شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۸۲۷۴۴
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۱

شوشان - محمد كيانوش راد

١- امروز يكباره هوس رفتن به مسجد را  كردم .

 در مصاحبه اي با محمد مالي در چند سال قبل گفتم دلم براي نماز خواندن در مساجد اهواز تنگ شده است  [...]

اما امروز برايم حال و هوايي ديگر داشت. تهران پردود و اهواز بهاري ، به مسجد مرحوم آيه الله آل طيب در خيابان وكيلي رفتم. خاطراتم زنده شد.

در جواني و پيش از انقلاب ، در تابستان هاي  پرشورو حرارت خوزستان ، و در خلسه هاي  بياد ماندني  لذت بخش ظهرهاي  تابستان  اهواز  ،  كه تا تجربه اش نكرده اي ، حس و حالش رانيز  نمي داني ، گه  گاه از راه دور به اين مسجد مي آمدم.

مرحوم آل طيب از روحانيون خوش نام و مردم دار بود و اكنون فرزند ايشان امامت مسجد را بر عهده دارند

از اينكه در مسجد دوستاني قديمي را ديدم خوشحال شدم.  گرد سفيدي ايام را ، چون خود ، بر سر و رويشان نشسته ديدم.

ديدن يكي از بهترين و خوش نام ترين مردم  ِ اهواز و از مبارزان پيش از انقلاب بر شادي ام افزود. حاج عبدالنبي گلابكش.

حاج عبدالنبي در ميان مردم احترامي زايدالوصف دارد. خوش برخورد و بذله گو و پاك دامن است و خداترس و مورد احترام  مردم.

در يكي از عمليات هاي دفاع مقدس و در گردان كربلا با هم بوديم. ياد فرمانده شجاع ، پرانرژي و دوست داشتني اش ، شهيد فرجواني هم بخير.

در ميان دوستان و در مسجد گفتم ، حاجي  يادت هست چقدر جوان ها را در جبهه منحرف مي كردي ؟ كمي تعجب كرد.   بلافاصله گفتم ، منظورم انحراف به بهشت بود . در جبهه ، حاج نبي ،  براي بچه ها از بهشت و حوري ها مي گفت. گفتم كه حاجي  براي شاداب كردن بچه ها ، چگونه بدون سانسور و غير شطرنجي حوريان را توصف مي كرد . كلي خنديدم

 شادابي و نشاط و شوخي و دوري از غم و غصه ، از ويژگي هاي بچه هاي جبهه و جنگ بود.

پيش از انقلاب نيز منزل ايشان كه در نزديكي مسجد است ، و هنوز هم در همان جاست ،  پايگاهي مخفي براي مبارزان بود . مرحوم كاظم علم الهدي كه شخصيتي بي نظير بود ،و هوشنگ گلابكش كه ، اگرچه عقايد سياسي اش امروز  با من مخالف است ، اما او طلايي ناب و خالص است و محمد فلاح را كه اولين بار آنجا ديدم

حرف از گذر ايام شد و ... با ناراحتي گفت چيزي مي خواهم بگويم و هر جا خواستي از من اين را نقل كن ...او ضمن نقل داستاني از اسكندر مقدوني در مورد ويران ساختن ايران گفت : مملكت رو اين جوري نمي توان اداره كرد.

، اسكندر مي خواست جوانان ايران را از دم تيغ بگذراند تا ايران را نابود كند ،  مشاوران اش او را نهي كردند و گفتند اين راهش نيست ، كشتار ، قيام ايرانيان  را بيشتر  مي كند. بهتر آن است كه براي ويراني ايران " آدم هاي كوچك شان را بركارهاي بزرگشان به گماري " ان وقت به راحتي ويراني را سراسر ايران خواهي ديد. " نمي دانم اين مطلب را از كدام كتاب تاريخي نقل مي كرد ، اما مهم محتوي اين داستان است.

او مي گفت وضع كشور اكنون چنين است. ادم هايي ، ولو خوب ، اما كوچك را بر كارها گمارده اند و اين يعني همان حرف ، راه ويران ساختن كشور.

 

٢- صفري دوست خوبم را گفته بودم تا مسجد مي روم ، به سينما ساحل برو تا با هم فيلمي به ياد گذشته ها ببينيم.

پياده به سوي سينما رفتم.

از باغ ملي بايد رد مي شدم. باغ ملي چقدر كوچك شده است.  باغ ملي جزء اولين بخش هاي مدرنِ شهر اهوازِ جديد بود كه كارمندان عالي رتبه انگليسي و دولتي ها در آنجا اسكان يافتند. مهمانسراي دانشگاه شهيد چمران امروز يكي از قديمي ترين اين نوع بناهاست.

 

در بچگي باغ ملي خيلي بزرگ بود. در آن گم مي شديم. تنها نمي توانستيم همه باغ را بگرديم. اما عجيب است ، حالا چقدر كوچك شده است. امروز مي گويند ، دنيا هم كوچك شده است ، اما اشتباه مي كنند ، دنيا از اول هم كوچك بود ، ما اشتباه مي فهميديم و فكر مي كرديم دنيا بزرگ است.

باغ ملي ، كوچك نشده بود ، ما بزرگش مي ديدم . به همين سادگي ، چقدر چيزها در گذر ايام برايمان كوچك و يا بزرگ مي شوند. دوست عزيز هنرمندمان شاهين زاده مي گفت : در گذشته و در كودكي دل هاي بزرگي داشتيم ، اما حالا كه بزرگتر شده ايم ، چقدر دلتنگيم. يادش بخير.

 

‎ ٣- سينما ساحل براي خودش روزي روزگاري داشت ، امروز تنها و غريب است. زمان شروع فيلم هيچكس نبود. مسول سالن مي گفت دوست داريد كدام فيلم را روي پرده نشان دهيم.  فيلم پينوكيو با فيلمي كه الان كه مي نويسم ، اسمش را به خاطر نمي آورم. ماه گذشته هم كه به اهواز آمدم به سينما آريا ( الان نمي دانم اسمش چه شده است ) رفتم. به دليلي به مسول سالن گفتم ، نمي خواهم فيلم ببينم ، فقط مي خواهم نگاهي به داخل سينما بيندازم. با گرمي به داخل سينما دعوتم كرد. تنها دو نفر، دختر و پسري نشسته بودند و فيلم بر روي پرده افتاده بود

سينما ساحل از بهترين سينما ها بود . پس از انقلاب ، اكثر سينماها مصادره و تعطيل شد و از رونق افتاد و يا به پاساژ تبديل شد . سينما كارون را به حسينيه تبديل كردند. مالك سينما كارون با پي گيري زياد بدنبال گرفتن ملك خويش است.  ظاهرا مسولين حسينيه زير بار نمي روند و مي خواهند معوض آن را به مالك بدهند و حسينيه را حفظ كنند. مالك راضي نمي شود. اخر اين فيلم  به كجا مي رسد نمي دانم. اما امروز ، ظاهرا آخرين فيلم سينما كارون هم در حال اكران است.

اهواز از  كهولت در رنج است. شهر بيمار شده است. ديوارها و خرابه هايش اگر دل تازه واردان رز بيازارد ، براي من آرام بخش است.

گاهي ديوارها، بيشتر از آدم ها ، آدم را آرام مي كند. اهواز شهر بي همتاي ماست. ميزباني صميمي و مهربان ، آرام و بي قرار.

كارون و شهر بي صاحب شده است. و آنچه البته به جايي نرسد ، فرياد است. كافي است در شهر گذري گذرا بيندازي ، حصير آباد ، منبع آب ، شيلنگ آباد و ....

اما با همه بي مهري ها به مردمش و  به كارون اش، هنوز هم ، كارون بي همتاست.

با شب ها يش و با مردمان و نخل هايش

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار