امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
همین شب قدر سال گذشته،در سحر شهادت حضرت علی(ع) متنی خواندم که شاید یک هفته روی آن کار کرده بودم. میخواهم چیزی بگویم که میترسم شما و خوانندگانتان باور نکنید.
به نقل از فردا، «سحرخیزان عزیز تا اذان صبح ۵ دقیقه باقی است!» این جمله حتما برای شما هم نوستالژی دارد. وقتی که همه با چشمهای پف کرده، دور سفره سحری مینشستیم و از ترس تمام شدن زمان، دو لپی لقمهها را پایین میدادیم و مدام گوشمان به رادیو و چشممان به تلویزیون سیاه و سفید خانه بود تا اذان پخش شود. اما چند سالی است که شرایط تغییر کرده. حالا بسیاری از خانوادهها مقابل تلویزیونهای بزرگ مینشینند و همراه با مرغ سحر رمضان یا همان فرزاد جمشیدی خودمان سحری میخورند. آقای مجری در این چند سالی که میهمان سحرگاهی خانهها میشود، بسیاری از کلیشهها را شکسته و با آنکه ۳۰ شب تمام یک تنه، بدون کارشناس و میهمان به لنز دوربین زل میزند و برنامه اجرا میکند اما هرگز کلامش خسته کننده و تکراری نمیشود. هیچوقت نمیگوید ۵ دقیقه تا سحر باقیاست. حتما کلی ذوق و خلاقیت به خرج میدهد تا همین جمله ساده تغییر کند. «همشهری آیه» به این بهانه با مرغ سحر ماه رمضان، گفتوگویی خانوادگی داشته است درباره سبک زندگی دینی او.
آقای جمشیدی! برای من همیشه عجیب بوده که شما چگونه میتوانید ۱۵ دقیقه تمام به لنز دوربین خیره شوید و لشکر واژگان را بدون تپق رهبری کنید. چگونه به این فرهنگ واژگانی قوی دست پیدا کردهاید؟
فکر میکنم بعد از لطف خدا و کمک قرآن، زندگی کردن کنار علی بن موسیالرضا(ع) و توسل به حضرت باعث شده که در زمینه اجرا تقریبا موفق باشم. وجود مبارک امام رضا(ع) را بهعنوان عالم آل محمدمیشناسند. من هم در جوار ایشان درس خواندهام. زمانی که در گروه معارف کار میکنیم و میخواهیم در مورد معارف اهل بیت(علیهمالسلام) حرف بزنیم باید بهترین واژهها را دستچین کنیم، چون قرار است در مورد بهترین آدمها حرف بزنیم. نکته بعد، فراگیر بودن یک برنامه تلویزیونی است؛ بنابراین مجری تلویزیون نمایندهای از فضایل یک ملت است. در جایی که کوهوارههای بزرگی مثل شعرا و علما داریم و میخواهیم برای چنین مردمی حرف بزنیم، باید در انتخاب واژهها بسیار دقت کنیم. از سوی دیگر، گاهی اوقات برنامههای ما مخاطبان خارج از کشور هم دارد، بنابراین باید به سبکی اجرا شود که آنها هم بتوانند با برنامه ما ارتباط برقرار کنند.
البته شما با مخاطب عام هم سروکار دارید. هیچوقت نترسیدید که سطح متنها بالا برود و مخاطب تلویزیونی را به قول معروف پس بزند؟
ایرانیها بینندگان بسیار قویای هستند. درواقع ما از لحاظ دانش با بهترین بینندگان دنیا روبهروییم. به همین دلیل باید حواسمان جمع باشد. رهبرمعظم انقلاب در یکی از سخنرانیهایشان برای کارکنان صداوسیما به نکته بسیارظریف تفاوت عامه و عموم مردم اشاره کردند. عامه مردم کسانی هستند که از سواد کمتری برخوردارند و برنامههای عامهپسند بسیاری هم اجرا میشود. اما عموم مردم شامل گروه بزرگی از علما، دانشگاهیان، خانمهای خانهدار و حتی یک پیرمرد و پیرزن روستایی است. بنابراین من کار فوقالعادهای انجام نمیدهم. باید اینگونه حرف زده شود. اگر تاکنون چنین چیزی نبوده، باید پرسید چرا کمکاری کردهاند؟ چرا صحبتهای مجریان هیچ آهنگی ندارد و چرا از سجع و وزن در آن خبری نیست؟ در پژوهشی که درباره سخن گفتن مجریان انجام شده به این نتیجه رسیدند که اکثریت قریب به اتفاق مجریان تلویزیونی متاسفانه نمیتوانند بیشتر از ۲۲۰کلمه حرف بزنند، در صورتی که ادبیات غنی و سرشاری داریم که این ادبیات باید وارد تلویزیون شود.
یعنی شما معتقدید زبان اجرای شما برای کسی سنگین نیست؟
یادم هست در یکی از دیدارهایی که با مقام معظم رهبری داشتیم، ایشان فرمودند اگر همکارانتان با شما چالش کردند که چرا اینقدر ادبی حرف میزنید، بگویید که تلویزیون در این ۱۰، ۱۵سال اخیر میزان فهم مردم را پایین تصور کرده. چطور بود که ۱۵۰سال پیش مردم در قهوهخانهها و جاهای دیگر به زبان شاهنامه فردوسی و سعدی با هم حرف میزدند؟ آن روزها که خبری از رسانهها نبود، مردم اینطوری با هم صحبت میکردند. نقل سعدی میگفتند، نقل شاهنامه میگفتند. احساس میکنم از زمانی که ما این کار را شروع کردیم، نحوه اجراها کمی تغییر کرده. البته در اینکه زبان معیار باید در تلویزیون باشد هیچ شکی نیست اما اینکه همه مردم متوجه حرفهایم میشوند یا نه، باید کمی تلاش کنند. حرفتان را تا حدودی قبول دارم ولی ما فرهنگ و ادبیاتی قوی داریم که در گذشته بیشتر رواج داشته است. از این گذشته، زبان معیار زبان خاصی نیست. مثلا اشتباه سخن نگفتن، شمرده سخن گفتن و به قواعد دستور زبان فارسی قائل بودن. بسیاری از گویندگان خبری بعضی از حرفهای «بسمالله الرحمن الرحیم» را که باید مشدد خوانده شوند درست ادا نمیکنند. زبان معیار یعنی اینکه کلمات را تلفظ درست کنیم. البته تمام صحبتهایمن ادبی نیست؛ فقط یک متن ادبی در آغاز برنامه داریم. بقیه حرف زدنهای من معمولی است. مثلا این متن که:«خدایا رفتم سری به صندوق پستی دلم زدم، دیدم تو واسه من یه ایمیل فرستادی و برام نوشتی بنده من، از صبح تا حالا دارم نگات میکنم که ببینم وسط این همه کار وقت میکنی یه حالی هم از من بپرسی و یه ذره با من حرف بزنی». مردم متوجه این زبان میشوند.
حالا چطور شد که تصمیم گرفتید کلیشههای رایج اجرای برنامههای مذهبی را بشکنید؟
کارهای مختلفی انجام میدهم؛ مثلا اجرای کشورهای مختلف را میبینم و از آنها الگوبرداری مثبت میکنم. علاوه بر این، مقالههایی از ۴۷کشور دنیا جمعآوری کردهام که در خصوص چگونگی و مهارت اجرا نوشته شدهاند. یادم میآید مقاله ترجمه شدهای از کشور آلمان خواندم که درباره ۲۵مدل خندیدن ریاکارانه مجری در آن بحث شده بود. در هیچ جای دنیا نمیپسندند مجری قبل از اینکه رنگ دکور را ببیند، رنگ لباسش را انتخاب کند. اصلا مگر تلویزیون را از غرب نگرفتهایم؟ پس چرا در انجام بعضی از کارهایی که در چارچوب قوانین دین و ایران مجاز است، از آنها الگوبرداری نمیکنیم؟ باید جهانی فکر کنیم و بومی عمل کنیم. البته این شعار ورد زبانمان شده ولی متاسفانه به آن عمل نمیکنیم! بازهم تاکید میکنم باید بهروز باشیم، سپس در مورد دین و علما حرف بزنیم. این دو در کنارهم کار متفاوتی میشود.
گویا شما سابقه کار مطبوعاتی هم دارید. اصلا چطور شد که از دنیای مطبوعات به دنیای اجرا آوردید؟
از هر فوتبالیستی بپرسید چطور فوتبال را آغاز کردی، برایتان از توپ پلاستیکی و زمین خاکی صحبت میکند. کار من هم تقریبا همینطور شروع شد؛ یعنی صحبت کردن در جمع خانواده. از همینجا به همه خانوادههایی که میخواهند فرزندانشان خوب سخن بگویند میگویم کاری را که پدر من انجام داد بکنند. پدرم شرایطی فراهم میکرد که بتوانم از همان موقع اگر غزل خوبی میدانستم یا حکایت خوبی از سعدی خوانده بودم و منظومهای از حفظ بودم،آن را در جمع بخوانم. البته تنها قوال نبودم؛ همه اینها را اجرا میکردم. بعد هم به فعالیتهای ادبیام در انجمن اسلامی مدرسه ادامه دادم. سپس با دوستان حوزه هنری آشنا شدم و گزارش برنامههای شبهای خاطره را مینوشتم؛ تا اینکه پایم به مطبوعات کشیده شد. بعد هم گزارشگری، خبرنگاری، گویندگی و مجریگری.
گویا خیلی اهل مطالعه هستید، درست است؟
بله، مجری باید مطالعه عمومی داشته باشد. بهعنوان مثال من حتما باید بازی ایران و ازبکستان را دنبال کرده باشم. از فوتبال و والیبال کشورم مطلع باشم، ازبرنامههای مجلس شورای اسلامی باخبر باشم و در خصوص نیازهای جوانان اطلاعات بیشتری داشته باشم. بعد از این اطلاعات عمومی، باید در شاخه تخصصی خودم که فرهنگ، ادبیات و معارف است مطالعه کنم. در خانهام هفت کتابخانه هست که مرتب از کتابهایش استفاده میکنم. خواندن مقالههای مرتبط هم جزئی از کارمن است. بدون غلو ۱۵روز اول ماه شوال را به خودم استراحت میدهم. از ۱۵شوال پارسال تا ماه رمضان امسال برای ۳۰روز برنامه سحر، روزی ۳ الی ۴ساعت مطالعه میکنم.
از ۱۵ شوال سال گذشته تا رمضان امسال میشود ۳۴۰ روز. اگر این عدد را در ۴ ضرب کنیم، یعنی حدود ۱۳۶۰ ساعت برای رمضان امسال مطالعه کردهاید؟
بله، این اصلا اغراق نیست. باید مطالبم را جمع کنم تا سلام امشب من، با سلام فردا شب تکراری نشود. همینطور خداحافظی.
احتمال نمیدهید شاید سال بعد برای اجرای برنامه سحر دعوت نشوید؟
بهصراحت میگویم که حضور مجری تلویزیون ارتباط زیادی به اراده کسی ندارد. یعنی آنطور نیست که بگوییم فرزاد جمشیدی از حمایت یک حامی در سازمان برخوردار است که او را دعوت میکنند. حتی اگر مدیری یک مجری را نخواهد، بنابر سلیقه مردم او را دعوت میکنند. مجری باید کاری کند که در قاب تلویزیون برای مردم بماند. هیچ نگرانیای در این زمینه ندارم. اگر در ماه رمضان نشد از نوشتههایم استفاده کنم، در حوزههای دیگر خرجش میکنم؛ مثلا در یک رسانه مکتوب چاپش میکنم یااینکه آنها را به یک خبرگزاری میدهم.
عدهای معتقدند رسانه نباید در هنگام سحر یا موقعیتهای زمانی خاص دیگر وارد خلوت مردم بشود. یکی از همکارانتان گفته بود اگر یک میلیارد هم بدهند، سحرها برنامه اجرا نمیکنم.
قصد پاسخگویی به آن دوستمان را ندارم چون فکر میکنم در طول ایام جوابشان را گرفتهاند. اینکه روی آنتن بمانیم و اندیشه ما هم بماند خوب است. مضافا براینکه اجرای برنامههای سحر بسیار سخت دارد. دوستان هم بهدلیل سختی کار است که اجرا نمیکنند، نه اینکه واقعا نگران حال و قال مردم باشند. بدون تعارف بگویم اگر میتوانستند آنجا را هم تصرف میکردند. با این برنامه ثابت شد که میتوان با اجرای متفاوتِ برنامههای دینی در آن زمان هم بیننده داشته باشیم؛ مثل برنامه «نود». اصلا به این فکر نمیکنم که نباید وارد خلوت مردم شد. اتفاقا باید به آن ساعت مردم جهت داد. دعا کردن آدابی دارد که باید آن را آموزش داد. اگر غیر از این باشد، نباید زیارتنامه نوشت.
خاطره جالبی هم از برنامههای سحریتان دارید؟
در سحر شهادت حضرت علی(ع) متنی خواندم که شاید یک هفته روی آن کار کرده بودم. میخواهم چیزی بگویم که میترسم شما و خوانندگانتان باور نکنید. به خدای علی سوگند بعد از سه چهار روز از پخش برنامه یک نفر از خوزستان تماس گرفت و گفت ۱۳نفر از اهالی خانواده ما که سنی بودند، شیعه شدند.
چه سالی؟
همین شب قدر سال گذشته.
پس چنین موضوعی نشان میدهد که ما میتوانیم سبک زندگی دینی را در رسانهها به ویژه رسانه ملی تبلیغ کنیم.
در اینجا دو موضوع مطرح میشود؛ تلویزیون دینی ودین تلویزیونی. آنچه اکنون وجود دارد این است که ما دین را تلویزیونی کردهایم. با این قاب میخواهیم دین را به مردم نشان دهیم ونتیجه این میشود که میبینید! طرف در خانهای لوکس زندگی میکند و فقط حجاب دارد. اینکه نشد زندگی دینی؟! اسم شخصیتهایی که تبهکارند، خسرو و فرزاد است و آنهایی که آدمهای خوبی هستند علی و حسین. اصلا ممنوعیت هم دارد که این اسامی برای شخصیت منفی بهکار برده شوند یا در فیلم و سریالهای تلویزیونی یک خانم چادری هیچوقت خلافکار نیست.
شما معتقدید که این قوانین و بخشنامهها ضربه میزند؟
با این کارها به باور مردم لطمه میزنیم و به آنها میگوییم ریاکارشوید. البته تلویزیون هم آنقدرها مقصر نیست. این مشکل در جامعه هم وجود دارد. فردی میگفت در یکی از شبکههای ماهوارهای فلان برنامه را دیدم. من که نگاهش کردم، سریع حرفش را تغییر داد و گفت البته از ماهواره ندیدم؛ داخل تاکسی دیدم. باور کنید مهمترین چیزی که به زندگی دینی ما آسیب میرساند،رنگ و ریاست است. عدهای از صبح که بیدار میشوند، فقط نقش بازی میکنند. نباید خودمان را از واقعیات جامعه دور کنیم. مردمی که ماهواره میبینند، روزه هم میگیرند. کسانی که ترانههای ناجور گوش میکنند، نماز هم میخوانند. وقتی یک آدم مذهبی سوار تاکسی میشود، راننده پخش ترانه را قطع میکند و رادیو قرآن میگذارد. فرد دیگری که سوار شد، آهنگ میگذارد. انگار یاد گرفتهایم که روزی چند نقش بازی کنیم. آنچه که به دین ما لطمه میزند، ریاکاری است.
خب چه اتفاقی افتاده که به سمت ریاکاری کشیده شدهایم؟
علت اصلی این است که با ریاکاری و دروغ کارمان درست میشود. چند وقت پیش کارتونی دیدم که خیلی رویم تاثیرگذاشت. شهری بود که در آن همه سرگرم کار خودشان بودند؛ نانوایی، رانندگی و... . یک روز شخصی دستگاهی آورد که میتوانست همبرگر درست کند.همه مردم راستگوی این سرزمین بهنوبت میایستادند و همبرگر میخریدند. یک روز یکی از مردم شهرگفت من دو همبرگر میخواهم. فروشنده گفت اگر دو همبرگر میخواهی، باید به مردم بگویی من یکی خوردم. همین موضوع باعث شد که همه مردم شهر دروغگو شوند و دیگر هیچکس سر کار خودش نبود. نه رفتگر سر کار خودش بود، نه پستچی و نه راننده. چنین تفکرهایی بنیان جامعه را به نابودی میکشاند.
راهکار خاصی هم برای بهبود این وضعیت دارید؟
مگر امسال، سال تولید ملی نیست؟ پس بیاییم حرف راست تولید کنیم. این موضوع بسیارمهمی است. بهاندازه کافی دروغ گفتهایم. باید یاد بگیریم کار خودمان را درست انجام دهیم ودر کارخودمان کمفروشی نکنیم.
بهنظر شما با تولید برنامههایی که محتوای آنها زندگی دینی است میتوان این مشکل را حل کرد؟
بله، اما با یکی دو برنامه سبک زندگی دینی نمیشود کاری از پیش برد. باید به تولید انبوه برسیم. البته باید در این نوع برنامهسازیها خیلی دقت کنیم و برنامهای بسازیم که با سبک زندگی دینی جور دربیاید. فرضا ما در بیشتر سریالها سرویس ناهارخوری داریم. وقتی یک روستایی این سریال را میبیند، فکر میکند حتما باید در جهیزیه دخترش میز ناهارخوری هم باشد. همین چیزها ضربه میزند.
اگر موافقید کمی هم درباره زندگی شخصیتان گفتوگو کنیم؛ فرزاد جمشیدیِ پدر و همسر.
خدا را شکر خانواده خوبی دارم. دو دختر دارم به نامهای زهرا و مریم که به کارم علاقه دارندو بخش عمدهای از اوقات فراغتشان را فیلم دیدن پر کرده. هر دو دخترم اهل موسیقی هستند. زهرا پیانو میزند و مریم هم نوازنده سهتار است.
بسیاری از مذهبیهای ما خیلی اهل موسیقی نیستند؛ آن هم از نوع مدرن! شما چطور این نمادها را در زندگیتان جای دادید؟
یکسری از مسائل در تابلوی زندگیما بوده که از این قاب برداشته شدهاند. اینکه بخواهیم دوباره آنها را برگردانیم، باعث تعجب افراد میشود. پیانو، سهتار و اصلا موسیقی به زندگی من لطمه نزده و نمیزند. موسیقی در کلام و در ادبیات ما وجود دارد و جاری است؛ بنابراین چطور میخواهید این موسیقی را از زندگی حذف کنید؟! بدون تعارف بگویم؛دین مثل یک آینه، شکسته شده است. آن وقت هر کسی یک تکه را برداشته و فکر میکند زندگیاش را دینی کرده، در صورتی که اینطور نیست. آینه کامل دین نزد ائمه معصوم(علیهمالسلام) است. امام علی(ع) میفرمایند فرزند زمان خود باشید. امروز دیگر نمیتوانیم بگوییم ما با اینترنت کاری نداریم و نمیخواهیم. اگر بچه من درخانه و زیر نظر من و مادرش این چیزها را نبیند، در جای دیگری میبیند.
در انجام فرائض دینی به بچههای اصرار و احیانا اجبار میکنید؟
از پسر شهید تهرانیمقدم پرسیدند پدرتان بسیار مذهبی بودند. حتما به شما اصرار میکردند که نماز بخوان و این کار را بکن. ایشان در پاسخ گفتند روی پیشانی پدرم جای مهر بود ولی هیچوقت درباره دو موضوع به ما تذکر ندادند؛ یکی درس و دیگری نماز. این طرز رفتار بسیاربامعناست و نباید از کنار آن سرسری گذشت. من هم سعی میکنم در زندگیام چنین رفتاری داشته باشم. هیچوقت به بچههایم نگفتهام حتما باید نماز بخوانید؛ ولی سجاده در خانه پهن است. وقتی خودم نماز میخوانم و رفتار خوبی با بچهها دارم، آنها هم ناخودآگاه این رفتار مرا یاد میگیرند. در همه کارها باید اینطور باشد. وقتی والدین درست و دینی رفتار کنند، خانواده بهسمت دینی شدن میرود. حضرت علی(ع) میفرمایند مردم به مدیر خودشان بیشتر شبیهاند تا پدر خودشان. بنده مدیر این خانواده هستم و باید الگو باشم.
چقدر با همسرتان صمیمی هستید؟
برای پاسخ به سوالتان داستانی را تعریف میکنم تا از عمق علاقهام به همسرم آگاه شوید. شخصی از پیامبر(ص) پرسید مردی در حالیکه روزه بود، همسرش را بوسیده. آیا گناه کرده؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند گلی از گلهای بهشت را بوسیده. بنابراین داشتن ارتباط عاشقانه با همسر، جزئی از دین ماست. رابطهام با خانم و دخترهایم بسیار صمیمی است. بهخدا قسم تمام فرامین دینی را میشود در زندگی وارد کرد. این چیزهای دست و پاگیر را خودمان در زندگی وارد کردهایم. پیامبر(ص) فرمودند زنها گلهای لطیفی هستند که برای کارزار آفریده نشدهاند.
شما فرد پرکاری هستید. با این همه مشغله چطور رضایت خانواده را جلب میکنید؟
عادت کردهاند دیگر. البته من تنهادر ماه رمضان خیلی درگیرم. اگر کاری نداشته باشم، خانه هستم. اگر از من برای اجرای برنامه در شهرستان دعوت کنند، حتما با خانواده میروم. به بهانه کار نباید همسر و فرزند را تعطیل کرد. معتقدم اگر چنین اتفاقی بیفتد، برای خانواده سم است.
محک خانواده فرزاد جمشیدی برای مراوده و ارتباط با دیگران چیست؟
ما چند قانون داریم. هنرمند و موسیقیدان را فاسق نمیدانیم. ارتباطمان را با افرادی که حجابشان مشکل دارد قطع نمیکنیم و سعی میکنیم فراوردههای دینیمان را در قالب خوبی به مردم ارائه دهیم؛ با خوب پوشیدن، خوب صحبت کردن و کمتر گناه کردن. در این خانه کسی غیبت نمیکند، چون هم خودم و هم خانم خیلی به این مسئله حساس هستیم و از آن جلوگیری میکنیم. هر روز من آیه انتهایی سوره نوح را میخوانم که میفرماید: «رب اغفر لی و للمومنین و المومنات و من دخل بیتی مومنا/ خدایا کاری کن کسی که از درب خانهام وارد میشود مومن باشد». بنابراین انشاءالله اگر دعایم مستجاب شود، افراد غیرمومن به خانهام رفت و آمد ندارند.
تا به حال شده حرفی درباره خانواده روی آنتن زده باشید اما خودتان به آن عمل نکنید؟
همیشه از خانمم میپرسم به آن حرفی که زدم، خودم عمل میکنم؟ واقعا حرفی در این تلویزیون نزدهام که سعی نکرده باشم به آن عمل کنم. همیشه مخاطب مونولوگهای خودم هستم. مهمترین ویژگی برنامه سحر این است که انگشت ملامت و نصیحت را بهسمت خودش دراز کرده، نه مردم.