عقربهها ساعت یک بامداد را نشان میداد که فرهاد 25 ساله (پدر کودکان) آخرین دقایق زندگیاش را روی تخت اورژانس بیمارستان کرج گذراند.به گزارش روزنامه ایران، او هشت سال پیش زندگیاش را با دختری بهنام لیلا شروع کرده بود و از وقتی از شهرستانی به کرج نقل مکان کردند زندگیشان از نظر مالی دچار مشکلاتی شده و مرد جوان بهخاطر بیکاری تصمیم گرفت سر چهارراه نزدیک خانهشان بساط جگرکی راه بیندازد. دوسالی گذشت اما اوضاع مالیشان روز به روز بدتر شد تا اینکه لیلا نتوانست با این اوضاع کنار بیاید و به همینخاطر خانه را ترک کرد و با مراجعه به دادگاه طلاق و مهریهاش را خواست. این ماجرا هفت ماه طول کشید و فرهاد همچنان امیدوار بود لیلا به خانه بازمیگردد، غافل از اینکه تصمیم همسرش جدی بود.
آخرین دیدار با بقال محله
بقال محله میگوید: هنگام غروب فرهاد همراه دو فرزندش سپهر و ستایش به مغازه آمد بدهیهایش را داد و گفت حلالش کنم و بعد از فرزندانش خواست هر چه خوراکی دوست دارند بردارند.. بعد قرار شد بچهها را به خانه خواهرش ببرد در حالی که کلافه بود و حال خوبی نداشت. همان شب بود که با خبر شدم فرهاد در بیمارستان مرده و بچههایش را به بیمارستانی در تهران انتقال دادهاند.
پیامک مشکوک فرهاد به یک دوست
یکی از دوستان مرد جوان گفت: او ماه قبل حال و روز خوبی نداشت و بهخاطر تصمیمهمسرش نگران بود. ساعت 11 شب حادثه و درست سه ساعت قبل از مرگش به من پیامک مشکوکی فرستاد که بشدت نگران شدم. بعد که سراغش را گرفتم، متوجه شدم در بیمارستان بستری شده و من در آخرین لحظات زندگیاو در کنارش بودم. اما او خودش را قربانی تصمیم اشتباهش کرد.
بهگزارش خبرنگار «ایران» ساعت 11 شب 28 تیر مرد جوان همراه دو فرزندش توسط امدادگران اورژانس به بیمارستانی در کرج انتقال یافته و بستری شدند. با توجه به گفته یکی از همراهان؛ مسمومیت هر سه نفر براثر خوردن قرص برنج بوده بنابر این، بلافاصله پزشکان متخصص برای نجات آنها وارد عمل شدند. اما متأسفانه با وجود تلاشهای تیم پزشکی مرد جوان ساعتی بعد جان باخت و ستایش 6 ساله و سپهر 3 ساله نیز که به نظر میرسید تعداد کمتری قرص خوردهاند به کما رفتند. آنها در حالی که شرایط وخیمی داشتند نیمه شب به بیمارستان لقمان پایتخت انتقال یافتند. فرهاد غروب روز 28 تیر پس از خوردن قرص برنج همراه فرزندانش به خانه خواهرش رفت. اما وقتی ستایش به خاطر دل درد به عمهاش پناه برد، گفت: بابا قبل از اینکه بیاییم به ما قرص داد و خودش هم از آن قرصها خورد. چند دقیقه بعد هم فرهاد بیهوش و دو فرزندش از حال رفتند.