ویژگی های مدیر خوب

ویژگی های مدیر خوب / رجبعلی کرد

مطلب کوتاه و خواندنی با ذکر یک حکایت مبنی بر اینکه هر کس بیشتر کار کرد لزوما بهتر نیست....

مدیر خوب مدیری است که هدف را خوب تشخیص دهد و تمام تصمیم گیری ها و اقداماتش در مسیر هدف قراربگیرد. مدیر خوب بیراهه نمی رود بلکه در مسیر هدف گام بر می دارد. گام های کوچک ولی در مسیر هدف مسیر را به هدف می رساند. اما ای بسا گام های بلندی که در مسیر هدف نیستند و مدیر را از هدف دورتر و دورتر می کنند که سرانجامش شکست است. مدیرخوب مدیری است که درد را به خوبی بشناسد و سپس اقدام به درمان کند.

هیچ چیز بدتر از تلاش های بیهوده به سازمان ضرر نمی زند. تا مشکلات شناسایی نشوند رفع آنها ناممکن است. لذا شناخت مشکل بسیار مهم است و برای این کار تبحر تجربه و تخصص و خلاقیت لازم است. ما باید اصول و قواعد کار رابدانیم بعد اقدام کنیم.کسی که نابلد نیست دست به تلاش های زیاد اما بیهوده می زند و با دست و پا زدن های بی جهت خودش را بیشتر خسته می کند و غرق می شود اما شناگر با استادی و تکان دادن دست و پا و اعضای بدن با یک قاعده درست کمتر خسته می شود و نجات پیدا می کند. عمل همراه باعلم ما را به سرمنزل مقصود می رساند.

برخی از مدیران قبل از اینکه در مقابل وظیفه ای که دارند در مقابل تن و جان خود احساس تکلیف می کنند. بدین صورت که وقتی خوب خود را خسته کنند و وقت خود و خانواده شان را بگیرند و با روح و تن خسته و کوفته لنگان لنگان و دیروقت به خانه بروند احساس می کنند که بار امانت را به سرمنزل مقصود رساندند و نزد وجدان خود و خدای خود رو سفید اند.

هر چه بیشتر اذیت شوند و به خود فشار آورند و آسایش را از خود بگیرند به مردم خدمت بیشتری کردند. وقتی که به یک دوره مدیریتی وی نگاه می کنی میبینی که کار مهمی انجام نشد و بسیاری از کارهای مهم هم بر زمین ماند و بازخورد قابل ملاحظه و ملموسی هم نداشت. اگر مدیر بر کارش مسلط باشد و دقیقا اهداف سازمانش رابشناسد باید ضمن رعایت اصول و قواعد و چارچوب های کاری و دینی به نتیجهء تلاش هایش توجه کند. اگر مسیر را خوب بشناسد و پرسشگر خوبی باشد و برنقاط ضعف و قوت سازمان اشراف داشته باشد می تواند انرژی، منابع و وقت کمتری صرف کند و به نتایج خوبی هم برسد.کار زیاد کردن مهم نیست. مهم ،انجام دادن کار درست و درمسیر هدف است. هرکاری قاعده و شیوه و زمان خاص خود را دارد.

حکایت: گویند برای تعمیر دیگ بخار یک کشتی عظیم از یک متخصص دعوت نمودند. وی پس از بررسی های لازم و پرسیدن سوالات دقیق و درست از مهندس کشتی چکش کوچکی را برداشت و با آن ضربه ای به شیر قرمز رنگی زد و باکمال تعجب کشتی به کار افتاد و عیب برطرف شد و متخصص بدنبال کار خود رفت و صاحب کشتی یک صورتحساب هزار دلاری دریافت کرد. این بار نیز متعجب شد و گفت که این متخصص فقط پانزده دقیقه در موتورخانه کشتی وقت صرف کرد.سپس از او صورت ریز هزینه ها را خواست و متخصص این صورتحساب را برایش فرستاد:

بابت زدن ضربه چکش 5/. دلار

بابت دانستن محل ضربه 5/999 دلار