شوشان/ عبدالرزاق پورعاطف: جامعه روحانیت اهواز نقش بی بدیلی در آگاهی، سازماندهی و هدایت مردم در طول مبارزات بر عهده داشته است. به طوری که در هر تحرک و فعالیت انقلابی رد پای اعضای این جامعه را میتوان به وضوح دید.
جامعه روحانیت اهواز حلقهای بود که انقلابیون خوزستان را به امام خمینی«ره» وصل میکرد. یکی از متنفذترین اعضای جامعه روحانیت اهواز، آیتالله سیدعلی شفیعی بود. حضور ایشان در نجف در دوران مبارزات 15 خرداد و دستگیری و تبعید حضرت امام خمینی«ره» و خاطرات ایشان در عراق، بازگشت از نجف و ادامهی درس و تربیت و مبارزه و حضور در صحنههای تظاهرات و راهپیماییها در خوزستان پیشاپیش صفوف مردم در کنار سایر روحانیون مبارز و انقلابی همچون آیتالله سیدمحمدعلی موسویجزایری نماینده فعلی ولی فقیه، از این روحانی بزرگوار چهرهای مورد احترام در بین مردم به نمایش گذاشت. آیتالله سیدعلی شفیعی از دورهی دوم مجلس خبرگان رهبری تاکنون نمایندهی مردم خوزستان میباشد.
همچنین ایشان پدر طلبه شهید سیدمرتضی شفیعی است. شهید بزرگواری که 15 سال پیکر عزیزش مفقود بود و در سال 1380، باقیماندهی نورانی این سید شهید به وطن بازگشت و در کنار مرقد علی بن مهزیار اهوازی آرام گرفت. حال، میخواهیم با آیتالله سیدعلی شفیعی همپا شده، در عباسیه اهواز محاصره شویم و همچنین رمز و راز سیاهی چهارشنبه را از نزدیک به نظاره بنشینیم.
محاصره عباسیه
آخرین عاشورای دوره رژیم سابق، شهربانی اعلام کرده بود که هیچ کس حق برگزاری مجلس روضه ندارد مگر اینکه اولاً به شهربانی مراجعه و گزارش بدهد و کسب مجوز کند. حضرت امام هم از پاریس به سراسر کشور اطلاعیه داده بود که کسی حق ندارد از شهربانی برای برگزاری مراسم سوگواری اجازه بگیرد.
یکی از اماکنی که در دههی عاشورا برنامه روضه مفصلی داشت، عباسیه اهواز واقع در خیابان فردوسی(شهید خوانساری) بود. ما به عنوان جامعه روحانیت در منزل یکی از علمای اهواز(آیتالله مرعشی) که نزدیکترین فاصله را با عباسیه داشت تجمع کردیم و تصمیم گرفتیم که همه ما با همدیگر از آن منزل خارج شده و به عباسیه برویم و در را باز کرده، مجلس روضه را برپا کنیم و بدین وسیله حریم شهربانی را برای بستن مجالس بشکنیم. این کار انجام گرفت و هنگامی که به در عباسیه رسیدیم، در را باز کردند و ما به داخل عباسیه رفتیم و فوراً ماموران شهربانی در را پشت سر از خیابان بستند و مانع ورود مردم به درون عباسیه شدند.
این قضیه که با سرعت بین مردم پخش شد، مردم به سمت عباسیه هجوم آوردند و خیابان طرفین عباسیه غرق جمعیت شد و بدین وسیله مجلس روضه برقرار نگردید. لهذا ما تصمیم گرفتیم مطالب خود را نوشته و به صورت اعلامیه از بلندگوی عباسیه به مردم اعلام کنیم و این کار انجام شد. اعلامیه پس از اعلامیه و اطلاعیه پس از اطلاعیه به امضای علمای اهواز صادر و از بلندگو پخش شد و به این وسیله مجلس سوگواری به مراتب بهتر و بیشتر از آنچه فکر میکردند برگزار گردید، ولی چون در عباسیه بسته بود، ما سه روز و سه شب همگی در عباسیه محاصره بودیم.
نماز جماعت را به امامت مرحوم آیتالله مُرَوِّج برگزار میکردیم و مبارزه خود را ادامه میدادیم. در این مدت محاصره، سپهبد جعفری که نظامی ارشد جنوب و نماینده مخصوص شاه بود و همچنین سرلشکر شمس تبریزی رئیس ارتش جنوب به ملاقات علما در عباسیه آمدند و شروع به نصیحت و شکستن آن تحصن کردند که اینجانب و آقای موسوی جزایری جوانترین روحانیون آن جمع بودیم و با آنان به بحث و محاجه پرداختیم و یکی دو نفر از پیرمردترین روحانیون به این دو نظامی ارشد با تندی سخن گفتند و با عصا به آن ها هجوم آوردند که البته جلوی آن ها گرفته شد.
آن دو نفر برخاستند و مأیوسانه رفتند. فردا شب آن روز که روز سوم تحصن بود. به وسیلهای جمعیت اطراف عباسیه را پراکنده کرده بودند که ما خبر نداشتیم. ناگهان عباسیه از هوا و تمام اطراف به رگبار بسته شد. رژیم تا توانست تیراندازی کرد و همه اطراف جوانب عباسیه را به مسلسل بست. ما به زحمت تمام علما و پیرمردان آن جمع را از زوایا و اطراف عباسیه و از طریق ساختمان های اطراف مخفیانه به منازلشان برگرداندیم و آخرین کسی که در عباسیه در محاصره مانده بود و راه گریزی نداشت اینجانب بودم. بالاخره بعد از فکرها و تمهیدات و با توجه به اینکه رگبارهای مسلسل متوقف شده بود، خود تنها به منزل برگشتم. این حادثه تأثیر فراوانی در پیشبرد انقلاب داشت که هرگز نباید فراموش شود.
چهارشنبه سیاه
روز 26 دی شاه از کشور فرار کرد و مردم خوشحال بودند و اوضاع شهر متشنج و تقریباً همه چیز به هم ریخته و حکومتی وجود نداشت. جامعه روحانیت اهواز در منزل مرحوم آیتالله آقای آل طیب که نزدیک حسینیه اعظم بود، جلسه برقرار کردیم و مردم را به حسینیه اعظم دعوت کردیم. در این جلسه اطلاعیه در چندین ماده تنظیم شد و برای آرامش شهر و حفظ امنیت و نظم امور دستوراتی به مردم دادیم. اطلاعیهمان اینچنین بود:
«و در آستانه نیل به پیروزی کامل و استقرار حکومت عدل جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی و قطع کامل ایادی اشرار و خائنین به ملت و مملکت، هنوز هم ملت را در معرض کیدها و مکرهای دشمنان قسم خورده میبینیم و اعلام میکنیم که این توطئه و مکرها سد راه حق نتواند بود.[...] لذا به منظور خنثی کردن نقشههای شیطانی دشمن، به پیروی از منویات رهبر بزرگ، اذهان برادران و خواهران عزیزمان را به نکات ذیل توجه میدهیم:
1- هیچ کس از افراد ملت مجاز نیست به مأموران نظامی و انتظامی (پلیس و ارتش) که در حقیقت جزئی از ملت مسلمان هستند، تعدی و تعرضی بنماید.
2- مأمورین ارتش و پلیس که در حقیقت از خود ملت و پاسداران حریم حقوق ملت هستند، حق ندارند تعدی و تعرضی به افراد ملت بنمایند.
3- هیچ کس مجاز نیست کسی را به عنوان ساواکی و یا به دلیل اینکه در گذشته مخالف نهضت بوده، مورد تعرض و اهانت قرار دهد، تا چه رسد به جرح و قتل [...] قضاوت در کلیهی اتهامات با محاکم صالح شرعیه است که در آینده به امر رهبر تشکیل خواهد شد.
4- کسی حق ندارد اراضی را به هیچ عنوان اشغال کرده و ساختمان نماید. طبقات کم درآمد مطمئن باشند که اعطای زندگی آبرومندانه و تامین وسایل رفاه که در صدر آن ها داشتن خانه ی مسکونی است، از برنامه های حکومت عدالت پرور اسلام خواهد بود.
5- به بازرگانان محترم و صاحبان کارخانجات و واردکنندگان خوار و بار و کسبهی محترم میدان (میوه و تره بار) توصیه میشود که فرمان مطاع رهبر بزرگ را در زمینهی ارزان فروشی نصب العین قرار دهند .
6- ملت مسلمان و غیور از پیش کشیدن نزاع ها و کدورت های قبلی خودداری کنند و از هر کاری که وحدت کلمه را به خطر می اندازد، احتراز کنند .
7- به عموم مردم مسلمان به خصوص جوانان عزیز توصیه می شود که حفظ نظم و کنترل شهر را در دست گرفته، از تخریب و آتش سوزی جلوگیری به عمل آورده و مانع از هر گونه اقدام تشنج آمیز بشوند.
روز بعد (چهارشنبه سیاه) با همدیگر دسته جمعی به حسینیه اعظم آمدیم که جمعیت آن روز بسیار تاریخی و به یادماندنی است. از میان جمعیت که در خیابانها بودند میگذشتیم تا به حسینیه اعظم وارد شدیم. پس از برگزاری مجلس آن اطلاعیه از طریق بلندگوی حسینیه برای مردم خوانده شد. هنوز اطلاعیه به پایان نرسیده بود، زمزمههایی شنیده میشد، بعضیها میآمدند و به اینجانب میگفتند ارتشیها دارند میآیند. کم کم ایجاد تشنج در مجلس شد.
در آن روز ارتش دو قسمت شده بود به حمایت از شاه یک قسمت به طرف دانشگاه رفته بودند، در آنجا آیتالله خزعلی برای دانشجویان سخنرانی میکرد و یک حمله نظامی تمام عیار به دانشگاه انجام شد و قسمت دیگر ارتش رژیم به سمت حسینیه اعظم آمدند. در راه خود هرچه بود شکستند و سوزاندند و درب مغازهها را ویران کردند. اجناس مردم را تخریب کردند و همه جا را به مسلسل بستند تا به حسینیه اعظم رسیدند. ما مردم را متفرق کردیم و حسینیه و اطراف را تا توانستیم خلوت کردیم. خانمها را از قسمتهای شمالی حسینیه اعظم و از طریق منازل مردم به خانههایشان فرستادیم که الحمدلله کوچکترین حادثهای برای آنان پیش نیامد.
اما تانکها و نفربرها و هلیکوپترها و سایر خودروهای نظامی از زمین و هوا تا آنجا که توانستند حسینیه اعظم و اطراف آن را به گلوله بستند. ساعاتی این رگبارها ادامه داشت. در آن حادثه چند نفر از ارتشیان شاه به دست مردم دستگیر شدند و آنان را به نزد من آوردند و من یکی یکی آن ها را بازجویی و محاکمه نموده و با تشکیل پرونده و گرفتن مشخصات از آن ها تعهد گرفتیم که با پیروزی عنقریب انقلاب اسلامی و احضار، آن ها باید خود را معرفی کنند و خود را در اختیار نظام اسلامی قرار دهند.
ظهر که شد، آقای خزعلی از دانشگاه به حسینیه اعظم آمدند و گفتند: «حضرت امام از پاریس به خرمشهر تلفن کردند که اوضاع از چه قرار است و در اهواز چه اتفاقی افتاده؟» آقای خزعلی از همان حسینیه اعظم با پاریس تماس گرفتند و مسائل را به وسیله آقازادهشان و یا شخص دیگری منعکس کردند که به عرض امام برساند.
این حادثه هم یک تلاش مذبوحانه دیگر بود که بازماندگان رژیم گذشته به حمایت از اربابان خود انجام دادند و در این حادثه مرحوم هوشنگ خوانساری که ساعت فروش در خیابان امام فعلی بود هدف گلوله قرار گرفت و شهید شد که اکنون خیابان شهید خوانساری به نام اوست و شهیدان زیادی به شهادت رسیدند که به چهارشنبه سیاه در انقلاب معروف شد.
منبع: ماهنامه فکه، شماره 165، بهمنماه 95
منابع:
1- روزنامه جمهوری اسلامی، ش8269، 20/11/1386
2- علم، دکتر محمدرضا، انقلاب اسلامی در اهواز، ج2، تهران؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، 1386
3- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش ب 3/25-436