شوشان / رحمان بهمنی
اخبارش دهان به دهان می چرخد، مقتدایی عزل شد! مقتدایی استعفا داد! مقتدایی رفت! به راستی چه شد؟ چهار پرده ی پیش رو روایت اینجانب از دو سال مدیریت مقتدایی و ماجرای عزل اوست:
پرده ی اول:
در استانی هستیم که مرکز شکاف منافع ملی و محلی در کشور عزیزمان ایران ، است. در استانی هستیم که همه چیز دارد و هیچ ندارد، در استانی هستیم که از نظر بی سوادی ،بیکاری و فقر در میانه ی جدول رده بندی قافله ی توسعه ایران قرار داشته و دارد و از قرار معلوم حالا حالاها خواهد داشت.هر دولتی آمده و رفته در امورات مردم خوزستان ، حول حالنا علی احسن الحال بارزی نداشته است.
نفت و گاز و مایعات گازی و نفتا داریم ،اما ثمره ی آن برای ما خشکیدن تالاب ها و دود فلرها ست.
انواع صنایع سبک و سنگین را داریم ،اما جوانان خوزستانی از بیکاری در حال مکیدن سماق هستند. آب فراوان دررودخانه های خوزستان داریم(شاید بهتر است بگویم داشتیم) اما کشاورزان مان حق کشاورزی ندارند،چون اولویت با کشاورزان اصفهانی ،یزدی و یا ساختن دریاچه مصنوعی در قم و...است.اولویت با انتقال است.اولویت با مرکزنشینان است. خاک حاصل خیز داریم اما شاهد نابودی آن و ورود مستمرش به حلقوم فرزندانمان هستیم.
پیشنهاد می کنم به کانال هوانگار در تلگرام مراجعه کنید .در دو ماه گذشته اهواز کمتر روزی هوای سالم به خود دیده است.تا به حال فکر می کردم تهرانی ها خیلی از آلودگی هوا رنج می برند ،اما با دیدن آمار روزانه ی این سایت متوجه شدم خوزستانی ها خیلی پوست کلفت هستند.
در این ناکجا آبادِ در حال غارت ، تضادهای قومی و قبیله ایی در لنگ کردن پای پیشرفت مان تاثیر مضاعفی داشته و دارد.نگاه امنیتی به روشنفکران و فعالان عرصه ی توسعه ی خوزستان قفل دیگری است که از قرار معلوم با هیچ کلیدی گشودنی نیست.
بر این موارد بالا مدیران بی کفایت را هم بیفزایید. آنهایی که هیچگاه جسارت پیشبرد منافع خوزوندان را در مقابل مطامع مرکز نشینان نداشته و با یک پخه(بله دقیقا یک پخه) برای حفظ میز خود ،جایی بهتر از زیر آن را برای پنهان شدن نمی یابند. برخی می گویند: در این آشفته بازار و برای برون رفت از این وضعیت نیاز به یک میرپنج مسلک داریم ولاغیر!
پرده ی دوم:
مقتدایی را از زبان پدرم می شناختم. پاک دست، لوتی مسلک، ساده، خلاق و پرکار و ازسویی یک دنده ، لجوج و خود سوپرمن پندار و اصلاح طلب (البته پدر من واژه ی اصلاح طلب را به عنوان فحش استفاده می کرد!).بعدها در چند برخورد کوتاهی که با او داشتم برخی از این صفات خوب و بد را از نزدیک مشاهده کردم.
به یاد دارم روزگاری همایسه ی بستگان یکی از استانداران نه چندان سابق بودیم.هرگاه جناب استاندار می خواست به دیدن بستگان قدم رنجه کند ، با یک ماشین شاسی بلند خارجکی به همراه اسکورت و محافظ وخدم و حشم ، نزول اجلال می فرمود و در تمام مدت حضورشان، یگان حفاظت بسان مرغان ، یک لنگ پا در اطراف محل ، به حفاظت از نگین درخشان استان مشغول بودند.همان نگینی که می گفت بگذارید آب را ببرند!
چند بار هم مقتدایی را در مسیر رفتن به اداره دیدم،با سمند ال ایکس وطنی سفید، تنها، بدون محافظ و اسکورت و راننده،این خصلتش را دوست داشتم .هرچند که رفیق دیگری می گفت :"بابا این فیلمشه واسه خود مردمی نمایی!"
رفیق دیگری درباره اش می گفت :" میزان خلاقیت او بی پایان است.ایده های بسیاری دارد که برخی از آنها را در ابتدا بی خود و بی فایده می دانستم ، اما پس از اجرا متوجه می شدم که چه ظرفیتها و امکاناتی را بوجود آورده.اما از سوی دیگر یک دندگی و عصبیت خاصش او را با همه درگیر می کند."
آری
در این دور و اطراف کسی نبود که صابون مقتدایی به تنش نخورده باشد.حسن فریدون(داداشِ پرزیدنت خودمان)، نوبخت، زنگنه، ترکان، چیت چیان،شورای نگهبان،اصلاح طلبان،اصولگرایان و...تقریبا همه را سر آنچه که {به درست یا به غلط } صلاح استان و منافع کشور می دانست مورد تفقد قرار داده بود.
شاید نگاه رسالت گونه اش به مقام استانداری دلیل اصلی تشدید روحیه ی مبارزه طلبی اش شده بود.روحیه ایی که نرم نرمک در میان دوستان او هم شکاف ایجاد کرد.هرچند که این گردن کشی های مقتدایی در میان مردم برای او شهرت و اعتباری دست و پا نمود.
پرده ی سوم:
خبری بی مقدمه در فضای مجازی پخش شد.یک خوزستانی خبر عزل یک خوزستانی دیگر را اعلام کرد.جالب اینکه برخی ماله بر این عزل می کشند و آن را قبول استعفا می نامند.حقیقت این است که مقتدایی قبل ها به وزیر و ریس جمهور برای آنچه حفظ منافع خوزستان می پنداشت،اعلام استعفا کرده بود...اما آنها نپذیرفته بودند. پس بحث قبول استعفا و بازنشستگی غیر از تمسخر افکار عمومی چیز دیگری نیست.البته او همیشه یک تکیه کلام داشت:"یا بگذارید کارم را بکنم یا عزلم کنید!"
اینکه این چند انتصاب اخیر را بهانه ی برکناری کنند هم دلیل کافی نیست.در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران بخش زیادی از مدیران رده پایین وجود دارند که بی کفایتی از سر و کولشان بالا می رود .بدترین حالت این است که بگوییم مقتدایی چند بی کفایت به جمع بی کفایتان افزوده...مگر حوزه ی اختیارات این منتصبین چه بوده که حالا...
تصور می کنم دلیل اصلی برکناری او را باید در پشت پرده های قدرت و سیاست و منفعت جستجو کرد: عدم تعهد وزارت نفت به وعدهایش در قبال توسعه ی خوزستان و کش و قوس های مقتدایی با زنگنه؟
مشکلات زیست محیطی استان و چالش های مکرری که مقتدایی با مسولان مربوطه داشت؟
دعواهای انتقال آب و مواضع صریح و گزنده ی او که با سیاستهای دولت روحانی هم خوانی نداشت؟
عدم همراهی مدیران مورد حمایت وی در نفت ، فولاد و... از برنامه های او؟
نارضایتی جریانات سیاسی مختلف از شیوه ی عمل او و ندادن سهم آنها؟
و...
خدا می داند.
شاید همه ی اینها دست به دست هم داده باشند تا فردی که فکر می کرد می تواند شرایط خوزستان را تغییر دهد در باتلاق مدیریت خوزستان فرو رود.
پرده ی چهارم:
از سوی دیگر واکنشهای من آنم که رستم بود پهلوانانه ی برخی از فعالان سیاسی اصلاح طلب در مساله ی برکناری استاندار و سهیم شدن در هزینه ی برکناری مقتدایی برای بینندگان آگاه این کمدی ، بسیار سرگرم کننده است.خواهی نخواهی مقتدایی با برخی رفتارهای خود در دل طیف هایی از مردم خوزستان جا خوش کرده است(می توانید به صفحه ی اینستاگرام رحمانی فضلی سری بزنید) و واکنشهای مخالفان و موافقان را رصد کنید.اینکه سعی می کنیم شتابزده برکناری او توسط اصلاح طلبان را به دیگران القا کنیم و از هم اکنون بی مهابا در مورد گزینه های تخیلی برای جانشینی وی چانه زنی کنیم ، ممکن است دوباره و دوباره به اعتماد برخی از لایه های اجتماعی به اصلاح طلبان آسیب جدی وارد کند.
در این زمینه سر بسته بگویم که به نظر این حقیر بزرگان اصلاح طلب در برکناری ایشان کمترین نقش را بازی کرده اند و بیشترین بار این عزل بر دوش خود مقتدایی و کنشهای غیر منعطفش در مقابل مسولین هم عرض و بالاترش است.شاهد این قضیه هم تلاشهای مکرر آنها برای معرفی یک از فعالین ستاد ایتلاف اصلاح طلبان برای فرمانداری اهواز است.شاید یک سال پیش این نیروها هرچه داشتند برای عزل وی گذاشتند اما بعد از مدتی متوجه شدند حنای ایشان برای تهران نشینان رنگ و لعابی ندارد.ضمن اینکه بعد از انتخابات مجلس و مواضع صریح و کم نظیر آقای استاندار در خصوص رد صلاحیت های شورای نگهبان حضرات برادر با هدایت برخی از روحانیون صاحب نفوذ جریان اصولگرا کمر همت به برداشتن مقتدایی از این منصب بسته بودند.
بگذاریم کسانی که مسبب این کار بوده اند ،خودشان هزینه ی رفتارشان را پرداخت و اگر هم برنامه ایی برای جانشینی او وجود دارد شرط عقل آن است که در سکوت و آرامش پیگیری شود.
پرده ی آخر:
نمی دانم چه کسی جای مقتدایی می آید.اما امیدوارم هر که خواهد آمد اقلا در سیاستهای توسعه محور او را بدون ایرادات و اشکالاتی که در روشهای عمل مقتدایی جود داشت ادامه دهد.مقتدایی اشتباها تصور می کرد که در خوزستان به مانند رضا خان می توان توسعه ی دستوری و از بالا به پایین را پیش ببرد.اما نه تنها او نتوانست نهادهای امنیتی ،اقتصادی،فرهنگی،سیاسی و... استان را به گونه ایی مهره چینی کند که برنامه های مد نظر او را حمایت کنند،بلکه با مقاومت برخی از این نهادها به ناچار از نیروهای اعتدال گرا و اصلاح طلب نیز کمتر استفاده کرد و در پیشبرد سیاست هایش در توسعه ی سیاسی و فرهنگی کندتر از سایر بخشها پیش رفت که این امر در سکوت و گاها نقدهای برخی از نخبگان استان بر برنامه های او اثر گذاشت.
دولت اعتدال گراست،مجلس اعتدال گراست و احتمالا ما هم به یک استاندار معتدل تر نیاز خواهیم داشت.اما بیم آن می رود که مرکز نشینان دوباره سرنوشت خوزستان را به بازی بگیرند.عزل بدون برنامه و تعلل در تعیین استاندارخوزستان باعث می شود آنها که تصور می کنند می توانند مهره ی خود را جانشین وی کنند ، پروژهای تخریب سایر گزینه های توانمند را آغاز نمایند.بر این اساس است که بازار اتهام زنی در فعالان سیاسی گرم شده و احتمالا یکی را فتنه گر و دیگری را مشنگ و آن دیگری را شاه سلطان حسین خطاب خواهند کرد!
این فضای مخرب آنقدر تشدید می شود که سرانجام متولیان دولت فخیمه می گویند : "دیدید که شما نمی توانید به توافق و تفاهم برسید...برای همین ما فلانی را (که اتفاقا خوزستانی است اما مدت پنجاه سال است آب تهران می خورد و از فلاکت موجود در استان بی خبر است و حرفهای ما را هم خوب گوش می کند و در استان هم کسی را نمی شناسد)برای شما می فرستیم."
امیدوارم نمایندگان جدید و قدیم و سیاسیون اصلاح طلب و اصول گرا ی شیر پاک خورده ، حول محور توسعه ی خوزستان هم داستان شوند و افرادی برازنده را مورد حمایت قرار دهند.اگر شناسنامه ی این برادر کوچک را باطل نمی کنید همین آقای خبیر انسان کاردانی است و به شرایط استان اشراف خوبی دارد،تصور می کنم توانایی قابل قبولی برای توسعه ی استان دارد.دست ما که به جایی بند نیست اما اگر شما فکر می کنید می توانید استاندار تعیین کنید گزینه های بومی که بتوانند برنامه های نیمه تمام مقتدایی را با روشی بهتر به سرانجام برسانند را مورد حمایت قرار دهید.یادتان باشد اگر خودروهای اروندی محدود شوند،شهروندان طبقه ی متوسط ضرر می کنند،اگر پروژه های گردشگری کارون راه نیفتند،سرمایه ی خوزستان مستهلک می شود ودهها اگر دیگر...
البته امید محالی ست.
اما !
آدمی به امید زنده است.
مگر غیر از این است؟