اگر انگشت اشاره به اقصی نقاط کشور خودمان برآید، که آیا توزیع متناسب مبلّغانی که پاسخگوی دین مردم در دنیای متجدّد باشند صورت گرفته یا نه، پاسخ چه خواهد بود؟
روزنامه اطلاعات در یادداشتی نوشت:
طبق آمارها، در حال حاضر بالغ بر یکصد و هشتاد و پنج هزار نفر طلبه و فاضل و پژوهشگر دینی در حوزههای علمیه مشغول به تحصیل و تحقیق هستند و امسال حدود هفده هزار نفر طلبهی اوّلی بدین خیل عظیم پیوستهاند.
این رقم جدا از بزرگان صاحبکرسی تعلیم و تدریس است که در جایگاه رفیع مدرّسان در سطوح مختلف بدین مهم مشغولاند که خدای همگانشان را توفیق افزاید. با یک حساب ساده، سرانهی نفوس ایرانی در بهرهوری از مبلّغ دینی به ازای هر چهارصد نفر، یک نفر است و این،رقم کمینیست.
نیز نیاز به توضیح این واضح نیست که در سالیان اخیر پس از انقلاب، توسعههای سختافزاری و نرمافزاری در نظام حوزوی پیشرفتهایی چشمگیر و بعضاً خارقالعاده داشته است و نوآوریها و بهسازیهای مختلف چه در زمینهی روشها و اسلوب و چه در حوزهی مواد آموزشی اعمّ از تجدید و تهذیب و تلخیص، قابل توجه و سزاوار تمجید و قدردانی ویژه بوده است. به خصوص رشد کمّی داوطلبان ورود به حوزهی تحصیلات دینی هیچ نسبتی با گذشتهها ندارد و با آنکه شرایط نشستن در دروس دینی و برگرفتن کسوت طلبگی دشوارتر و نظاممندتر از گذشتهها شده است، اقبال علاقمندان به حوزه فزونی یافته است.
امّا جای پاسخ به این سؤال هنوز خالی است که آیا با وجود همهی این پیشرفتها، نیل به مقصد و مقصود دین هموارتر و چشمگیرتر شده است یا نه؟
امروز فارغالتحصیلان دانشگاهها اگر شرایط اعزام و هجرت شان به خارج فراهم باشد، تقریباً میتوان مطمئن بود که در ادامهی تحصیل و نیز احراز کرسی تدریس موفق هستند؛ آیا اگر طلاب علوم دینی ما بعد از احراز یک مقطع تحصیلی، به خارج از کشور عزیمت کنند، توان ادامهی تحصیل و یا احراز کرسی تدریس را خواهند داشت؟ ممکن است بگویید ذات علوم دینی و محتوا و مفاهیم آن، چندان مناسبتی با ادامه و نیل به مدارج بالاتر در خارج از کشور را ندارد. هرچند در همین گزاره تشکیکهایی مطرح است، امّا با فرض قبول آن، آیا تبلیغ و ترویج آموختههای خود را قادر خواهند بود؟ به جای بحث نظری در این مقوله نگاهی به آمارهای واقعی بیندازیم تا ببینیم چه میزان از فارغالتحصیلان حوزههای علمیّه، صرفاً جهت تبلیغ دینی در خارج کشور، مجهّز بدین تواناییاند. این تجهیز فقط به آموزش زبان خارجی محدود نمیشود، بلکه میزانی از پرورشیافتگی و فرهیختگی در دیگر شئون علمیرا نیز لازم میآورد. متأسّفانه حوزههای علمیشیعی دست بسیار پایینی را در تبلیغ تشیّع در اقصی نقاط عالم دارند و اگر هم در جاهایی معدود و انگشتشمار از قارّهی سیاه توفیقاتی در این زمینه به دست آمده، عمدتاً مدیون ابتکارات شخصی و انگیزههای فردی بوده است و نه پشتیبانی سیستماتیک حوزهی بزرگ علمیّه.
اگر انگشت اشاره به اقصی نقاط کشور خودمان برآید، که آیا توزیع متناسب مبلّغانی که پاسخگوی دین مردم در دنیای متجدّد باشند صورت گرفته یا نه، پاسخ چه خواهد بود؟