امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
امروز 21 آبان یکصد و بیستمین زادروز نیما یوشیج است. هر چند او به عنوان پدر شعر نو شهرت دارد اما تنها شاعر نبود چرا که می توان نیما را سردمدار ادبیات مدرن و تأثیر او را فراتر از شعر و در حوزه های دیگر ادبیات نیز دانست.
یکی از کتاب هایی که نیما را از جنبه های مختلف به ما می شناساند « زخمه بر سازِ زمان» است. « ایلیا دیانوش» در این کتاب که چهارمین مجموعه از « فرهنگ گزین گویه های شعرای معاصر فارسی» است دیدگاه های نیما یوشیج درباره فلسفه هنر و زندگی از نگاه او را بازتابانده است.
خانه و آرامگاه نیما در یوش مازندران
عصر ایران به بهانه زادروز نیما نکات مهم گفت و گوی ایلیا دیانوش با خبرگزاری مهر را که به بهانه انتشار کتاب صورت پذیرفته بود و زوایای متنوعی از زندگی و نگاه نیما را بازشناسانده بازنشر می کند:
- در مورد نیما ضرورت انجام اینکار ( انتشار گزین گویه ها) دوچندان بود؛ نیما سردمدار شعر مدرن فارسی است. کار نیما صرفا کوتاه و بلند کردن مصرعها و شناور کردن قافیه در شعر نبوده است. نیما به شاعران معاصرش پیشنهاد میدهد بهجای توصیف تأثرات خودشان، عنصر تأثیرگذار بر خود را توصیف کنند تا هم ذات پنداری مخاطب با شاعر از طریق یک تأثیرپذیری تقریبا مشترک از آن عنصر مؤثر به دست بیاید. او حرکت شعر ایران را که همواره از ذهنیت بهسوی عینیت بوده است، در جهتی معکوس تغییر میدهد.
او در فضایی شروع به نقد و نظر میکند که بیشترین ورود به این حوزه در تصحیح و تفسیر متون کهن خلاصه میشود و ستایش صوری آنها و بازخوردهای ادبیات پویا در جامعه ادبی منحصر به برخوردهای دگماتیک است. مساله اصلی این است که پشتوانه ما در نقد ادبی و عملکرد امروز ما در تولیدات فکری ضعیف است. از این رو باید فعالیت فکری شعرا، داستاننویسان و نویسندگان روشنییاب خود را از مشروطه به اینسو بهعنوان پایهای در توسعه فکری کشور بیشتر قدر بدانیم. در باور من، توسعه فکری پایهای برای همه پیشرفتهاست و بستری برای پیوستن به جریان جهانی تولید اندیشه.
-نیما و شاگردان تراز اولش بارها تبحر خود را در سرودن اشعار موزون و مقفا در قالبهای کلاسیک نشان دادهاند. موضوعی که گفتید از زمان نیما و برگزاری اولین کنگره نویسندگان ایران تاکنون توسط کسانی طرح شده است که خود از درک جریان شعر و ادبیات روز و پیوستن به آن ناتوان بودهاند و خود را در پیله شعر کلاسیک محصور کردهاند. کار نیما اما از جایی شروع میشود که او تصمیم میگیرد برای نگاه و دیدگاه نویی که به آن دست پیدا کرده است، زبان و بیان نویی نیز خلق کند. من در کتاب «نیمای داستان» نشان دادم که او در تجربههای داستاننویسی خود نیز سعی در تبیین این رویکرد نو دارد.
-نیما در داستان بلند «مرقد آقا» در خلق یک داستان مدرن کوشیده و دو خط خانواده و اجتماع را به شکل دو رویه همخوان برای القای حسی واحد کنار هم نهاده است، یعنی همان شگردی که بعدها «بهآذین» در «دختر رعیت» به کار بست. در این داستان نیما در مبارزه با کجاندیشی و خرافهپرستی در قالب داستانی جهلزدا و توهمستیز پیش تازی میکند، یعنی همان خطی که بعدها در «عزاداران بیل»، «توپ» و «ترس و لرز» غلامحسین ساعدی دنبال میشود.
- نیما این داستان را در سال ۱۳۰۹ نوشته است؛ وقتی که هنوز پس از «یکی بود یکی نبود» محمدعلی جمالزاده که نیما از او با عنوان «سیّدنا» یاد میکند، اتفاقی در عرصهادبیات داستانی ایران نیفتاده و صادق هدایت هم تازه در همان سال «زنده بهگور» را رو کرده بود.