف کنم. در روز 22 بهمن 58 در میدان آزادی مراسم سالگرد انقلاب بود. به عنوان فرمانده سپاه در جایگاه ویژه بودم بنی صدر هم به عنوان رئیس جمهور در جایگاه حضور داشت. آقای خلخالی آمد و در کنار من نشست. ایشان هم با آن سابقه که از سال 41 با امام بود از مخالفان شهید بهشتی بود. خودش میگفت که من از بنی صدر خوشم نمیآید اما دوست ندارم از دست من ناراحت باشد. او به من گفت 4 نفر از سران خلق ترکمن را پاسدارهای شما گرفتهاند و باید اعدام شوند و بنی صدر اجازه نمیدهد این کار انجام شود. من امشب به گنبد می روم و کار را تمام میکنم اما میگویم منصوری دستور این اعدامها را داده است. او میگفت من نمیخواهم رابطهام با بنی صدر خراب شود.خلخالی رفت همین کار را کرد و اعدامها را انجام داد و گفت منصوری این کار را کرده است. فردا هم مجاهدین گفتند باید منصوری را بکشیم.
چرا خلخالی با آیت الله بهشتی مشکل داشت؟
چون فکر میکرد او باید جای بهشتی مینشسته است. چون فکر میکرد چرا باید محبوبیت من کمتر از بهشتی باشد؟ چرا باید امام بیش تر از من به بهشتی توجه کند؟ چرا باید او دبیرکل حزب باشد و من عضو شورای مرکزی حزب نباشم؟ آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه بود. روزی ایشان به من گفت :« منصوری چرا تو باید در شورای مرکزی حزب باشی و من نباشم؟» آقای لاهوتی با بهشتی بد بود و طرفدار بنی صدر بود. این ها مسائل اساسی است که جوامع بشری را گرفتار می کنند.
به نظر میرسد شهید بهشتی قدرت فوقالعادهای در آن سالها داشتند یا به بیان دیگری میدان بازی وسیعی داشتند؟
بله، شهید بهشتی از افراد قدرتمند انقلاب اسلامی بود که در کنار آن سعه صدر فوقالعاده ای نیز داشت. او میگفت باید همدیگر را تحمل کنیم و لذا بنی صدر را تحمل کرد و در آخر بعد از اینکه هجمهها زیاد شد گفتند که صبرمان تمام شده است اما به دستور امام سکوت میکنیم.
اشاره کردید که شهید بهشتی میگفت اجازه دهید بنی صدر به جایی برسد که ما با او مخالفت کنیم. بنی صدر به کجا رسید که شهید بهشتی تبدیل به مخالف ایشان شد؟
صحبتهای بنی صدر در17 شهریور بسیار بد بود. او در این سخنرانی چراغ سبز حمله دشمن به ایران را نشان داد. در 10 آذر 59 که روز عاشورا بود بنی صدر بازهم حرفهای بد و تفرقه انگیزی زد. درحالی که کشور درگیر جنگ بود او از اختلافات سیاسی خود با حزب جمهوری اسلامی سخن گفت. با شنیدن این سخنان و دیدن رفتارهای بنی صدر، شهید بهشتی یقین پیدا کرد که حضور او برای مملکت خطرناک است. در اسفند 59 سخنرانی کرد و گفت ریاست بنی صدر برای مملکت به صلاح نیست اما ما به خاطر امام سکوت میکنیم که این سکوت تا خرداد 60 ادامه داشت.
شما هم از خیانت بنی صدر صحبت میکنید اما محسن رضایی و علی شمخانی عنوان می کنند این خیانت نبود بلکه استراتژی رئیس جمهور وقت برای جنگ با عراق بود. نظر شما در مورد این سخنان چیست؟
من کاری به صحبت افراد ندارم. من در مورد عملکردها صحبت میکنم. عملکرد بنی صدر چه بود؟ به نفع مملکت بود؟ چرا از مملکت فرار کرد؟ آیا با وجود این شواهد نمیتوان گفت او خائن است!
می گفتند در جنگ به دنبال خیانت نبود؟
ولی ایشان خیانت کرد چون جاسوس سیا بود. شما فکر میکنید قطب زاده از کی کار جاسوسی خود را آغاز کرد؟ از دهه 40! بختیار از سال 27 جاسوس سیا بود.
یعنی رابطه سازمانی داشتند؟
بله.
چگونه به وزارت خارجه رفتید؟
روزی شهید رجایی ضمن گفتوگو با من، از اختلافات خود با بنیصدر مبنی بر انتخاب وزیر خارجه خبر داد؛ در نهایت در جلسهای با حضور شخص شهید رجایی و تنی چند از دوستان، معاونتهای مختلف وزارت خارجه مشخص شد که در آن جلسه بنده به عنوان معاون فرهنگی و کنسولی وزارت خارجه انتخاب شوم.
بنی صدر به انتخاب شما اعتراضی نداشت؟
خیلی مخالف بود میگفت رجایی حق نداشت این کار را انجام دهد. فکر میکنم یک شکایتی هم به دادستان کل کشور کرد. قسمت حقوقی رئیس جمهور از رجایی شکایت کرد. اما عملا ما کار خود را کردیم. از اردیبهشت 60 عملا بنی صدر رئیس جمهور نبود و از اوایل خرداد هم بساط خود را جمع کردند و بعد هم فرار کردند. یکی از مشکلات ما با بنیصدر خروج بسیاری از اسناد از وزارت خارجه قبل از حضور ما در این وزارتخانه بود، متأسفانه آقای ناطقی مدیر کل وقت کنسولی وزارت خارجه بسیاری از اسناد را از وزارت خارجه خارج کرده بود و توسط دفتر رئیس جمهور از کشور خارج شدند.
بخش عمدهای از این اسناد به روابط ایران و اسرائیل و انگلیس و امریکا در زمان پهلوی مربوط بود و تا آنجایی که ما اطلاع داریم این اسناد ابتدا به بلژیک فرستاده شد، اما سرنوشت اسناد هنوز هم مبهم است.
شما هم با بنی صدر کار کردید و هم با شهید رجایی. با توجه به این تجربه بسیاری از طرفداران احمدی نژاد و البته خود ایشان رئیس دولتهای نهم و دهم را با شهید رجایی مقایسه میکنند و مخالفان احمدی نژاد نیز او را با بنی صدر. به نظر شما احمدی نژاد به کدام یک از این دو نزدیک تر است؟
من هم میگویم حضرت علی هستم! گفتن که ملاک نیست. در زمان هاشمی و خاتمی بحث تجمل گرایی رواج پیدا کرده بود. طبعا بخشی از کشور از این شرایط ناراضی بودند و آمال خود را در دوران رجایی میدیدند و به دنبال کسی بودند مانند رجایی رفتار کند. احمدی نژاد این مسئله را میدانست و سعی کرد خود را به عنوان رجایی دیگر به مردم القا کند. هم بنی صدر بودن ایشان و هم رجایی بودنش حرف بی ربطی است. احمدی نژاد شبیه هیچ کس نیست.
احمدی نژاد از نظر فکری هم انسجام ندارد و خودش نیست و دیگران او را اداره میکنند، او اصیل نبود و... این مسائلی است که باید بررسی شود. حالا تاریخ کی صحت گفته من را روشن کند، نمیدانم. ضرباتی که او به کشور زده است بعید می دانم به این زودی ها جبران شود.
احساس می کنم صریح سخن نمی گویید؟
چون مدرکی ندارم ولی من ایشان را یک عنصر صالح نمی دانم.
با احمدی نژاد دیدار داشتید؟
بله، قبل از ریاست جمهوری وقتی رفتارش را دیدم گفتم این آدم ثبات ندارد و برای مملکت خطرناک است.
این از همان جنس تحلیل هایی است که در مورد بنی صدر گفتید؟
بله، آنها را گفتم خارجی هستند اما این را نگفتم. ولی در مورد مهرههای اطراف او مشکوکم. دو ماه بعد از ریاست جمهوری احمدی نژاد، وزیر خارجه آمریکا( رایس) در ریاض گفت ما از دولت احمدی نژاد راضی هستم. ما از دولت او ضربه نمی خوریم.
تحلیل خود در مورد احمدی نژاد را هم به سران کشور انتقال دادید؟
15 روز بعد اینکه احمدی نژاد، رئیس جمهور شد گفتم که کلاه بزرگی سر مملکت رفت و حواستان جمع باشد. آقای بشارتی یک ماه بعد از شروع به کار کردن احمدی نژاد خدمت یکی از بزرگان نظام می رسند و می گوید که احمدی نژاد دارد مملکت را خراب می کند، ایشان می گویند، حالا قضاوت زود است و دوستان بروند کمک بکنند. به هرحال آقای بشارتی هم زنده است و می توان در این مورد شهادت بدهد.
سال 88 هم این هشدارهایتان را انتقال دادید؟
من 88 پکن بودم. به حسین شریعتمداری گفتم حواستان باشد اصلا به صلاح نیست احمدی نژاد بار دیگر به ریاست جمهوری برسد. من 6 ماه قبل از 88 به آقای متکی گفتم آقا سر این انتخابات جنگ میشود. گفتم این انتخابات آخرین جایی است که میخواهند با نظام تسویه حساب کنند و انتخابات 88 را آخرین فرصت خود میدانستند.