امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
سیمرغ: در مسیر انتخاب شغل عده کمی عشق و علاقه را اصلیترین عامل انتخاب برمیشمارند و بر اساس احساس قلبی شان پیش میروند. اما معمولا همین عده قلیل به اوج موفقیت حرفهای میرسند و بعدها الگویی برای جوانانی میشوند که در مرحله گزینش راه قراردارند.
سحر زکریا هم جزو همین دسته افراد بوده است. او با عشق و تعلق خاطر به حرفه بازیگری روی آورده و با صرف نهایت انرژی و سعی و تلاش فراوان توانسته در این حیطه تا سرحدامکان از نردبان کامیابی بالا برود. گفتوگوی ما با او را بخوانید.
برای خوانندگان بفرمایید که کی و کجا به دنیا آمده اید؟
من متولد 28 آذر سال 1352 هستم و در گیلان به دنیا آمدم اما شناسنامهام از اراک است. مادرم گیلانی است و از آنجا که پدرهای قدیم دوست داشتند شناسنامه فرزندشان به نام شهر خودشان ثبت شود، پدر من هم شناسنامه مرا در اراک گرفت.
کجا بزرگ شدید؟
پدرم مهندس برق بود و کارش طوری بود که او را به شهرهای مختلف منتقل میکردند. به همین دلیل من تا سال پنجم دبستان زندگی در شهرهای مختلف ازجمله همدان، ملایر، کرمانشاه، فومن، لاهیجان، رشت و بسیاری مناطق دیگر را تجربه کردم. از سال پنجم دبستان به شهر تهران آمدیم و زندگی را در اینجا ادامه دادیم.
این نقل مکانها برای شما آسان بود؟
حقیقتش خیلی سخت بود. در زندگی ما انسانها عادت نقش زیادی ایفا میکند و همه ما دوست داریم به شرایط قابل قبول دوروبرمان عادت کنیم. من هم بعد از گذشت مدتی به محیط اطراف خود عادت میکردم. در هر مدرسهای که بودم با خلق و خوی بچهها میساختم و کمکم چیزهایی از آنها یاد میگرفتم. اما زودتر از آن که بتوانم از بودن با دوستانی که به آنها عادت کرده بودم لذت ببرم، وقت منتقل شدن به شهر دیگر میرسید و ما باز باید از آن شهر میرفتیم و این برای هیچ کودکی خوشایند نیست.
از دوران کودکی خاطرات جدایی زیاد دارم، اما بعدها متوجه شدم که جدایی هم بخشی از زندگی است. هر چیزی که روزی شروع میشود روز دیگری به انتها میرسد و رفتن و جداشدن بخش لاینفک زندگی است. ما انسانها باید درس زندگی را بیاموزیم. خیلی چیزها را دوست داریم اما بالاجبار باید روزی آنها را از دست بدهیم.
کمی راجع به پدرومادرتان صحبت کنید و بگویید که در دوران کودکی چه نوع رفتاری با شما داشتهاند.
پدر من به راستی و درستی و صداقت اهمیت بسیارزیادی میدهد و همواره از ما میخواست که تاسرحدامکان راست بگوییم حتی اگر همان حرف راست به ضررمان باشد. او یک زندگی قاعدهمند را برایمان شکل داده و به ما یاد داد که احترام گذاشتن به قوانین درست زندگی چه نتایج گهرباری میتواند داشته باشد و درمقابل تخطی از اصول شناخته شده زندگی به چه مشکلاتی خواهد انجامید. او همه چیز را به ما آموزش داده و از ما میخواهد همواره به عاقبت کار خود بیندیشیم. مادرم هم بانویی بسیار بامحبت و باحوصله است که وقت زیادی صرف فرزندانش میکرد و توجه فراوانی به ما دارد. پدرومادر ما تکیهگاهی امن برای من و یگانه خواهرم بوده و هستند و با رعایت اخلاقیات کمک کردند که ما در محیطی آرام و عاری از هرنوع خشونت رشدکنیم و پرورش بیابیم؛ چیزی که متاسفانه در میان والدین جوان امروزی به مراتب کمتر دیده میشود. بچههای الان آن صبر و تحمل و فداکاری را که ما پیشتر از والدین خود میدیدیم دریافت نمیکنند و بسیاری از آنها در خانوادههایی رشد میکنند که متاسفانه خودخواهی و مادیگرایی در آن حرف اول را میزند.
رابطهتان با خواهر چطور است؟
خواهرم از من چهارسال کوچکتر است، ازدواج کرده و یک فرزند دارد. معمولا خواهرها در سنین کودکی و نوجوانی با هم کمی لج و لجبازی دارند، اما در دوران بزرگسالی به ارزش واقعی یکدیگر پی میبرند. خواهر نازنینم نزدیکترین کس من است و همواره نقش یک مونس مهربان را برای من ایفاکرده است. من و او از لحاظ اخلاقی با هم تفاوتهای زیادی داشتهایم. او شخصیت آرامی دارد و من همیشه در پی تحرک و هیجان بودهام. شاید اینها در دوران کودکی ما را کمی از هم دور میکرد اما ما دونفر سالهاست که یادگرفتهایم چگونه باهم کنار بیاییم و حالا برای هم به دو یار غمخوار تبدیل شدهایم.
در چه دانشگاهی تحصیل کردهاید؟
ما دوره اولی بودیم که در کنکور سراسری جهاد دانشگاهی شرکت میکردیم. من در دانشگاه آزاد در رشته ادبیات نمایشی قبول شدم اما چون اراک بود نرفتم. در جهاد دانشگاهی تهران تئاتر قبول شدم و همانجا تحصیل کردم.
پس واقعا با نیت بازیگری جلورفتید.
بله، دقیقا همینطور است. به این شغل علاقه داشتم.
ارتباطتان با مردم چگونه است؟
همیشه سعی میکنم رابطه خوبی با آنها داشته باشم حتی اگر در شرایط روحی مناسبی نباشم و روز سختی را پشت سر گذاشته باشم. یک بازیگر با مردم زندگی میکند و همین مردماند که باعث رشد و ترقی اش میشوند. وقتی یک مادر را میبینم که جلو میآید و از من و همکارانم تشکر میکند که باعث شادشدن فرزندانش شدهایم با تمام وجود مسرور میشوم و تمام خستگیهای زندگی از تنم به در میرود. مردم ما بسیارخوب و مهربانند و من به معنای واقعی قدردان لطف و محبت آنها هستم.
کدام نقشتان را از بقیه بیشتر دوست داشتهاید؟
من کاملا اتفاقی وارد حیطه کمدی شدم اما درهرصورت بیشتر کارهای من طنز بوده است. نقشم را در قهوه تلخ دوست داشتم چون با کارهای دیگرم متفاوت بود. از نقشم درپاورچین هم خوشم میآمد. در فیلم زن دوم هم که با آقای الوند کار کردم راضیام. از نقشم در فیلم تله با این که خیلی کوتاه بود خوشم میآمد. من اکثر نقشهایم را دوست دارم اما کارهایی داشتهام که از آنها رضایت چندانی حاصل نکردهام ولی درهرصورت معاش ما از این طریق است و باید کارکنیم.
در زندگی خود چه مسائلی را اصلیترین عوامل رشد و تحول شخصیتیتان میدانید؟
رسیدن به 40 سالگی یکی از فوقالعادهترین معجزات زندگی است. نمیدانم چه رازی در این سن نهفته است که چنین بلوغی را برای انسان پدید میآورد اما آن را حس کردهام و در آن سن خود را به مراتب کامل تر و پختهتر از دوران قبلی، حتی 39 سالگی میدانستم. البته شاید این اتفاق برای همه نیفتد و عدهای همچنان در دوران نپختگی به سر میبرند. من در این دوران احساس میکنم که دیگر دستخوش یک سری احساسات که با تفکر و عقلانیت منافات دارد قرار نمیگیرم و از این بابت بسیار خشنودم.
خیلیها با میانسالی و پیری مشکل دارند اما به نظر من اصلا بد نیست. فردی که درست زندگی کند و سعی داشته باشد از روزهایی که در این زندگی به او ارزانی شده به بهترین نحو بهره ببرد در دوران میانسالی به نوعی احساس رضایت دست مییابد که غیرقابل جایگزین است. من در این سن احساس میکنم که از گذشته خود حتی با وجود خوبیها و بدیها باز هم رضایت دارم و این برایم بسیار ارزشمند است. همیشه ارتباط بسیارخوبی با خدای مهربان خود داشتهام و در اثر این ارتباط، آرامشی وصفناپذیر را در قلب خود حس میکنم. گاهی چیزی را از خدای خود خواستهام که به آن نرسیدهام و بعدا حکمت آن را متوجه شده و بسیار سپاسگزارش شدهام.
برای ازدواج چه معیارهایی دارید؟
انسان اگر احساس میکند واقعا با پیوندبستن با دیگری کاملتر میشود باید ازدواج کند. بعضی مردها میخواهند تمام شخصیت همسرشان را در دست خود بگیرند، حتی شغل همسر که او برایش زحمت کشیده است. به همین دلیل ترجیح میدهم یا ازدواج نکنم یا با مردی ازدواج کنم که مرا درک کند و برای عقاید من احترام قائل شود. خوب نیست که خانمها از خود استقلال مالی نداشته باشند و از سر اجبار نیازهای مادی مجبور به ازدواج شوند. زن و شوهر باید برای هم مانند دو دوست خوب باشند که دست در دست هم مسیر زندگی را کامل میکنند. من پدرومادری خوب و مهربان داشتم و شاهد ارتباط انسانی آنها با هم بودم. آن روابط زیبای دوران گذشته در زندگیهای امروزه کمتر دیده میشود، اما همان درست بود و افرادی که میخواهند با هم ازدواج کنند باید سعی داشته باشند از همان زندگیها الگو بگیرند.
نظرتان راجع به مهریههای سنگین چیست؟
به هیچ وجه قابل قبول نیست. دختری که برای خود مهریهای سنگین میبندد از همان ابتدا ثابت میکند که قصد سازگاری نداشته و ازدواج را با نوعی تجارت اشتباه گرفته است. ما در این جامعه به کرات میبینیم دخترانی که فقط شش ماه زندگی کرده و بلافاصله مهر خود را به اجرا گذاشتهاند. چرا باید این اتفاقات بیفتد؟ مگر این سبک زندگی معادل خوشبختی است. ای کاش ما به همان فرهنگ سالم و لطیفی که در نسلهای قبلی داشتیم برگردیم و دوباره بتوانیم طعم شیرین خوشبختی را از اعماق وجود بچشیم.
نظرتان راجع به زن سالاری و مردسالاری چیست؟
من که در مقام یک زن نمیتوانم مردسالاری را به هیچ وجه بپذیرم. زن و مرد هردو انسانند و باید از حقوقی معقول و درست برخوردار باشند. کسی که میخواهد سالار باشد درواقع تلاش میکند به حق دیگری تجاوز کند و این قابل قبول نیست. زن و مردی که میخواهند با هم زندگی کنند باید کنار هم باشند، نه مقابل هم.
کمی بیشتر از زندگی خصوصیتان بدانیم. آشپزی تان چطور است؟
بقیه که راضیاند. من از آن دسته افراد هستم که با علاقه غذا میپزم و خوشبختانه معمولا دستپختم خوب از آب درمی آید. خورش بادمجان، آلواسفناج و ماکارونیام را دیگران دوست دارند. آشپزی بخش بسیارمهمی از وجود یک زن است و من به این مساله اعتقاد دارم.
تا چه اندازه به انجام کارهای خانه میپردازید؟
خیلی زیاد. بیشتر کارهای خانه را خودم انجام میدهم.
سالهاست که انواع و اقسام وسایل تجملاتی و به دردنخور مثل خیار ریزکن و تخم مرغ پز و سایر ابزارهایی مانند اینها وارد بازار لوازم خانگی شده است که به هیچ وجه کاربرد ضروری ندارند اما بعضی از خانمها به شدت از آنها استقبال میکنند و حتما اصرار دارند آخرین مدل هرکدام را در گوشه گنجه آشپزخانه خود داشته باشند. در این مورد چه نظری دارید؟
اینها به چه دردی میخورد؟ همان وقتی که ما برای آشپزی صرف میکنیم یک دنیا ارزش دارد و نوعی لطافت ویژه به وجودمان میبخشد. حیف نیست که ما این زمان را برای آشپزی نگذاریم و در عوض به خریدن لوازم غیرضروری بپردازیم. درست است که یک خانم شاغل وقت سبزی پاک کردن ندارد و باید آن را آماده تهیه کند اما همین آماده خریدنها هم حد دارد. از این گذشته، من خانمهای زیادی را میشناسم که خانه دارند و وظایف چندانی ندارند و درعوض زندگی خود را با نشستن پای فیسبوک و اینستاگرام پرکردهاند.