شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۸۵۰۱۹
تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۶:۴۴

شوشان - شهرام گراوندی (مدیرمسئول هفته نامه پیوند ایرانیان) : ابقا و یا انتصاب برخی از مسوولان دولتی که در سالها و سنوات گذشته و در کابینه­های دولت­های گذشته نیز حضوری بحث برانگیز داشته اند، مساله ای چالش آفرین است. البته اگر بپذیریم که مردم ولی نعمت دولت هستند و نه رعیت و مدیون دولت, و دولت به تعبیر حضرت امام ، خدمتگزار مردم است و نه ارباب مردم.

عملکرد منفی و یا ضعیف  دسته ای از مدیران، هرگز از خاطر افکار عمومی و بخصوص رسانه ها نمی رود و این ابقاها و انتصاب ها، به صدها دلیل، شگفت انگیز است و گویا در مملکت قحط­الرجال است که این افراد در درازنای تاریخ انقلاب، همواره بر مناصب تکیه زده اند و هیچوقت از نعمت خدمت­رسانی آنها رها نمی­شویم و جوانان بااستعداد و متخصص و متعهد انقلابی که در همین نظام به دنیا آمده اند و دارند پیر می­شوند، تا این جماعت حضور دارند و مهره های بازی در دستان همیشه حاضر آنها می چرخد، یا باید از کشور مهاجرت کنند و یا باید خواب خدمت و حضور موثر را  در ارکان نظام ببیند. یک عده­ی همیشه و در همه حال حی و حاضر در جریان چهل سال تاریخچه­ی انقلاب شکوهمند اسلامی، با تکیه بر انواع و اقسام رانت ها و بهره گیری از لابی­های مختلف سیاسی جناحی، در گردش­های علنی و فاش مسلکی حزبی، از این وزارتخانه به آن وزارتخانه، از این سازمان به آن سازمان، از این نهاد به آن نهاد در حال رفت و آمدند و این پُست­ها مثل ارث پدری آنهاست. هرگز  نه بازنشسته می­شوند و نه در برابر انتقادها و اعتراضات و یا خطاهای فاحشی که مرتکب شده اند، خود را  پاسخگو می­دانند و نه برای­شان اهمیت دارد که افکار عمومی علیه آنها زاویه پیدا کرده است و یا محبوبیتی بین مردم ندارند. بر صندلی­ها تکیه زده اند و هیچ چیزی آنها را خانه نشین و ترک منصب کرده نمی­کند. از قضا بسیار هم دوراندیش هستند! و با منفذ گشودن و لابی هایی که به خوبی آموخته اند و در اختیار آنهاست، حتا برای سالهای پس از رخت برکشیدن از جهان فانی نیز، از هم اکنون، فرزندان کم سن و سال خود را در مقام های اجرایی و صنعتی و تولیدی برنشانده اند؛ که با این اوصاف، فردا روز هم جایی و محلی و مکانی برای عموم تحصیلکرده­گان متعهد و متخصص راستین و آموزش دیده که می توانند منشاء حل بحران­های متعدد باشند، وجود ندارد. گویا انقلاب ارث پدری این جماعت است و سفره ی انقلاب فقط برای آنها گسترده شده است. با یک تحقیق ساده­ی دم دستی، می توان به آمار تفکیکی مسوولانی که اکنون بر مناصب عالی تکیه زده­اند و فرزندان خود را نیز در دیگر رده­های میانی وزارتخانه­ها و سازمان­ها و شرکت­های تولیدی, صنعتی  نشانده­اند (و در واقع در آب نمک خوابانده اند!)، دست یافت. و برخی از مهم ترین آسیب­هایی را که نسل اول انقلاب به نسل های دوم و سوم انقلاب زده است را ناشی از همین مساله دانست.

ببینید مسوولان عالی رتبه­ی بانک­ها و مؤسسات مالی اعتباری، مدیران شرکت­های خدماتی ارتباطی بزرگ، بسیاری از شهرداران و فرمانداران و استانداران جوان، چه ارتباطی، و از چه میزان هوش و فراست و تخصص مرتبط و تعهد و عشق به نظام و انقلاب، و با چه بخشی از وزرا و مدیران عالیرتبه­ی نظام دمخور هستند! و ریشه های ابقا و تکیه بر صندلی­ها و موقعیت های همواره در اختیار آنها فی الواقع چیست!

اگر  فقط در یک برهه­ی زمانی کوتاه می شنویم که از 150 دانشجوی فارغ التحصیل دانشگاه شریف که یکی از مهم ترین تولید کننده گان تخصص و هوشمندی و سواد مدیریتی است، 149 نفر تن به مهاجرت  می دهند، و تنها یک نفر از این فارغ التحصیلان در کشور باقی مانده است، نباید بگوییم این گروه کثیر، فراری هستند و یا عاشق نظام و انقلاب نبودند و فقط آن یک نفر به کشور و نظام متعهد بوده که از کشور نرفته است! همه ی آن 149 نفر بدون تردید عاشق این مرز و بوم و فرزندان پای به عرصه ی حیات گذاشته در همین سالهای پس از انقلاب 57 هستند و نمی­توانند از نظام شکوهمند اسلامی بیزار باشند. اشکال کار مشخص است! جایی برای عرض اندام آنها و مکانی برای ارائه ی هوش و فراست و تخصص و خدمت رسانی آنها وجود ندارد. تا وقتی نسل اول، عرصه را رها نمی کند، و  مکانیزم و ابزاری برای تغییر این گروه و زیرمجموعه های خانوادگی و فامیلی آنها وجود ندارد،و جوانگرایی، صرفا" یک شعار خوشگل است،در سالهای پیش رو نیز، شاهد فرار ناگزیر متخصصین جوان و خوش آتیه ای که حتا بیش از منابع صنعتی و نفتی و معادن ما ارزش دارند، خواهیم بود.

چه سود! وقتی از ضعف و فقدان کاریزما و فترت کلامی ارتباطی سخنگوی دولت، بارها و بارها نزد رییس­جمهور محترم انتقاد می­شود؛ وقتی ایشان گویا لج می­کنند و در کابینه­ی دوم، ضمن ابقای وی بر این پُست، مدیریت سازمان برنامه و بودجه را هم به ایشان پیشکش می­کنند؟!

چه فایده از گفتن! وقتی وزیر جهادکشاورزی مقابل چشم افکار عمومی، به یک کشاورز مظلوم گیلانی توهین می­کند و با تفرعن دستور می­دهد به این کشاورز سبوس بدهید بخورد! با یک شوی نمایشی زشت­تر، کشاورز نگون­بخت را می­آورند تا در تلویزیون اعلام کند احساس نکرده جناب وزیر به ایشان توهین کرده!!، سر و ته ماجرا را به هم می­آورند! در حالیکه این توهین تا مغز استخوان ما را نیز سوخته است. که چرا باید یک وزیر انقلابی و متعهد، اصولا" چنین خبطی کند و مرتکب چنین رفتاری شود! و حداقل توقع از ایشان پوزش­خواهی عمومی بوده؛ چرا که نیک می­دانیم، استعفا در مرام مسوولان ما نیست و نعوذبالله! چنین مساله­ای در مخیله­شان جایی ندارد؛ ولی همان معذرتخواهی هم اتفاق نمی افتد

 

...وقتی مدیرکل سازمان عریض و طویل محیط زیست که کاشف به عمل آمده اسپانسر وزارت نیرو برای طرح های خلاقانه! و بدیع! انتقال آب کارون به دیگر جاهاست، و هنرآفرینی­شان برای درمان خشکی دریاچه­ی ارومیه و بحران هوای کُشنده­ی  تهران توسل به دعای باد و باران است؛و در محضر 17 نماینده­ی خوزستان در مجلس و در شورای اداری استان  خوزستان، با تفرعن و غرور زایدالوصف، خود را یک مدعی تصور می­کند که » شباهتی با خانم ابتکار ندارد « و »نمایندگان مجلس نمی­توانند چون شبیه ابتکار نیست او را بترسانند« و »مگر اینجا لات خانه!!! است؟« و »البته که کارون آب مازاد دارد!!!«، چه سود از تکرار این دردنوشته­ها و یادآوری­ها، وقتی رییس جمهور گوش شنوا ندارد و باور ندارد که در ایران قحط­الرجال نیست و هستند کسان بهتر و برتر و شفیق­تر و دلسوزتر و انقلابی­تر و متعهدتر از نامبرده­گان

    اگر منصف باشیم، گرد و غبار خوزستان  _که این روزها و البته در تمام این ده،پانزده سال اخیر همیشه جزو تیترهای اصلی  خبرگزاری ها و دیگر رسانه­های کتبی و سایبری بوده, و یک جورهایی نمک هر برنامه­سازی و برنامه­ریزی و خوراک تبلیغاتی هر انتخابات خرد و کلان کشور؛ از شورای ده و شهر گرفته تا مجلس و ریاست جمهوری است _ و هر کسی خودش را در مقام منجی معرفی کرده و آمده و گفته من حل­اش می­کنم, و بعد از ظفرمندی هم بی­خیال اصل و فرع ماجرا شده!؛ اصولن مساله­ای محلی و استانی نیست. و از آن مهم­تر، همه اش هم بخاطر کم­­کاری دولت فعلی و یا اجرای سیاست­های غلط فلان دولت قبل نیست. باور کنیم که اکوسیستم خاور میانه و در بُعد وسیع تر، اکوسیستم جهان تغییر کرده است. سال­های پرباران و روزهای متوالی باران­های سیل­آسا  و فصل­های سرسبز با رودخانه­های مواج  و چشمه­های جوشان را باید به خاطره­ها سپرد.

جای دوری نرویم. آیا مقصر ریزگردهای کویت و عراق و سوریه و عربستان و امارات متحده ی عربی و بحرین و عمان هم دولت جمهوری اسلامی است؟ پاکستان هم همین ماجراست. و بخشی از افغانستان هم. در همین افغانستان و پاکستان هم بحران کم آبی وجود دارد و بر سر آب مرافعه و نزاع قدیمی دارند. در کشورهای عربی، سالهای سال است که بهای آب مصرفی بطرز حیرت آوری بالاست. کاری به این مساله نداریم که سطح زندگی و درآمد و معیشت مردم این کشورها چگونه است و نباید چون فی­المثل قیمت پراید ما با بنز وارداتی از آلمان به دوبی  بر مبنای محاسبه­ی  اشتباه پول وطنی،  برابری می­کند!، پس اشاره به قیمت آب مصرفی در دوبی نباید ملاک و معیار بهای مصرفی آب باشد!! که در واقع نمی شود کتمان کرد که آب در مجموعه­ی کشورهای عربی، یک کالای لوکس و گران قیمت است؛ ولی با وجود دهها مشکل بزرگ در کشور ما که ناشی از بحران کم­آبی و سماجت بر دوام سیاست­های غلط وزارت نیرو در همه ی دولت­ها و به ویژه عدم استفاده ی بهینه از آب در کشور است، هنوز با قیمت ارزان در اختیار ماست.  از سوی دیگر فرهنگ مصرف آب در کشور نیز به شدت غلط و از اساس به بیراهه می رود.

در شرایط بحرانی موجود و حاکم بر آب، گفتن از اصلاح شیوه های مصرف آب یک مقدار فانتزی و شیک است. در بسیاری از شهرهای کشور، آب جیره بندی است و به نوبت در اختیار شهروندان قرار می گیرد. آب شرب تصفیه شده در صنایع کوچک و بزرگ و برای آبیاری فضای سبز مناطق شهری و یا کارواش ها و آتش نشانی­ها و دیگر موارد  به مصرف می رسد.  آب شرب بشدت کم است و همین مقدار اندک را هم درست استفاده نمی­کنیم. در حالی که سالهاست در دیگر کشورها سیستم لوله کشی، فاضلاب و  آبیاری مناطق  دسته بندی و اصولی پیاده می شود. حتا در منازل، آب شرب و آب شستشو و آبیاری فضای سبز از همدیگر منفک شده است. در این شرایط، پیاده کردن سیاست­های شتابزده و غیراصولی و گاه مردود، به بحران­های زیست محیطی دامن می زند.

کاشت درختی آمریکایی به نام کهور در سیاست های اعمال شده­ی  اخیر برای پیشگیری از فرسایش زمین! و کنترل کانون های غبارخیز خوزستان را بعنوان نمونه ای از سیاست های غلط و منفی  می توان برشمرد. درختی که طبق نظر دقیق و فنی کارشناسان، هم آب های زیرزمینی را بشدت مصرف می­کند و ریشه­های این درخت اجزای خاک را نه فقط مستحکم نمی­کند که  سست نیز می­کند. و سال ها پیش از این تبعات منفی و مخرب کاشت این درخت در دیگر کشورهایی که زیست بومی مشابه خوزستان دارند (مانند بحرین و عمان ) برای همیشه کنار گذاشته شده و کهورهای باقیمانده را هم با سوزاندن از بین می برند.

درخت کهور خاستگاهی آمریکایی دارد. آمریکای جنوبی. و بومی ایران نیست. این درخت که در جنوب به نام درخت بیعار شناخته می شود،  برای اولین بار بیش از یک قرن پیش توسط انگلیسی ها و به بهانه­ی مبارزه با بیابان زایی به بیشتر کشورهای جهان راه یافت و حدود 80 سال پیش نیز وارد ایران شد و در دوران پهلوی به بهانه ی مبارزه با بیابان، ترویج و  کاشته شد و متأسفانه در دهه های اخیر به وفور بصورت جنگلی در جنوب ایران کاشته می شود. این درخت ، گیاهان و درختان و درختچه های بومی را نابود می کند و برگ هایش محتوی مواد سمی است و خارهایش باعث صدمه به انسان و زخمی شدن اعضا و از دست دادن اعضا می­شود. گرده هایش باعث حساسیت در برخی افراد می شود و  اگر بصورت تغذیه برای دام­ها  استفده شود، غلاف میوه اش باعث ریختن دندان دام و لاغری و تلف شدن دام می­شود!

همه ی درد فقط در کاشت و حمایت از درخت کهور نیست. یکی دیگر از مشکلات حاد موجود در جنوب که به بهانه ی پیشگیری از برخاستن گرد و غبار محلی به آن متوسل می شوند، مالچ پاشی  در کنار کاشت درختان بیهوده و مضر به حال طبیعت  است.   پروفسور کردوانی پدر کویرشناسی ایران با اشاره به کشت نهال در کانون های گرد و غبار خوزستان معتقد است: اثرات  این جنگل کاری ها در درازمدت قابل مشاهده است و به آب زیادی نیاز دارد. چرا که آب های زیرزمینی از بین رفته­اند. در صورتی که دولت به دنبال تأمین آب این جنگل ها با استفاده از تانکر است! خب چرا کشاورزی مردم منطقه را احیا نمی کنند که عملی منطقی تر  است؟

یکی از مضرات جنگل کاری و کشت نهال در کوتاه مدت این است که به دلیل کندن خاک، کانون های ریزگرد فعال می شوند و با کمترین وزش باد این کانون ها فعال خواهند شد. خوزستان شرایط اقلیمی استثنایی در ایران دارد که می شود تخم گیاه علفی مثل گیاه سودانی بپاشند و هنگامی که باران بیاید همه جا سبز می­شود. در واقع یک عمر همه جا سبز می ماند حتی اگر باران هم نیامد یک چاه بزنند و  یا با یکبار آبیاری کفایت می کند  و علف سودانی سبز می ماند.

کانال کشی و آبیاری بی­ثمر و بیهوده و  بدون برنامه که همزمان با اعتراضات مدنی مردم صورت می گیرد، یک اقدام از پیش شکست خورده ی دیگر است که عملن مساوی هدررفت آگاهانه ی آبی است که وارد این تالاب ها می شود.

عدم تعیین تکلیف قطعی و حل معضلی به نام سد مشکل آفرین گتوند نیز که  بلای جان خوزستان و کشور شده، مورد اضطراری دیگری است که پشت شعارها و رفتارهای تبلیغاتی از یاد می رود و ندیده گرفته می شود.

اصرار بر کشت برنج و گندم و یا نگهداری جالیزها  و پرورش هندوانه و خربزه و این مدل محصولاتی که آب بسیاری مصرف می کنند؛ در حالی که می­توان با اجاره­ی زمین در دیگر کشورهای شمالی همسایه که این عمل مسبوق به سابقه هم هست و یا حتا وارد کردن گندم و برنج بجای کشاورزی در شرایط بحرانی ؛ در کل این مساله به ذهن متبادر می­شود که هیچ سیاست اصولی و منطقی و هیچ نوع عقلانیتی برای مدیریت بحران آب و یا مقابله با ریزگردها وجود ندارد.

در شرایط این چنینی و با وجود بحران آب و شرایط خشک جوی و دوره ی طولانی بی بارانی، حمایت نهادهایی که می­توانند فی المثل با در اختیار داشتن امکانات هوانیروز و یا هواپیماهای با قابلیت بارور کردن ابرها و انجام چنین اقدامات مدرنی که در دیگر کشورها در شرایط خاص انجام می شود، ضرورت دارد و  به بارش باران و هدایت ابرها به مناطق نیازمند باران و  خیس شدن و بارور شدن زمین، کمک اصولی و بهینه ای می رساند.  متاسفانه مثل بسیاری موارد عام و ملی، پیدایش و وقوع برخی مشکلات را از منظر دولتی یا سیاسی بررسی می کنند. و از آن بدتر، نگاه سیاسی حزبی و  یا توجه و تعلق خاطر مسوولان به شهر زادگاه خود و سرازیر کردن اعتبارات و امکانات و یا بعنوان نمونه انتقال آب کارون به زادبوم استانی محلی مسوولی که بر فلان مصدر و مقام و موقعیت تکیه زده است،  اعمال می شود و با چنین اقدامات از همه نظر ناپخته و ناصواب، بر بی اعتمادی عمومی و آزردن ساکنان درگیر با عواقب این اتفاقات می­افزاید. نگاهی که لازم است با پیرایش افراد ناشایست و ناصالح و یا فاقد تخصص و تعهد ملی میهنی، به بهبود اعتماد عمومی میان مردم و نهاد دولت  و از سوی دیگر به فریاد محیط زیست ویران شده ی کشور رسید.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار