همدلی: اصولگرایان اگرچه در دو دهه گذشته همواره فرصتهای بیشتری برای تحزب و استفاده از این سازوکار سیاسی برای سیاستورزی داشتهاند و به مانند اصلاحطلبان با محدودیتهایی از این دست روبهرو نبودهاند، اما ترجیح دادهاند که عمده تصمیمات خود را بر مبنای کدخدامنشی و ریشسفیدی بگذارند.
آنها با محور قراردادن یکی دو چهره معروف و باسابقه، همواره تلاش کرده بودند که اعضای گروهها واحزاب زیرمجموعه را با قرار دادن در رودربایستی وادار به پذیرش منویات بزرگان این جناح کنند، امری که اگرچه در فرهنگ ایرانی و اسلامی سابقه دیرینه داشته و در حل و فصل مسائل و مناقشات میان مردم بسیار هم موثر بوده است، اما به نظر میرسد که در بین اصولگرایان مدافع اصول و سنتها، کارکردی نداشته است.
اگر به چند مورد آخر بنگریم به خوبی این مدعا اثبات میشود. در انتخابات سال84 که ناطق نوری تلاش کرد با استفاده از مکانیسم ریش سفیدی نامزدهای جناح اصولگرا را زیر یک چتر گرد هم آورد، محمود احمدینژاد که احساس میکرد این جریان چندان به نفع او نخواهد بود، قرار را نپذیرفت و بیتوجه به لویه جرگه بزرگان اصولگرا نامزد انتخابات شد و در ادامه توانست برخی از ظرفیت جناح اصولگرا را در خدمت بگیرد و رئیس جمهور هم شود.
در سال البته جناح اصولگرا با وجود محمود احمدینژاد که چهارسال ریاست جمهوری را سپری کرده بود، و آمال و آرزوهای سیاسی خود را در قامت او میدید، چندان نیازی به استفاده از این مکانیسم نمیدید و محمود احمدینژاد در یک انتخابات پر از جنجال در سال 88توانست بار دیگر بر صندلی ریاست جمهوری تکیه زند.
احمدینژاد اما تنها نبود، او در چهار سال اول ریاست جمهوریاش، توانست گروهی از نورسیدگان جناح اصولگرا را به دور خود جمع کند؛ کسانی که دو سال بعد عنوان جبهه پایداری را برخود نهادند و چهرههای شاخص آن از نمایندگان نزدیک به احمدینژاد در مجلس هشتم شورای اسلامی بودند. دوسال بعد یعنی در سال 90 انتخابات دوره نهم مجلس شورای اسلامی، اصولگرایان در غیاب رقیب اصلی خود که پس از اتفاقات سال 88 کنارزده شده بود، میخواستند که فاتح این میدان نیز باشند، اما احمدینژاد دیگر آن چهره سال 84 نبود، او حاضر به تمکین از بزرگان جناح اصولگرا نبود، به خصوص که در انتخاب اسفندیار رحیم مشایی به عنوان معاون اول خود ناکام مانده بود و این را از چشم اصولگرایانی میدید که مشایی را منحرف میدانستند. به همین خاطر جوانان تندروی جریان اصولگرا زیر پرچم جبهه پایداری جمع آمدند و اگرچه خود را متعلق به جریان اصولگرا میدانستند، اما نمیتوانستند بگذارند احمدینژاد در این مسیر تنها بماند.
با این حال انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی، بزرگان اصولگرا را متوجه ساخت که در غیبت رقیب همیشگی، کار هم چندان که فکر میکردند آسان نیست، بلکه دشوارتر هم هست. به خصوص که جوانان نورسیده جبهه پایداری قصد مصادره خیمه اصولگرایی را دارند. یک بار دیگر ریشسفیدان این جناح گرد هم آمدند که تا شاید مجلس دهم را به شکلی ترتیب دهند که رنگوبوی اصولگرایی سنتی خود را داشته باشد. در این میان دوچهره باسابقه این جناح یعنی آیتالله مهدوی کنی و حبیبالله عسگراولادی، وارد میدان شدند، اما جبهه پایداری با محوریت آیتالله مصباح یزدی، تصمیم خود را گرفته بود و به هیچ وجه حاضر نبود تحت سازوکار ریشسفیدان اصولگرا عمل کند، به همین خاطر با ارائه فهرستی جدا از جناح اصولگرا توانست در یک رقابت درونجناحی و در غیبت رایدهندگان بدنه اصلاحطلبی، تعداد قابل توجهی از نامزدهای خود را وارد مجلس نهم کند و ریشه پایداری را در این جناح قویتر کند.
انتخابات ریاست جمهوری سال92، اما اوج این نافرمانیها بود. جناح اصولگرا که با چهرههای شاخص خود پا به انتخابات گذاشته بود، یک بار دیگر ظرفیتی به نام آیتالله مهدویکنی را فعال کرد تا این نامزدهای سرشناس و متعدد این جناح را به ائتلاف وادار کند، در حالی که در آن سو اصلاحطلبان و مخالفان جبهه اصولگرایی توانسته بودند با استفاده از همین مکانیسم، همه نیروی خود را پشت سر دکتر حسن روحانی جمع کنند. در آن روزها که حبیبالله عسگراولای هم به دلیل بیماری و هم به علت اتخاذ مواضع متفاوتی در باره موسوی و کروبی و آزردگی از دوستان خود در این جناح، انزوا اختیار کرده بود، آیتالله مهدوی کنی این مهم را برعهده گرفت. او نیز همه تلاش خود را به کار برد تا نامزدهای اصولگرا در یک نفر خلاصه شوند و از تشتت آرای بدنه اصولگرایی جلوگیری کند، اما حوادث به گونهای پیش رفت که برخی از چهرههای سرشناس و نامزدهای حاضر در این اردوگاه، حتی به تلفنهای او جواب نمیدادند و نتیجه آن شد که این جناح نتیجه انتخابات را واگذار کرد و ناکامی این جناح ادامه پیدا کرد.
انتخابات مجلس و خبرگان در روز هفتم اسفند 94 اما پرده دیگری از این داستان بود. در غیاب آیتالله مهدویکنی و حبیبالله عسگروادلادی که دل آزرده از دوستان خود، این جهان را ترک گفته بودند، مکانیسم ریش سفیدی با مثلث «موحدی کرمانی، یزدی و مصباح» میخواست یک بار دیگر بخت خود برای ائتلاف اصولگرایان را بیازماید. در این میان اگرچه تااندازهای موفق شدند و فهرستی 30 نفره فراهم کنند و همه مخالفتهای دیگر چهرههای این جناح را به جان بخرند، اما در آن سوی ماجرا ترکیب هاشمی رفسنجانی و رئیس دولت اصلاحات و تاکید آنان بر دو فهرست مورد اعتماد این دو نفر و جناح اصلاحطلبی، بازی را به گونهای دیگر رقم زد، طوری که هیچ کدام از 30 نفر فهرست این ائتلاف برای مجلس نتوانست به مجلس راه یابد و نتیجه انتخابات مجلس خبرگان نیز شوکآور بود. دو نفر از اضلاع مثلث ریش سفیدی این جناح که خود نامزد حضور در مجلس خبرگان بودند، رای مردم تهران برای حضور در این مجلس عالی را به دست نیاوردند.
اما انتخابات ریاست جمهوری سال 96 یک بار دیگر نگاهها را متوجه این سازوکار در جناح اصولگرا کرده است. در غیاب محمود احمدینژاد یکی از بازیگران این صحنه، خیمه اصولگرایی وضعیت متفاوتی را تجربه میکند. نزدیک به هفت ماه مانده به این انتخابات، اگرچه نامهایی برای ریش سفیدی و کدخدامنشی به گوش میرسد، اما به نظر میرسد که این ظرفیت جناح اصولگرا، چندان به کار نیاید چرا که زعمای اصولگرا دیگر علاقه ندارند در میانه میدان رقابتهای انتخاباتی باشند و بیشتر دوست دارند از بیرون نظارهگر زمین بازی انتخابات در ایران باشند.
پایگاه خبری عصر ایران در گزارشی در این باره نوشته است:سازهای ناکوک باعث شد تا بزرگان اصولگرا که بیشتر در قامت جامعه مدرسین و جامعه روحانیت وارد صحنه میشدند سکوت کنند و ترجیح بدهند در برابر فعالیت جوانان اصولگرا چشم خود را ببندند و اجازه بدهند آنها مسیر خود را بروند. بزرگان اصولگرا از این که حرفشان روی زمین بماند میترسند. شاید به خاطر همین است که اعضای جامعه مدرسین ترجیح میدهند فقط مردم را به حضور در انتخابات دعوت کنند. تصور کنید آیتالله در قامت استاد حوزه علمیه به نامزدهای مختلف تاکید میکنند به وحدت برسید اما آنها بعد از دیدار با آیتالله میگویند در انتخابات شرکت میکنند.
نویسنده این گزارش اضافه کرده است که ریشسفیدان اصولگرا برای حفظ حرمت خود تلاش میکنند دیگر در انتخاباتها فعالیت نکنند.
خابات ریاست جمهوری آغاز کردهاند اما نهاد «مذهبی و سیاسی» مانند جامعه مدرسین سکوت در پیش گرفته است. آیتالله مقتدایی از اعضای برجسته جامعه مدرسین در مورد فعالیتهای این نهاد در انتخابات ریاست جمهوری سال 96 میگوید:«به احتمال قوی برای دعوت مردم به مشارکت در انتخابات بیانیه میدهد اما اینکه نامزد تعیین و معرفی کند هنوز بحثی نشده است.».
در این میان آن چه که گفتنی است، این است که این مکانیسم مهم ریشسفیدی یا آن چنان که در سالهای اخیر مصطلح شده؛ شیخوخیت،که روزگاری توسط محمود احمدینژاد بیاثر شد، در دورههای بعد توسط دوستان و هوادارانش به همان سرنوشت گرفتار آمده است. موضوعی که البته در آن طرف میدان شکلی دیگر دارد، جناح اصلاحطلب که نه تشکلی مانند جامعه روحانیت دارد و نه نهادی مذهبی- سیاسی مانند جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و تنها با حضور برخی چهرهها مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی، از ظرفیت شیخوخت بیشترین بهره را برده است؛ چنان که در دو انتخابات گذشته بهترین نتیجه را برای این جناح نه چندان سنتی داده است.