روزنامهنگارجماعت اگر انجمن صنفی میخواهد، اگر امنیت شغلی لازم دارد، اگر نمیخواهد غم نان داشته باشد، همه را برای یک مهم میخواهد؛ برای این میخواهد بنویسد؛ بنویسد از دردهای جامعه، از فسادهای نهادینهشده، از ساختارهای نادرست. روزنامهنگار میخواهد بنویسد که جامعه بهتری داشته باشیم؛ بنویسد که اگر دردی هست، درمان شود و اگر زخمی هست، التیام یابد.
امروز 17 مرداد روز خبرنگار است. در کنار تبریکاتی که از این سو و آن سو می رسد و سخنانی در تجلیل و گرامی داشت و ورای تعارفات مرسوم اما واقعیت هایی هست که گفته یا نوشته نمی شود شاید به این خاطر که روزنامه نگاران بیشتر سرگرم جامعه و بیرون اند تا خودشان و درون.
سرمقاله امروز روزنامه جدیدالانتشار «آسمان آبی» اما به همین واقعیت ها پرداخته است.
سرمقاله «آسمان آبی» به قلم روزنامه نگار خوش قریحه – شهریار شمس مستوفی- از این قرار است:
ضربالمثلی قدیمی میگوید: «کوزه گر از کوزهشکسته آب میخورد.» این ضربالمثل حکایت حال ما روزنامهنگاران است.
در سال، یک روز هم که در تقویم به نام روز خبرنگار نامگذاری شده است دست ودلمان نمیرود از خودمان و مسایل این شغل بنویسیم، اما وقتی با خودمان کنار میآییم که بنویسیم، نمیدانیم چه بنویسیم.
دکتر نمکدوست جمله خوبی دارد؛ میگوید: «روزنامهنگار مثل مغز جامعه میماند؛ با آنکه همه دردهای جامعه را میفهمد، اما خودش عصبی که درد را احساس کند ندارد؛ اگر چاقو هم در آن فروکنید، دردی نمی فهمد.»
روزنامهنگار اینگونه است؛ پردردی است که درد خود را نمیفهمد؛ یعنی میفهمد، اما به روی خودش نمیآورد.
از این مقدمه طولانی بگذریم میرسیم به روزمان در تقویم؛ روزی که بهانه نامگذاریاش کشتهشدن یکی از همکارانمان در مزارشریف بهدست طالبان است.
در این روز حجم بزرگی از تبریک و تهنیت و تشکر، با چاشنی زخمزبان، ازسوی نهادها و سازمانها بهسویمان سرازیر میشود و همه میشوند مدرس روزنامهنگاری، و در کنار تبریکهایشان، اخلاق حرفهای و منش کاری آموزش میدهند که «...امیدواریم ضمن رعایت اخلاق حرفهای، در بازنشر درست اخبار موفق باشید.» اما یکی هم دردمان را نمیپرسد؛ از درد کمبود درآمد، نداشتن امنیت شغلی و بیکاری گاهبهگاه بگیرید تا درد نداشتن یک انجمن صنفی که کنارت بایستد.
بااینهمه، دردمان اینها نیست؛ هست، اما همهاش نیست؛ دردی است که خودمان هم نمیتوانیم از آن حرف بزنیم. دردی که سابقهای بهبلندای تاریخ روزنامهنگاری این مملکت دارد؛ از جهانگیرخان صوراسرافیل که در باغشاه به دارآویخته شد تا فرخییزدی که دهانش را در زندان دوختند و از محمد مسعود که جلوی دفتر «مرد امروز» ترور شد تا همین محمود صارمی که در مزار شریف شهید شد.
روزنامهنگارجماعت اگر انجمن صنفی میخواهد، اگر امنیت شغلی لازم دارد، اگر نمیخواهد غم نان داشته باشد، همه را برای یک مهم میخواهد؛ برای این میخواهد بنویسد؛ بنویسد از دردهای جامعه، از فسادهای نهادینهشده، از ساختارهای نادرست. روزنامهنگار میخواهد بنویسد که جامعه بهتری داشته باشیم؛ بنویسد که اگر دردی هست، درمان شود و اگر زخمی هست، التیام یابد.
روزنامهنگار اگر غم نان هم داشته باشد، بازهم مینویسد؛ اگر امنیت شغلی هم نداشته باشد، مینویسد؛ اما اگر آزادی نداشته باشد...