کیوان لطفی
حضور بی مقدمه ی مجری سیمای مرکز خوزستان بر صفحه شبکه سه سیما، نشان می داد که تلویزیون تصمیم گرفته در مدیریت بحران سیلِ جنوب، برخلاف پوششِ «واکنشی» در بحران های پیشین، «کنشی» عمل کند و بقول معروف «دست پیش بگیرد».
از قرار، سیلی کم سابقه سد 55 ساله دز را شوکه کرده و انتظار می رفت حاشیه حاصلخیز و پر محصولِ رودخانه های دز و کارون، غرقاب شود. جامعه ی در تب و تاب فاز «پیش از بحران»، به درستی از رسانه ها انتظار دارد پاسخگوی نیاز و عطش مخاطب باشد و تبعات پرهزینه ی فازهای «حین» و «پس» از بحران را به حداقل برساند.
بی تردید، تلاقی «وظیفه شناسی رسانه» و «نیاز جامعه»، هم افزاست و ثمره ی پر بار آن، از یک سو، «اعتبار» رسانه را افزایش می دهد و از سوی دیگر، کاهنده ی آلام و رنج های احتمالی جامعه ی بحران زده خواهد بود. آنچه در این میان حائز اهمیت است، رعایت برخی الزامات منطقی و حرفه ای است، که بی توجهی به آن، علاوه بر هدررفتِ کوشش ها، ممکن است نتایج معکوس، زیانبار و حتی جبران ناپذیری به بار آورد.
در هنگامه ی بحران، «رسانه» موظف است ابعاد واقعی و میزانِ گستردگی بحران را شناسایی کند و متناسب با ارزیابی های دقیق و کارشناسانه، «پیام»های سنجیده و مورد نیازِ شهروندان را تدارک ببیند. لغزش و خطا در «تعیین ابعاد بحران» یا «طراحی پیام»، می تواند عواقب ناخواسته و سنگینی به بار آورد. قاعدتا رسانه مجاز نیست با دستکاری حدودِ بحران، ابعاد آن را «بزرگ» یا «کوچک» کند؛ چرا که در هر دو صورت، خسارت آفرین است؛ به «اعتبار رسانه» آسیب می زند و در بزنگاه بعدی، به تعبیر عامیانه، «حرفش در میان مخاطبان خریدار نخواهد داشت»، همچنین، ممکن است گره ی بحران را «کور» کند.
«بزرگنمایی»، باعث تزریق «نگرانی» و «ترس شدید» در بین مخاطبان می شود و آنان را در موضع «انفعال» قرار می دهد. به عبارت دیگر، اطلاع رسانی و آگاهی بخشی رسانه، به حضور فعالانه شهروندان در فرآیند مدیریت و کنترل بحران ختم نمی شود و فقط، «قدرتِ عمل» را از مخاطبان سلب می کند.
در مقابل، کوچک نمایی بحران و عدم اطلاع رسانی بموقع در رسانه ها نیز می تواند عواقب ناخوشایندی را به بار آورد و خسارات مادی و معنوی بحران را افزایش دهد. در تحلیلِ نسبت «رسانه» و «بحران» در تجربه سیل اخیر خوزستان، سویه های متنوعی را می توان بازشناسی کرد.
با یک نگاه می توان رسانه ها، خصوصا رسانه ی تاثیر گذار تلویزیون را متهم به بزرگنمایی کرد. به این معنا که تلویزیون به تبع تصمیمات مدیریتِ کلان، خطر وقوع سیلی کم سابقه در پایین دستِ رودخانه های دز و کارون را، بیش از حد «برجسته» کرد و مخاطبان خوزستانی را «بیش از اندازه» نگران کرد. پخش مکرر اطلاعیه و «درخواست دور شدن شهروندان از حاشیه ی رودخانه ها» و «شایعه خواندن ارتباط سیل با زلزله» و... ، جامعه را در موقعیت خاصی قرار داد. چهارشنبه موعود تعطیل اعلام شد و ترس از طوفان و سیلِ پیش بینی شده، فعالیت متعارف افراد را مختل کرد.
همه ی این هشدار ها به چهارشنبه ای آرام و ابری ختم شد. اتفاقی که دستمایه ی شوخی کاربران شبکه های اجتماعی با «مدیران هواشناسی» گردید. البته، باران در استان های همجوار بارید و سیل آمد، اما از «چهارشنبه متفاوتِ» خوزستان خبری نبود. لابلای شوخی های کاربران شبکه های اجتماعی در این خصوص، چند سوال جدی هم، همه گیر شد: آیا واقعا لازم بود که از طریق یک شبکه ملی به مردم استان خوزستان هشدار داد؟ آیا اعلان در این سطح ضروری بود؟
براستی مخاطب هشدارهای تلویزیون که بود؟ قرار بود شهروندان آماده شوند یا مدیران؟ آیا اطلاع رسانی در حد استان و از طریق رسانه ی محلی کفایت نمی کرد؟ مابین این پرسش های عمومی، یک شیطنت ظریف ارتباطی، موضوع را پیچیده تر کرد. صفحه ی اول دستکاری شده ی یک سایت اصفهانی، در شبکه های اجتماعی دست به دست شد؛ با این مضمون و از زبان اصفهانی ها که: «کارون خروشان است و دُم خروسِ بهانه جویی خوزستانی ها برای عدم انتقال آب، هویدا شد!». همین سوژه کافی بود که «زخم کهنه ی انتقال آب کارون» در بین شهروندان تازه شود و تعدادی از نخبگان خوزستانی در واکنش به آن، عکس العمل نشان دهند و مردم، مدیران و رسانه ها را، بازیگرانِ سناریویی بدانند که بناست انتقال آب از سرشاخه های کارون را تضمین کند.
از آن طرف هم، نماینده مردم دزفول در مجلس هم، ضعف مدیریت مدیران سد دز را عامل اصلی اتفاقات معرفی کرد و زیان ها را نتیجه بی کفایتی دانست.
مجموع شرایط و حوادث و اظهار نظرها به گونه ای شد که «سازمان مدیریت بحران» تَرَک بخورد و «کم اعتمادی» مخاطبانِ خوزستانی به شبکه های رسمیِ رسانه ای، خود را به شکلی جدید بازتولید کرد؛ انتقادها، گلایه ها، شیطنت ها، کم کاری ها و ... همچون کلافی در هم پیچید و در میانه «بحران»، فضای ارتباطی مثلثِ «مدیران»، «مردم» و «رسانه» پیچیده و غبار آلود شد. در این زمینه و بافت، هر چه رسانه بیشتر هشدار می داد، مخاطبان بیشتر موضع می گرفتند؛ تا جایی که حتی خبر سفر وزیر نیرو به خوزستان، تعبیر به «سناریوی تثبیت انتقال آب» می شد؛ پخش تصاویر زنده از سد دز، موجبات آرامش مخاطبانِ «ترس خورده» را فراهم نمی کرد و همه پیام ها به شکلی متضاد!!، «خوانده می شد».
به این فضا، ناآمادگی دستگاه های مجری مدیریت بحران را باید اضافه کرد. براستی آیا هشدارهای رسانه ای فقط خطاب به مردم بود و متولیان امور نباید آماده می شدند؟
به هر ترتیب، مجموع این مسائل، تلویزیون را در جایگاه متهم اصلی بزرگنمایی کاذبِ بحران نشاند و هدفِ رسانه، به «ضد» آن تعبیر شد.
در ادامه ی اتفاقاتِ بحرانِ سیل، رسانه به «کم کاری» و «کوچک نمایی» شرایطِ «پس از بحران» متهم شد.
این بار، کاربران در شبکه های اجتماعی از هم می پرسیدند چرا باید اعلان گسترده «پیش از بحران»، در ادامه اتفاقات و ناگهان، به این حد از اطلاع رسانی برسد؟ چرا رسانه، حالِ روستاهای غرق شده شوشتر و شوش را انعکاس نداد؟ چرا برای کمک رسانی و مدیریت شرایط از عموم جامعه کمک نخواستند؟
چرا تلویزیون پویش های مردمی همدلی با آسیب دیدگان سیل را مدیریت نکرد؟ آیا منطقی است که «پیش از بحران» با آن آب و تاب برجسته شود و «پس از بحران»، به این شکل بازنمایی شود؟
به طور کلی، آنچه از تجربه ی اخیر می توان آموخت در دو سطح قابل دسته بندی است. در یک سطح، «مدیریت بحران» باید کارشناسی تر و دقیق تر حدود و ثغور بحران را شناسایی کند و با یک تقسیم کار سنجیده، میزانِ عمل هر یک از دستگاههای درگیر بحران، از جمله رسانه را تعیین کند؛ تا رسانه، «به اندازه کافی» وارد عمل شود و در میانه ی آشفتگی های بحران، «گره گشا» باشد، نه اینکه خود به یکی از عوامل بحران زا تبدیل شود.
در سطحی دیگر، از «متولیان رسانه ای» هم انتظار می رود «اتاق های فکر» خود را «واقعی» کنند و در هنگامِ بحران، هوشمندانه وارد شوند. در زمانه ای که به تعبیر «مانوئل کاستلز»، اندیشمند برجسته ی ارتباطی، «ارتباطات جمعی خودانگیز» شکل گرفته و شهروندان در فضای مجازی و به مدد شبکه های اجتماعی، تبدیل به کاربرانِ فعالی شده اند که بر پایه «ارتباطات افقی»، اقتدار سنتی رسانه های بزرگ، مانند تلویزیون را به چالش کشیده اند؛ فقط به صرفِ برخورداری از «سخت افزار» و تجهیزات فنی و پیچیده ی رسانه ای، نمی توان بنام «رسانه» با «مخاطب متنوع و چند وجهی» امروز ارتباط برقرار کرد. «دروازه بانان خبری» امروز، تک تک افراد جامعه اند، و به سادگی نمی توان در هیبتِ «دروازه بان همه چیز دان»ِ «ارتباطات عمودی»، با مخاطبان به تفاهم رسید. بی شک اهمیت این مسائل، در «وقتِ تنگ بحران» صدچندان است و هر گونه خطا می تواند عواقب جبران ناپذیری را به بار آورد.
به خاطر داشته باشیم که «رسانه» و «جامعه» لازم و ملزوم یکدیگرند و در «داد و ستد» دائمی اند. «رسانه ی هوشمند»، راه را برای یک «جامعه ی توسعه یافته» هموار می کند و در مقابل، «جامعه ی پویا»، زمینه ساز ارتقای «اعتبار رسانه» و به تبع آن، افزایش «اعتماد عمومی» خواهد شد.