حبیب محبیان خوانندهای بود که تا دیروز حضرات شبه روشنفکر از مجوز ندادن به او ناراحت بودند و با شنیدن خبر وفات او می خواستند عینک دودی بزنند و چتر سیاه دست بگیرند و یک دقیقه سکوت کنند اما...
فرد/ کیوان امجدیان: حبیب محبیان چند روز پیش از دنیا رفت. بعد از درگذشت او همه خیال می کردند رسانه های دارای ژست روشنفکری از او خوب خواهند گفت اما عجیب اینکه تا همین حالا که هنوز هفتم حبیب هم نرسیده است ، از این جماعت دست کم سه چهار مطلب منفی علیه آن مرحوم خوانده ام. چرا?دلیلش عجیب تر است.چون او سال 88 به ایران برگشت و در لس آنجلس نماند.چون فلان مقام مملکتی سابق برایش پیام تسلیت داده است. چون حاضر نشده بود در زمان حیاتش با بی بی سی و صدای آمریکا علیه کشور و مردمش مصاحبه کند.
همین ها کافیست تا حتی رسانه های رسمی و غیر رسمی داخلي که ژست روشنفکری دارند علیه او که دستش هم از دنیا کوتاه است مطلب بنویسند. اصلا جماعت عجیبی هستند این جماعت. حضراتی که ظاهرا دم از روشنفکری می زنند اما تاریک ترین ذهن و فکرها را دارند. آنقدر عجیب که میتوانند به سرعت و به واسطه یک حرکت که باب میلشان نیست، ارزش را به ضد ارزش تبدیل کنند و بالعکس. می توانند به سرعت اولویتها را در مرامشان بالا و پایین کنند. به هیچ اصل و اصولی هم مقید نباشند. اصولا برای این حضرات سیاست حرف اول را میزند. برای آنها فقط و فقط آنچه اصالت دارد و نباید تحت هیچ شرایطی از آن عدول کرد سیاستی است که به ثروت و قدرت منتج شود. این سیاست و ارزش گزاری های سیاسی هم خطوط قرمز آنها را تشکیل میدهد و هم مبنا و متر ضریب دادنهایشان است.
برای مثال فلان خواننده لس آنجلسی را در نظر بگیرید که معروف است به خواندن بند تنبانی و از اول حیاتش بجز آهنگهای شیش و هشت هیچ خروجی نداشته است. همین حضرات هم بر اساس ژستی که دارند طبیعتا وقتی به نام او می رسند دماغشان را می گیرند و راه کج می کنند که مبادا تنه شان به تنه او بخورد و بگویند حتی یک لحظه با هم در یک فریم بودهاند.
حالا کافیست همین خواننده یکبارو فقط یکبار موضعی باب میل آنها را اتخاذ کرده و اعلام کند یا حتی از روی نوشته بخواند. مثلا علیه نظام و انقلاب حرف بزنند. به فاصله زمانی بسیار کوتاه شبکه قدرتمند رسانه ای شروع به کار می کند تا او را بالا ببرد و در صف روشنفکرها بگنجاند. از آن پس حتی تلاش خواهد شد که آهنگهای ضعیف و اشعار مضحکش به گونه ای شیک و روشنفکرانه تفسیر بشود و کسی او را بدون پسوند استاد صدا نکند.
اما از طرف دیگر اگر یک خواننده متبحر و توانا و خوش صدا و واقعا استاد موضعی سیاسی اتخاذ کند که باب میل آنها نیست یا با فلان شخصیت مقابل آنها روبوسی کند یا از شخص یا نظری مخالف آنها یاد کند بلایی به سرش میآورند که به مدت کوتاهی کم رنگ شود و آرام آرام آنقدر فضا برایش کوچک و سنگین شود که خانه نشینی را ترجیح دهد.
این اتفاق هم فقط در زمینه موسیقی نیست. در همه زمینه های فرهنگی و هنری همین آش است و همین کاسه. به یکباره یکی مثل رضا براهني که نه به ملتش رحم کرده و نه به کشورش و از ایران گریخته و در آنسوی دنیا با دلارهای خارجی علیه فرهنگ و کشورش تلاش ميکند،فقط به خاطر همسویی با نگاه سیاسی آنها میشود استاد و برایش رپرتاژ میروند و از اینطرف یک نویسنده دفاع مقدسی یا اصلا اجتماعی نویس هر کاری هم که بکند، شبه روشنفکرها از توی خورجین پر از انگشان یک انگ در میاورند و میچسبانند به پیشانیش: حکومتی نویس، نویسنده دولتی و ...
سینما هم که اصلا خوراک همین ژستها و همین فیگورها و همین انگهاست. اما جالب اینجاست که ساماندهی رسانه ای و بدنه رسانه های قدرتمند این جماعت نه ضد انقلابند و نه در خارج از کشور جمع شده اند. همه این رسانه ها هم ازقضا ظاهرا موجه و قانونی هستند . اما هسته مرکزی این جریان و عواملش چنان در همین رسانه ها شبکه های عنکبوتي تشکیل داده اند و چنان به هم وصلند که باید برایش چند واحد درسی نوشت و تدریسش کرد.
حبیب محبیان خواننده ای بود که تا دیروز حضرات شبه روشنفکر از مجوز ندادن به او ناراحت بودند و با شنیدن خبر وفات او میخواستند عینک دودی بزنند و چتر سیاه دست بگیرند و یک دقیقه سکوت کنند (که مثلا نهایت احترام به متوفی است و عجیب مسخره است) اما یکباره وقتی دیدند فلان شخصیتی که با آنها همسو نیست با خانواده آن مرحوم همدردی کرد و شمه ای از گرایشات مذهبی او نمایان شد، یکباره دشمن حبیب شدند و آمدند تا دوباره بروند سراغ خورجین پر انگشان .
حالا اگر امکانش را داشته باشند حتی از جنازه حبیب هم بازجویی میکنند که چرا سال 88به جای مصاحبه با بی بی سی به ایران برگشته است؟ چرا اسم فلان مقام سابق مملکتی با بازگشت او گره خورده و چرا و چرا... چراهايي که حتی گفتنش وقتی تازه پیکر او دفن شده است وقیحانه تر از همیشه به نظر می رسد .