سمیرا قیاسی نویسنده و روزنامه نگار به مناسبت روز مادر در وبلاگش نوشت:
چه خوب است که خدا هست..چه خوب است که تو هستی و چه خوب است که من به دنیا آمدم تا لمس کنم تجربه داشتنت را ..تجربه بی همتایی که با همه لذت های دنیا هم نمی شود درکش کرد..
چه خوب است که مال منی..کنار منی..نگران منی..همراه منی..عشق منی..مادر منی..
چه خوب است که اینقدر خوبی..
عزیز دل و جان ..مامان
امروز تنها یک بهانه کوچک است که نامت زمزمه زبانم شود ..بهانه ای که حتی نمی تواند به گرد یکی از ثانیه های مهربانی ات برسد..
امروز که طلوع خورشید خانه محمد (ص) است چه روز زیبایی است برای اینکه یادمان بیاوریم مهرت را...عشقت را..ایثارت را..شب نخوابیدن هایت را...محبت بی چشمداشت و منتت را و لطف تمام نشدنی ات را...
یاد بچگی ها را وقتی توی سرمای استخوان سوز خانه مادربزرگ پای حوض توی حیاط می نشستی به شستن کهنه های کودکی که همه جانت بود..وقتی توی سرما با همه بی امکاناتی برایمان بهترین ها را توی همان خانه قدیمی مهیا می کردی..وقتی هیچوقت هیچوقت هیچوقت چیزی را برای خودت نخواستی تا ما بهترین ها را داشته باشیم..وقتی هنوز هم اولویتت برای همه چیز رضایت و آرامش ماست..وقتی با این همه بهاری که از زندگی گذرانده ام هنوز هم عین همان روزهای خوش کودکی کوهی محکم را پشت سرم می بینم کوهی از جنس مهر و عشق مادری و پدری که یادم می آورد چقدر خوشبختم..
با همه ذوقم برای نوشتن با همه تصورم از توانایی در پیدا کردن واژه ها اما همیشه به تو که میرسم ناتوانم برای یافتن کلمه ای در خور..برای گفتن واژه ای که عمق حسم را بیان کند ..برای نوشتن از یک ثانیه مهر و عشقت نسبت به ما...
فقط دوست دارم بدانی هرچه دارم و هستم از مهر و عشق و بزرگی روح و قلب توست و کاش بدانی چقدر دوستت دارم و چقدر مدیون مهر و عشق و بودن و صبوری و فداکاری و تکیه گاه بودنت هستم..کاش بدانی که چقدر عمیق فرو رفته ای در آسمان دلم...
امروز بهترین بهانه برای از تو یاد کردن است...اما می خواهم باور کنی که برای من هر روزی که صدای تو را بشنوم هر روزی که چشمانم به روی چشمانت گشوده شود عید است...