لفته منصوری
راستش چند روزی است که از عالم مجازی دور افتادم. دیشب هم که از طرف موسسه جهاد نصر برای دیدن مستند آب، آتش و خاکِ محمود رحمانی به سینما ساحل اهواز دعوت شدم، تعدادی از دوستان رسانه و هنر از غیبت نوشتاری ام پرسیدند. کمی هم نگران یادداشت های اخیر بودند که به خطوط قرمز نزدیک شده بودم. گرچه نوشته هایم هم چون شعر آن شاعر گمنام است که گفت:
شعر من، مرگ فقرا و عیب بزرگان/این هر سه متاعی است که آوازه ندارد
این هم نوعی آزادی بعد از بیان است که نقد، از نوعی که من می گویم و می نویسم چون شعر آن شاعر گمنام هر چقدر هم که بُرّنده و تیز باشد، به هیچ کس بر نمی خورد! اصلاً در کشور ما چیزی به نام مسئولیت مشترک در ادبیات مدیریتی تعریف نشده تا کس یا کسانی نقد را به خود بگیرند! شما محال است بتوانید گناه تعدادی از مدیران را در نقصانی اثبات کنید! اما به راحتی می توان بی گناهی همه را اثبات کرد! همین دیشب بود که مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان، مشکل اساسی کشور را سیاست های مدیریتی قلمداد کردند.
دیشب کمی حیا داشتم که به دوستانم بگویم برای نوشتن باید سیر باشی. وقتی سه ماه حقوق نگیری و قسط های وام های متعددات به عقب بیفتد و حساب ضامن هایت را ببندند و به تو اخطار بدهند و به خاطر ضمانت دیگران اسیرت کنند؛ تازه می فهمی که اشرافیت دولتی در هیئت بانکی اش، شرافت ات را به سخره گرفته و لگد مال کرده است! آن قدر که اشرف مخلوقات در زهدان حیاء اش فرو می رود و کوچک و حقیر می گردد.
دیگر جمله ها چون گردان هایی متشکل از کلمه های خودسر خواهند بود که از تو اطاعت نخواهند کرد! شیرازه اندیشه ات از هم گسیخته می شود! حال و آینده چون دیو ترسناکی از جلوی چشمانت رژه خواهد رفت! از خودت بدت می آید! تو خود حدیث نفسی! چه بنویسی؟!
صادق هدایت زیاد هم بی ربط نگفته است که: «اگر کتابهای فروید را خوب خوانده باشی، میدانی که فحش دادن از اصول تعادل آدمیزاد است. اگر فحش نباشد، آدم دق میکند. هر زبانی که فحشمند است، دق دل مردمش بیشتر است. از تعداد فحش و نوع فحش هر زبانی میشود از اوضاع مردمی که تو یک ناحیه هستند سر درآورد؛ رابطهی بینشان را کشف کرد. زبان فارسی اگر هیچچیز نداشته باشد، فحش آبدار زیاد دارد. ما که سر این ثروت عظیم نشستهایم، چرا ولخرجی نکنیم؟ هان دوست عزیزم؟ بله ما اینجوری هستیم. می خوای بخواه، نمی خوای نخواه. موجودی هستیم فحشمند و تا دلمان میخواهد فحش ریختوپاش میکنیم تا همه عبرت بگیرند.»[1]
وقتی امروز ظهر حقوق دو ماه ام را یک جا دادند، آن قدر خوشحال شدم که قابل توصیف نیست. در ضمن پی بردم که تعریف اهل منطق از انسان که «حیوان ناطق» است غلط و بی جاست! انسان «حیوان متشکر» است. باید دائما تشکر کنم. از کسانی که حقوقم را دادند! در ذات انسان شرقی صفت «تشکر» برجسته تر از «نطق» است! لذا اولین کاری که کردم راهی بانک ها شدم تا اقساط معوقه وام هایم را بپردازم و به گونه ای تشکر کنم که من شهروند مبادی آدابی هستم. آن قدر طول کشید که نماز ظهر و عصرم را ساعت 5 بعد از ظهر خواندم! و حالا که قسط هایم را پرداخت کردم، چقدر خوشحالم که می توانم دوباره بنویسم.
خداوند را سپاس می گویم که در میهمانی اش طعم تلخ «نداری» را به من چشاند تا قدر نعمت هایش را بدانم حتی اگر به قیمت عقب افتادن نماز ظهر و عصرش باشد! از خدا تشکر می کنم که به من فهماند اولویت ها و فوریت های جامعه ام چیست؟ از او به خاطر توجه دادنم به بخشی از مردمان جامعه ام که ماهها بلکه سال ها حقوقی ندارند، سپاسگزارم.
پانوشت:
[1] - فرزانه، مصطفی (1988). آشنایی با صادق هدایت. پاریس: ناشر نامعلوم.
نمیدونم حقوق دریافتی شما مبلغش چقدر میشه؟ و سمت و پست شما چیست؟ اما مطمئن هستم که حقوق پایه اداره کار که هرسال از سوی شورای عالی کار برای کارگران این قشر مظلوم و فقیر مشخص مس شود را دریافت نمیکنید.
چه میکشند کارگرانی با حقوث یک میلیون تومان در ماه که باید چندماهی یکبار آن هم به صورت قسطی حقوق خود را دریافت کنند.
راستی امسال حتی عیدی و پاداش هم ندادند تا ویترین افتخارات این قشر مظلوم را کامل کنند.
قشری که امروزه مهندسان و کارشناسان ارشد هم جز این دسته هستند .
به امید ظهور آقا امام زمان که دیگر جز او فریادرسی نیست.
جناب منصوری بابت این یادداشت از شما تشکر می کنم