امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
سالهاست نامش را شنیده ایم. هم به عنوان فعال اجتماعی و هم به عنوان شهروند نمونه و هم خیر و نماینده محلات و اصناف. آری صحبت از حاج امیر دورفرد است. کسیکه ساکن شهر اهواز است اما قلبش برای ایران می تپد.
سالهاست نامش را شنیده ایم. هم به عنوان فعال اجتماعی و هم به عنوان شهروند نمونه و هم خیر و نماینده محلات و اصناف. آری صحبت از حاج امیر دورفرد است. کسیکه ساکن شهر اهواز است اما قلبش برای ایران می تپد. زمانی که تاریخ لالی را ورق می زنیم به دورانی بر می خوریم که در تپه ها و کوهستانهای این شهر صحبت از وجود کسانی میشد که با اسب و قاطر و علامتگذاری سنگها در بیابان ها مسیرها یی را برای خلق خدا هموار می کردند و هیچ کس نام و نشانی از آنها به یاد نداشت تا اینکه در دفتر هفته نامه به شخصی بر خوردیم که از خاطراتش در لالی میگفت آری حاج امیر دور فرد همان کسی بود که با شوق و ذوق فراوان و با چکیدن قطره های عرق بر دل صحرا و دشت لالی شاهرگهای حیات را در این دیار به خون عشق پیوند زد و اکنون پس از نزدیک به چهل سال باز هم تاریخ را مرور کردیم و با افتخار میزبان این مرد عاشق در شهر خویش بودیم و از دل هر دری سخن راندیم . ماحصل گفتگوی چند ساعته ما با ایشان را مرور خواهیم کرد:
وی سخنانش را با ایه زیر آغاز کرد( والذین آمنو و عملو الصالحات لا نکلف نفسا الا وسعها اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون): و کسانیکه ایمان آوردند و اندازه طاقت خود کارهای شایسته انجام دادند اهل بهشت هستند و در آن جاودانه اند چرا که ما هیچ کس را به اندازه طاقتش تکلیف نمی کنیم.
وی انگیزه خود را از این همه خدمت صادقانه به روستاهای خوزستان چنین عنوان کرد که در سال 1350 برای اولین بار وارد روستای گیلاوند خرم آباد شدم که از داشتن ابتدایی ترین امکانات زندگی محروم بود. و دیدن آن سطح زندگی جرقه ای شد تا کمر همت ببندیم برای خدمت هر چه بیشتر روستائیان و مناطق محروم و پس از آن کار در شرکت نفت را رها کردم و در شهرستان مسجد سلیمان مشغول بکار شدم . یادم می آید از سمت گلگیر مسجد سلیمان شروع به ساخت جاده نمودیم و به اندیکا رسیدیم و پس از آن حوزه فعالیتمان را تا لالی و حومه عقیلی شوشتر گسترش دادیم جاده های تنگ حتی شاه آباد، بنه وار، آرپناه، هارکله، تنگ انبار سفید، پبده، علمداری ، چله بتون و .... بسیاری از جاده های فرعی و روستایی دیگر تنها گوشه ای از خدمات صادقه و انسان دوستانه ای ما بود برای مردمانی که لیاقت آن را داشتند که بهتر زندگی کنند. کار اندیکا به پایان رسید از مرحوم آ علی صالح فروتن دعوت نامه ای رسید مبنی بر اینکه به سمت لالی نیز جاده ها را هموار کنیم.
حدود 17 روز در محضر ایشان و در سیاه چادری مملو از احساس و عاطفه و عشق و معرفت بود روزگار گذراندیم و از الطاف بیکران و مهمان نوازی این مرد بزرگ و همسر بزرگوارش بهره ها بردیم و آنقدر مورد لطف و عنایت ایشان و اهالی منطقه قرار گرفتیم که انگیزمان برای کار در این دیار دو صد چندان شد و هیچ چیزی جلودار همت بلندمان برای کشیدن جاده برای این مردم نجیبب نمی شد. یک دستگاه بولدوزر تنها وسیله ای بود که با گازوئیل عشق روشن می شد و با لاستیک همت و معرفت حرکت می کرد. و سراپای ما مملو بود از عشق به عرقی که بر پیشانیمان می نشست و امروز که پس از چهل سال به لالی آمدم و این منطقه را متحول شده و اینچنین دیدم از خوشحالی در پوست خود نمی گنجم و خدا را شاکرم که ان جاده های خاکی مسیر را برای توسعه و پیشرفت این منطقه انچنام هموار کرد که در باور نمی گنجد . بله لالی و اندیکا شهرستان شده اند ولی هنوز رد پای ما در ان جاده ها پیداست هر چند لایه ای از اسفالت آن را پوشانده است.
چه باک کسی را یاد نمی آید که ما در آن دوران و سوار بر اسب و قاطر برای هموار کردن این جاده ها چه سختی ها را متحمل نشدیم و باور کنید تمام آن رنج ها در ثانیه ای فراموش شد. وقتی با همسر مرحوم فروتن روبرو شدم و ایشان هنوز از خاطرات و تلاش من و همسرش به نیکی یاد می کرد و چه دستمریزادی بالاتر از اینکه خبرنگار شهر لالی با تلاش و پیگیری هر چه تمام تر مایل به این بود که بداند من و امثال من در سالهای دور در این شهر و برای خدمت به این مردم چه ها کرده ایم و همین هاست که عزم مرا بیش از پیش جزم می کند که تا نفس دارم برای ایران و ایرانی و برای روستاهای محروم و بخصوص برای بختیاری ها ی نجیب و اصیل مهمان نواز خدمت کنم و به آن ببالم . معجونی از احساس و محبت دلگرمی را در این منطقه وایل یافتم که هر کس ذره ای انسانیت داشته باشد بایستی برای ارتقا سطح زندگی این مردم خوب دو صد چندان تلاش کند.
آری من امیر دور فرد هستم و در صدها نامه و طومار و پیگیری مطالبات مردم در اولین سطر نوشته ام ( عبادت بجز خدمت خلق خدا نیست) آیا مگر ما از نسل همانها نیستیم که لوحشان و کلامشان بر سر در سازمان ملل به یادگار مانده است. و انسانها را به انسانیت و مهرورزی دعوت نموده است.
محو حرفهای صادقانه حاج امیر شده بودم و تکیه کلامهای قشنگش را به سرعت باد می نوشتم و پس از ساعاتی متوجه شدم که هیچ یک از سوالهایم را از وی نپرسیده ام اما تمام جوابها را داده بود حیفم آمد حرفش را قطع کنم و پس از تعارف یک استکان چای دوباره سراپا گوش شدم و دست به خودکار تا دیگر بار از صحبت های این مرد نازین بیشتر بنویسم.
در اینده نیز از ایشان بیشتر خواهیم نوشت تا قدر دان زحمات گوهربارش باشیم.