دکتر لیلا حاجی آقایی، دکترای جامعه شناسی
در این روزهای توام با سیاست زده گی ،جامعه ایران شاهد عروج گفتارهای ایدیولوژیکی در مباحث انتخابات سیاسی است.
برمبنای این گفتار،عده ای از اردوگاه راست افراطی با سابقه ای نه چندان روشن،که ماحصل عملکرد سیاسی شان در طی هشت سال دولت پاک!است ابرازهویت سیاسی کرده ، و یا از اردوگاه چپ اصلاح طلبی، که اقتدارگرایانه توام با عقل گرایی و بدون تعصبات کور در کنار دولت ، اظهار وجود می کنند...
و اما گروه سومی هم هستند ، موسوم به اعتدالیون که علاقمندند هر دو گروه مخالف را در کنار هم بنشانند ،تا از دو حد افراطی حذر کنند.
راست افراطی بیش از سه دهه پس از انقلاب با سوءاستفاده از منابع قدرت و ثروت سعی در حذف و سرکوبی رقبا داشته و پرونده ی سیاسی مقبولی را از خود به نمایش نگذاشته اند.
و گروه چپ نیز بدلیل پیوند قانون با خشونت و پرهزینه بودن اجرایی گفتارهای ایدیولوژیکش،بدنبال القای این امر در اذهان سیاسی است که بایست جامعه را که چیزی نیست جز مجموعه کنش های مرئی افراد و نهاد ها به سمت ،حداکثری مشارکت سیاسی هدایت کنند.
چرا زیست سیاست زمانه ی ما دچار آشفتگی های بدفرمیک شده است؟
با توجه به شرایطی که امروزه بر کشور ما و حتی بر کل جهان حاکم است دیگر نمی توان در کاربرد های ایدیولوژیکی تردید کرد.سیاست زدایی از جهان ،با هر وسیله ی ممکن از جمله قیاس های کاذبی که به ترس از "افراط گرایی" دامن می زنند.،روندی مستمر داشته است.هرچند بایست معترف بود که حقیقت بنیانی نظام های سیاسی اسطوره ای است ؛که موجب شده تا به رغم همه سفارشات اخلاقی در مدح میانه روی و اعتدال و پرهیز از خشونت در همه جای دنیا از هند تا پارلمان اروپا راست های دو آتشه پیروز میدان باشند و نشان دهند که در غیبت یک راه حل ریشه ای انسانی ،اداره ی جهان موجود فقط از هیولای راست افراطی بر می آید..
چگونه می شود که راست افراطی در توفیق اهدافش پیش می رود؟
باستناد نظریه ماکیاولیسم به شرح و بسط این قضیه بر می آییم..
ماکیاولی،این اندیشمند فلورانسی عموما بعنوان اصلی ترین نماینده ی تبیین رویکرد غیر اخلاقی به سیاست شناخته می شود.اورا آفریدگار این جمله ی بدنام می شناسیم ."هدف، وسیله را توجیه می کند".بایست محتاط و عاقبت اندیش بود و با نگاهی عالمانه متوجه گردید که ،کسانی می خواهند از بقای قدرت شان اطمینان حاصل کنند و حاضرند محدودیت هایی قواعد حقوقی و اخلاقی را درهم شکسته و دور بیاندازند و حتی گرایشات متحیرانه ای دارند و به دراماتیزه کردن تهدید ها می پردازند.
اگر ماکیاول، را الهام بخش چاره جویان سیاسی بدانیم که باورمندند هدف،وسیله را توجیه می کند به اینجا می رسیم که اصول اخلاقی در زندگی خصوصی و عمومی یکباره تخریب می گردند.بطوریکه جوانمردی را یک سم خطرناک و خودکشی سیاست، شناسایی می کنند و جنگ از روی صداقت را احمقانه و اثبات گرایانه در جهت تفهیم این محورند که، در سیاست ،راستی و درستی معنی ندارد و هر فعل میتوان انجام داد..
ورود تفکر ماکیاولیسم به عرصه ی سیاسی شاید شروع تخریب و توسل به ابزارهای دغل بازانه برای ورود به انتخابات است.اوج بی اخلاقی و قربانی کردن همه چیزدر پای اسب قدرت که برای برخی این تداعی می گردد که از طرق راه های کوتاه تر ولو با قربانی کردن اخلاق و ریختن بدون سند آبرو ی دیگران، به اهداف خود برسند.که این نوع اقدامات ،نه تنها در شرع بلکه در نظام های لاییک و لیبرالی نیز جایگاهی ندارند.نبایست با عینک ماکیاولی به سیاست نگریست .نظریه ای که سیاست را به کلی از اخلاق جدا می داند.
ماکیاولی ،معتقد است زمامدار اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد نباید از شرارت و اعمال خشونت آمیزواهمه داشته باشد ؛زیرا بدون شرارت حفظ دولتش ممکن نمی باشد.(1).
مکتب ماکیاولیسم را امروزه فلسفه "استبداد جدید" می دانند و در این مکتب، زمامداران سیاسی برای رسیدن به قدرت و حفظ آن مجاز هستند به هر عملی مانند زور،حیله،تزویر،جنایت،تقلب ،نقض حقوق وپیمان شکنی و نقض مقررات اخلاقی متوسل شوند.با یک نگاه اجمالی به تاریخ در می یابیم که کلیه جنایات هیتلر و موسولینی و استالین به بشریت حول همین افکار بوده است.
اینک در بین برخی مدعیان سیاسی حضور افرادی با ویژگی ماکیاولی بالا،را شاهدیم که بیشتر به سلطه و نفوذ بر دیگران می پردازند و تمایل به برد به هر صورت را بازتاب رفتاری می دهند و بیشتر درصدد متقاعد کردن دیگرانند و کمتر متقاعد می شوند.
افراد با شخصیت ماکیاولی بالا،در روابط چهره به چهره ظاهرا موفق ترند ، به ویژه زمانی که درگیر چانه زنی و مناظره و متقاعد ساز ی با دیگران هستند.(مناظرات بگم بگم!!!).استعداد این افراد در تفکر خلق الساعه و حاضر جوابی ستودنی است و آنان این توانایی را دارند که طوری پایین تر بایستند تا جذابیت بدنبال داشته باشند..
اینک چشم ها را باید شست و جور دیگر بایست دید..
مراقب ماکیاولیسم های بالایی باشیم...
..
یک توده افسار گسیخته که بواسطه ی نوعی گرایشات بنیادگرایانه و مطرود به پیش رانده شده اند ؛توده ای که بواسطه ی ناتوانی از فهم پیچیدگی سازوکارهای سیاسی توسط احزاب افراطی راست ساخته و پرداخته می شوند.
نمونه اش ، تصویری است از جماعتی مردمان جاهل ،که تحت تأثیر صدای بلند شور سیاسی افراطی خویش به جلوی سفارت عربستان می ریزند و بواسطه ی چرخش شایعات ناروشن و ترس های مسری ،دست به خشونت می زنند.
آیا این جوش و خروش همه گیر جمعیت های کور، وپیروان ایدیولوگ های راست افراطی پوپولیست گرا،بیانگر شور و شوق احساسات ملیت خواهانه است؟اگرچنین است چرا در واقعه شوم تعرض سگ های آنارشیستی به حریم جنسی نو جوانان آسیب دیده، و یا کشتار تعمدی و کین توزانه ی حاکمیت عربستان در منا،آنان را آشفته خاطر نساخت تا دست به واکنشگری غوغاسالارانه ی این چنینی بزنند ؟
به خوبی واضح است که، با اقدامات تخریبی حاشیه ای،هجمه به استراتژی حاکمیت و مبارزات روشنفکران که در جهت اعتلای مشروعیت سیاسی ایران توام با حفظ امنیت منطقه ای است را قصد بر باد دادن دارند.
قدرت ،درجابرترین و خشن شکل ترینش، انسان را از بالقوه گی اش جدا می سازد و بدین طریق موجبات ناتوانی او را فراهم میکند.
امروزه قدرتی که دست بر قضا دموکراتیک شده است، در این وجه گنگ بالقوه گی است که هر شورمند سیاسی که فاقد شعور سیاسی است پای به عرصه ی کنش می نهد.
رفتارهای ماکیاولیستی افراطیون راست گرا،در قالب "کین توزی" نیچه و ماکس شلر قابل تبیین است.
مفاهیمی شامل پریشانی ،حقارت،ناتوانی ها و عداوت ها و خلاصه از کل آشفتگی های روانی عمیقا نفرت انگیز و عوامل پلشت سرکوب شده که همه در ژرف ترین لایه های ضمیر ناخودآگاه آدمی حضور همه جانبه و تعیین کننده داشته باشند و روان فرد را تا حد ممکن مسموم و زهر اگین می سازند ؛بطوریکه احساسات معنوی و کردارهای اخلاقی دیگراندیشانه و خیر خواهانه و برابری خواهی معنای کین توزانه به خود می گیرند.
کین توزی ،اساس جامعه ای مبدل با ظاهری دروغین است که فی نفسه نه ذاتی دارد و نه سرشتی معین. به طوری که کین توزان ،همواره بایست خود را در قالب یک احساس و عاطفه کاملا متضاد با خود در آورند تا بدین وسیله بر سرچشمه های گند و متعفن آفرینش خویش سرپوش گذارند(2).
ما این نوسانات اخلاقی و احساسی پردامنه و روح کش و تن دادن به این همه اوج و فرود عاطفی و هیجانی و رفتن در جلد انواع و اقسام لباس مبدل و پنهان کردن احساسات درونی در پشت انبوهی از نقاب های فریبنده و زیبا ؛ را تشخیص داده و سعی در نگهداشت حداکثری فاصله ی فکری ازین جماعت را داریم.
پاسخ سر راست و قاطع نیچه ،همانا رسیدن به اراده یا خواست قدرت است.
قدرت سلطه یافتن همان محرومان و ضعفا که نیت خویش را تنها و تنها رضای نیرویی فوق بشری مرتبط می دانند که ماحصل آن سلطه یافتن همان محرومان به قلمروی ملکوت اسمان ها و بهشت برین است.
و اما فرجام سخن،این مبدل شدن های فی الفور و آنی قابلیت تشخیص دارند. و عامه مردم قادر به تشخیص صحیح حقیقت از کذب،فضیلت از مسکنت هستند...
منابع:
1- تاریخ فلسفه سیاسی غرب،عالم عبدالرحمن،انتشارات مطالعات فرهنگی
2- کین توزی ،ماکس شلر،مترجمان صالح نجفی و جواد گنجی،انتشارات ثالث
از مطالب شما استفاده كردم
مشتاق هستم در خصوص مطالب ارائه شده فعلي و قبلي با شما مصاحبتي داشته باشم خانم دكتر
عالی بود......
فقط همین......
موفق وپیروز باشید.....
درود بر دکتر ارجمند سرکارخانم لیلا حاجی آقایی
اندیشمند و صاحب نظر و استادی بسیار با دانش و فرهیخته
که افرادی که افتخار دانشجویی را خدمت ایشان داشتند احساس غرور و بر خود می بالند
آرزوی اعتلای روز افزون را برای شما استاد شایسته و توانمند راخواستارم
پایدار باشید
مطلب بسیار عالی بود
بهره بردم