این روزها تردد از مرز چذابه روان است، زائران برگشته از زیارت عتبات در حال ورود از این مرز و برخی نیز در حال خروج از مرز هستند تا هر چه زودتر به زیارت امام حسین(ع) بروند.
زائران می آیند و می روند ولی هنوز برخی از موکب ها در حال راه اندازی هستند و البته موکب های بسیار زیادی نیز از روزها قبل بر پا شده و از زائران حسینی پذیرایی می کنند.
امسال پارکینگ های مستقر در مرز چذابه به نزدیک ترین نقطه از گیت خروجی منتقل شده اند و زائران تنها باید مسیری حدودا چهار کیلومتری را طی کنند. برای طی کردن این مسیر چهار کیلومتری، اتوبوس های زیادی در نظر گرفته شده که زائران را از پارکینگ تا کمی قبل تر از گیت خروجی جابه جا کنند.
از کودک و نوجوان گرفته تا افراد مسن، همگی برای خدمت به زائران حسینی به مرز چذابه آمده اند تا هر کدام به اندازه وسع خود ارادتشان را به امام حسین(ع) بازگو کنند.
در مسیر موکب ها تا گیت، پسری حدودا ۲۸ ساله با فرقون معمولی تردد می کند، او را دنبال می کنم. گاری را با یک پتو پوشانده و خالی در حال برگشت به موکب ها است.
از دور او را زیرنظر می گیرم و متوجه می شوم که هر زائری که توان پیاده روی نداشته باشد را سوار بر فرقون کرده و تا گیت نهایی خروج زائران بدرقه می کند.
از توصیف احساسم عاجز هستم
به سراغش می روم و از او علت کارش را می پرسم، «امیر سیاحی» عنوان می کند: اینجا آمده ام تا در حد توانم به زائران حسینی خدمت کنم و این کار را افتخار می دانم.
وی می افزاید: سال گذشته نیز در این مرز کار خدمت رسانی به زائران حسینی را داشتم و اگر خدا و امام حسین(ع) قبول کنند چند روزی این کار را انجام می دهم.
این خادم می گوید: خاک پای تمامی زائران حسینی هستم و با خدمت رسانی به آنها احساسی وصف نشدنی به من دست می دهد که از توضیح آن عاجز هستم.
سیاحی زمزمه کنان با جمله «جانم فدای حسین» کم کم دور می شود، آنقدر می رود تا از دیده پنهان می شود.
امام حسین(ع)...
مبهوت شده و به دور و بر خود نگاه می کنم، در کنارم کودک خردسالی ایستاده که به ظاهرش می خورد، نهایتا پنج سال سن داشته باشد، این کودک زیبا برای ساخت موکب به کمک پدرش آمده و چکمه هم پوشیده است.
سراغش می روم و هر چه از او نامش را می پرسم جوابی نمی دهد، ظاهرا تکلم فارسی را بلد نبود و وقتی به او گفتم «شنی اسمک؟» (اسمت چیست؟) می گوید «محمدرضا»؛ خیلی از چکمه پوشیدن و حضورش تعجب کردم و دوست داشتم بدانم برای چه به مرز آمده است.
محمدرضا اما باز هم متوجه صحبت های من نمی شود، منظورم را هر چند ناقص با کمک برادر بزرگش به او رساندم که تنها یک اسم از زبان او بیرون آمد، امام حسین(ع)؛ آن هم نه به این واضحی بلکه با زبان شیرین کودکی ؛ اینجاست که باید گفت «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
محمدرضا خسته شده در آغوش پدرش مشغول استراحت می شود و من هم با گرفتن یک عکس یادگاری از او به همراه پدر و برادرش از آنها خداحافظی می کنم.
در حال قدم زدن بین موکب ها بودم که دیدم دو نوجوان در حال مشت و مال زائران حسینی هستند، قصد گفتگو با آنها را داشتم که با جواب رد مواجه شدم .
هر چه اصرار می کنم بی فایده است و «مصطفی» و «حسین» می گویند وقتی برای مصاحبه ندارند و ترجیح می دهند به خدمت رسانی زائران حسینی ادامه بدهند.
دوست ندارم مزاحم کار آنها بشوم، بنابراین با گرفتن عکسی به تدریج از آنها دور شده و می روم.
خورشید کم کم بار خود را بسته و در حال افول است، رنگ جاده مرزی نیز از این غروب قرمز شده و به تدریج لامپ های روشنایی موکب ها روشن می شود. هوای چذابه ابری است و بعد از بارش کوتاه، هوا سرد شده و سوزش سرما صورت را می نوازد.
برای خدمت به زائران سن مطرح نیست
کمی جلوتر به دو خواهر خیلی کم سن و سال می رسم، آنها نیز برای خدمت به امام حسین(ع) آمده اند. هر دو در این سرما یکی با پرچم و دیگری با سینی خرما روی صندلی های پلاستیکی نشسته اند که قطعا خیلی متأثر از هوای سرد است، به سراغشان می روم تا حس و حال آنها را بدانم.
«فاطمه» و «کلثوم» هر دو از مصاحبه امتناع می کنند اما با اصرار فقط در حد چند جمله حرف می زنند. هر دو باهم می گویند عاشق حسین(ع) هستیم و به عشق این امام برای خدمت رسانی به زائرانش آمده ایم.
وقتی به آنها می گویم شما که سن و سالی ندارید سریع به میان جمله من آمده و قبل از اینکه آن را کامل ادا کنم با لحنی ناراحت و چهره ای گرفته می گویند اینجا نیامده ایم که وزنه بزنیم ما در حد توانمان به زائران حسینی خدمت می کنیم و سن اصلا مطرح نیست.
نمی خواهم مزاحم حس خوب آنها برای پذیرایی از زائران حسینی باشم، بنابراین از آنها نیز دور می شوم.
مات و مبهوت شده ام که واقعا این کودکان چقدر خوب امام حسین(ع) را درک کرده اند و برای خدمت رسانی به زائران حسینی سر از پا نشناخته و با اشتیاقی وصف نشدنی فعالیت می کنند.
غروب خورشید هم دیگر تمام و آسمان مشکی پوش شده است، ستاره های بی شماری بر سفره آسمان نشسته و بزمی نورانی را به راه انداخته اند.
هوا تاریک است و در فاصله های میان موکب ها هنوز در این تاریکی و سوز سرما افراد به انتظار از راه رسیدن زائران حسینی هستند، همه تمام قد ایستاده اند تا زائران حسینی از راه برسند و با اشتیاق هرچه تمامتر از آنها پذیرایی کنند.
موکب ها همزمان امکانات را برای اقامه نماز جماعت و همچنین پذیرایی با غذای گرم از زائران فراهم می کنند، صدای اذان از بلندگوهای موکب ها بلند می شود و هر کسی در تکاپوی اقامه نماز به وقت خود است.
کودکان، نوجوانان، جوانان و همه افراد با سن های مختلف هر کدام وسایل پذیرایی در دست خود را روی زمین، میز، صندلی و یا هرجایی که بشود می گذارند تا به اقامه نماز برسند.
نماز جماعت برپا شد و بعد از اقامه نماز جماعت دوباره بلندگوها به پخش طنین نواهای حسینی و یا زیارت عاشورا می پردازند.
خدمت رسانی با ویلچر
کمی جلوتر نوجوانی حدودا ۱۱ ساله را به همراه ویلچر می بینم که در تاریکی جاده ایستاده و چشم به راه دوخته است. از او اسمش را می پرسم و می گوید نامم «محمد» است.
از محمد می پرسم چرا در این تاریکی ایستاده و قرار است با ویلچر چه کاری انجام دهد، او اما در جواب می گوید: با ویلچر زائران ناتوان از پیاده روی را تا گیت خروجی همراهی می کنم.
به محمد می گویم بهتر است در این ساعت استراحت کنی و صبح دوباره به خدمت رسانی بپردازی، آخر این وقت شب و در تاریکی که نیازی نیست، محمد با چهره ای متبسم به من می گوید: مگر خدمت رسانی به زائران حسینی زمان خاصی دارد؟
به او خیره شدم که دوباره به من گفت: من برای اربابم حسین به اینجا آمده ام و خدمت رسانی هم شب و روز ندارد.
از او برای هم صحبتی اش تشکر کرده و می گویم امیدوارم اجرت با اباعبدالله الحسین(ع) باشد و خداحافظی می کنم.
فعالیت کمیته های ستاد اربعین پابرجاست
در ادامه، فرماندار دشت آزادگان نیز در گفت وگو با خبرنگار مهر اظهار می کند: با توجه به اینکه امسال تردد زائران از مرز چذابه از آن چیزی که پیش بینی می شد زودتر صورت می گیرد، زائران مدیریت سفر را انجام می دهند تا زودتر از مرز خارج شوند و برای برگشت راحت تر وارد شوند.
«نادر عمیدزاده» می افزاید: در حال حاضر امکانات فراهم و تردد روان است. کمیته های ستاد اربعین همچنان به فعالیت خود ادامه و خدمات رسانی های لازم را نیز دارند.
وی تصریح می کند: از چند ماه قبل نیز پیگیر فعالیت های لازم برای پارکینگ، جاده دسترسی، چشمه های سرویس بهداشتی و استقرار مواکب را نیز انجام دادیم.
فرماندار دشت آزادگان می گوید: طی روزهای آینده مراجعه زائران به مرز چذابه افزایش پیدا می کنند و از تمامی زائران تقاضا داریم که با وسایل نقلیه عمومی به سمت مرز تردد کنند، در این صورت برای بحث تردد با مشکلی مواجه نمی شویم.
وقتی به کودکان خوب نگاه می کنم که تا چه اندازه عاشق خدمت به زائران امام حسین(ع) هستند به خود می گویم اینها نسلی هستند که فردا حماسه ساز ایران اسلامی می شوند و از هم اکنون می توان بار سنگین آرمان های انقلاب اسلامی را روی روش آنها گذاشت.
برای انجام کاری به موکب استقرار خود برمی گردم و بامداد باز هم سمت موکب ها می روم. اینجا گویی شب معنایی ندارد و تنها خفتگان شب های چذابه، زائرانی خسته از راه هستند که قرار است صبح راهی شوند.
خادمان حسینی همچنان بیدار در دل شب هستند و کافی است زائری از راه برسد، آنها به خوبی و با رویی باز بدون درنظر گرفتن ساعت حضور این زائران آنها را به داخل موکب فرا می خوانند.
حال و هوای چذابه این روزها و شب ها بدون وقفه حسینی است و دقیقه ای بدون خدمت رسانی به زائران در این مرز مشاهده نمی شود.
منبع : مهر